خطبه 034-پيكار با مردم شام - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محسن فارسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 034-پيكار با مردم شام

سرزنش واى بر شما، ديگر از گله گزاريهايتان به تنگ آمدم. چه مردم كوته بيتى هستيد كه دنيا را بهتر از آخرت مى پنداريد، و خوارى را برتر از بزرگوارى مى شماريد! هرگاه براى جهاد با دشمن دعوتتان مى كنم از ترس چشمانتان گرد مى گردد، گويى مرگ گريبانتان را گرفته است، و تا سخن از پيكار به ميان مى آورم ناگهان چهره هايتان زرد مى شود، چنانكه هوش از سرتان برفته است، و چون مى خواهم فرمان حمله بدهم، دلهايتان بدان سان مى تپد كه انگار جن در آنها نهفته است. هرگز مايه دلگرمى من نبوده ايد و نيستيد، و گمان نمى كنم با اين سستى بتوانيد در برابر خصم دمى پايدارى كنيد و بايستيد. بيشتر به شتران سرگشته و افسارگسيخته يى مى مانيد كه تا ساربان مى آيد آنها را از اين سو فرا آورد، از آن سو از هم مى پاشند، و هنگام نبرد بكردار شعله هاى لرزان آتش وارفته يى مى نماييد كه دمبدم دستخوش بادهاى تند مى باشند. اگر تيغ به رويتان بكشند بى درنگ مى گريزيد، و چنانچه دست و پايتان را بزنند از جايتان بر نمى خيزيد. درآن دم كه همه غافل و ششدانگ خوابيده اند، ناگهان آنها را در حال شبيخون زدن مى يابيد. گروهى كه دست يارى و همكارى به هم ندهند، هيچگاه از ننگ و
بدنامى شكست نرهند. در آن دم كه پيكار شدت يابد، و مرگ از همه سو به سراغتان بشتابد، گمان مى كنم كه ديگر سر از پا نشناسيد، و يكباره از پيرامون پسر ابوطالب بپاشيد. به خدا كسى كه دشمنش را بر خود چيره بكند، چنانكه او گوشتش را بخورد و پوستش را بكند، آدمى است بسيارسست و ناتوان، و بى رگ و فرومايه و نااستوان شما هم اگر مى خواهيد، برويد و چنين باشيد اما من يك تنه با بدسگالان به نبرد مى پردازم، و با مشرفيه دست و پاى ايشان را بريده به روى زمين مى اندازم. تا ببينم پس از آن چه پيش آيد، و خداوند چه اراده فرمايد؟!

راه استوار آهاى مردم، شما را بر من حقى هست، و مرا هم بر شما حقى است حقى كه شما بر من داريد: پند دادن و اندرزگفتن است، باز گرفتن و مواجب اين و آن را پرداختن است، از نادانى رهانيدن و دانش آموختن است، ادب كردن و پرورانيدن است. اما حقى كه من بر شما دارم: پايدارى در بيعت است، و هوادارى پيش رو و در غيبت است، و اطاعت و فرمان بردن است، و پاكبازى و سرسپردن است.

/ 606