ستايش خدا، آفريدن جهان و فرشتگان و آدم، برگزيدن پيمبران، مبعث، قرآن ستايش خدا سپاس خداى را كه گويندگان ياراى ستايش او را ندارند، و شمارندگان نمى توانند بخشندگيهايش را بشمارند. كوشايان از عهده حقشناسى او برنمى آيند، و سخن سرايان قادر نيستند وصفش را بنمايند. همتهاى بلند به درگاه او دست نمى آرد، و انديشه هاى ژرف به گوهر تابناكش پى نمى برد و ره نمى سپارد. صفاتش را نه حدودى است معين و پديدار، و نه نشانه هايى است هويدا و آشكار و آنها را نه مدتى است زودگذر و كوتاه، و نه دورانى است دراز و جانكاه. جهان را با توانايى خود خلق كرد، و بادها را از در رحمتش به وزش درآورد. زمين را با سنگهاى گران استوار ساخت، و هر گوشه يى از آن را به شكلى و رنگى مناسب بپرداخت.آغاز دين شناسايى اوست، و كمال شناسايى باور كردن او است، و كمال باور كردن يگانه دانستن او است، و كمال يگانه دانستن اخلاص به اوست، و كمال اخلاص نفى صفات از اوست، به دليل اينكه هر صفتى موصوف نبوده و هر موصوفى هم صفت نيست. پس هر كس ايزد تعالى را وصف كند چنان است كه برايش همتايى بخواند، داند، و و هر كس براى او همتايى بخواند چنان است كه دوگانه اش هر كس او را دوگانه بداند چنان است كه به تجزيه اش بورزد، و هر كس به تجزيه او بورزد چنان است كه ذات اقدسش را نشناسد، و هر كس او را نشناسد چنان است كه نشانش مى دهد، و هر كس او را نشان دهد چنان است كه مشخصاتش را مى نمايد، و هر كس مشخصاتش را بنمايد چنان است كه او را مى شمارد، و هر كس بگويد: او در چيست؟ چنان است كه او را درون چيزى بپندارد، و هر كس بگويد: او بر چيست؟ چنان است كه او را روى چيزى به گمان آرد.پديده يى است كه هيچكس او را پديد نياورده، و نيستى هرگز گوى سبقت از هستيش نبرده. با هر چيزى هست اما نه چنانكه با همانندى و يا مباينت محسوسات به وصف درآيد، فاعل است ولى نه اينكه با جنبش و تلاش و بكار بردن ابزار كار خود را بنمايد. به آفريدگانش پيش از آنكه چشمم به گيتى بگشايند بيناست، و هميشه هم يكه و تنهاست. نه او را يارى است كه از بودنش مانوس گردد، و نه همدمى كه از نبودنش وحشت كند و بلرزد.