ترجمه نهج البلاغه (علي اصغر فقيهي)
خطبه ها
خطبه 001-آغاز آفرينش آسمان و...
خطبه اى است از اميرالمومنين عليه السلام كه در آن آفرينش آسمان و زمين و خلقت حضرت آدم را بيان مى فرمايد: ستايش مخصوص خداوندى است كه هيچ گوينده و سخنورى توانايى ستودن او را بدان گونه كه شايسته ذات مقدس اوست ندارد (1).و هيچ حسابگرى قادر به شماردن نعمتهاى او نيست (2).و سخت كوشان جهان هر قدر بكوشند، به اداى حق او، توانا نيستند، (3) خداوندى كه صاحبان همتهاى بلند و متفكران دورانديش قدرت درك او را ندارند (4) و زيركيهاى بشرى، هر اندازه در درياى معقولات براى كشف حقيقت ذات او غوطه ور شوند، بدان نمى رسند (5) خدايى كه براى شناخت حقيقت او، هيچ تعريفى از تعريفهايى كه از موجودات محدود مى شود وجود ندارد (6) و نيز نمى توان از روى صفات يا لوازم ديگر از قبيل آنچه در مخلوقات يافته مى شود، او را شناخت (7) (و اين عدم قدرت بر شناخت ذات حق) محدود به وقتى معين يا زمانى طولانى نيست، (8) خداوندى كه مخلوقات خود را با دست قدرت بيافريد (9) و با مهربان و رحمت نسبت به بندگان بادها را پراكنده ساخت (10) و لرزش زمين خود را با ميخكوب كردن آن با كوهها و سنگهاى گران، آرام و ساكن كرد (11).نخستين امر از واجبات دينى، شناخت خداوند است (12) و كمال شناخت او تصديق واجب الوجودى وى مى باشد، (13) و كامل بودن اين تصديق، يگانه دانستن اوست (14) و كمال يگانه دانستن او، پاك و خالص دانستن وى از عوارض و لوازم است، (1) و كمال اين خلوص و پاكى ، نفى صفات از اوست (2) (يعنى صفاتى كه عارض ذات مى گردد) زيرا هر صفتى گواهى مى دهد كه غير از موصوف مى باشد، (3) و هر موصوفى گواهى مى دهد كه غير از صفت است، (4) پس هر كس براى خداى سبحان صفتى قائل شود به تحقيق ذات او را قرين و همراه آن صفت دانسته، (5) و هر كه قرين و همراهى براى خدا بداند، پس به تحقيق، او را دو تا دانسته (6) و كسى كه او را دو تا داند، پس به تحقيق، وى را به دو جزء قسمت كرده (7) و هر كه ذات احديت را به دو جزء قسمت كرده پس به تحقيق، نسبت به شناخت او جاهل و نادان است (8) و هر كس نسبت به شناخت وى شناخت او، جاهل و نادان باشد (و او را به دو جزء قسمت كند) پس به تحقيق (با جهل خود) به طرف او اشاره كرده است، (9) و هر كه به او اشاره كرده پس به تحقيق وى را در جهتى و سمتى دانسته (10) و آن كس كه خدا را در جهتى و سمتى دانسته باشد پس به تحقيق او را در شمار موجوداتو محدثات، قرار داده است، (11) و آن كه بگويد خداوند در چيست؟ پس به تحقيق او را در جسمى قرار داده است (1) و كسى كه بگويد خداوند بر روى چيست؟ (از قبيل عرش و كرسى) پس به تحقيق، مكانهاى ديگر را از او خالى دانسته است (2).او وجودى است كه هميشه بوده و تازه به وجود نيامده، (3) واجب الوجودى است كه مسبوق به عدم نيست (4) (يعنى هميشه بوده است) با هر چيزى هست، اما نه به معنى قرين و همراه بودن با آن چيز، (5) (بلكه علمش به همه جزئيات و كليات احاطه دارد) و غير از همه چيزها و جدا از آنهاست اما نه به اين معنى كه هر مكان يا زمانى از او خالى باشد، (6) انجام دهنده هر كارى است، اما نه با حركات و وسائل (7) (بلكه به انجام هر كار اراده كند، فورى به وجود مى آيد).در ازل بينا بود، در آن وقت كه هنوز خلقى نيافريده بود، تا آن خلق مورد نظر و نگاه او قرار گيرد، (8) تنها بود در آن هنگام كه در جهان موجودى ساكن نبود تا خداوند با او انس گيرد، (9) يا از فقدان او در وحشت تنهايى واقع شود.(10).آفرينش جهان- خداوند مخلوقات خود را آفريد چه آفريدن باعظمتى (11) و آفرينش را آغاز كرد چه آغاز كردن باشكوهى، (12) بى آنكه فكرى را در خود به جولان آورده (13) يا از تجربه اى بهره گرفته (14) يا در ذات خود حركتى ايجاد كرده باشد، (15) و نه اهتمام نمودن و قصد كردنى كه در ذات وى اضطرابى پديدار ساخته باشد، (16) هر چيزى را در وقت و زمانى مناسب آن چيز، از عدم به وجود آورد، (17) و ميان موجودات مختلف مناسبت و الفت ايجاد كرد، (18) و طبيعت هر چيزى را در نهاد آن پديدار ساخت، (19) و با هر يك از موجودات، طبيعت مخصوص آن را همراه نمود (20) در حالى كه به همه آن اشياء قبل از آنكه آنها را خلق كند، آگاه بود (21) و به تمام اطراف و حدود و انتهاى هر يك احاطه داشت، (22) و در حالى كه به هر چيزى كه با آن اشياء قرين بود و نيز به اطراف و جوانب هر يك عارف و شناسا بود (1).پس (از دريافت آنچه گفته شد، بدان كه) خداى سبحان فضاهاى بلند و بى انتها را پديدار ساخت (1) و آنها را از يكديگر باز نمود (2) و بلندترين قسمتهاى فضا را شكافت (3) آن گاه آبى كه داراى موجهايى بود كه به همديگر لطمه و ضربه مى زدند، (4) و موجهاى بلند و كشيده آن بر يكديگر سوار بود در آن فضاها جارى ساخت، (5) و آن آب را بر شانه تندبادى با وزش بسيار شديد (6) و لرزاننده و شكننده، سوار كرد، (7) آن گاه به باد دستور داد از فرو افتادن آب، جلوگيرى كند، (8) آب را به هوا بست و هوا را بر آن چيره كرد، تا از حركت باز ماند (9) و حد آب (يعنى قسمت زيرين آن را) با باد قرين ساخت (10) (يعنى قسمت تحتانى آب را به باد متصل كرد) هوايى پهن و منبسط در زير آب (11) و آبى به جنبش در آمده در روى هوا، (1) آن گاه خداى سبحان بادى را كه وزش آن عقيم بود (نه ابرى و نه درختى را بارور مى ساخت و فقط براى به موج در آوردن آب بود) پديدار كرد، (2) (و فرمان داد كه) همراه بودن آن باد با آب ادامه يابد (3) و جريان باد را تند و شديد نمود، (4) و محلى را كه وزيدن باد از آن برمى خاست، دور قرار داد، (5) سپس براى به حركت در آوردن و زير و رو كردن آن آب بسيار
زياد، (6) و برانگيختن امواج درياها، به باد فرمان داد، (7) پس باد آب را همانند زدن مشك (مشكى كه دوغ يا ماست را در آن مى زنند تا كره بگيرند) زير و رو كرد، (8) و آن باد چنان با شدت بر آب وزيدن گرفت كه گويى در فضاى خالى و بدون مانع مى وزد، (9) به گونه اى كه اول آن را به آخر برد، (10) و آب ساكن را به طرف آب متحرك راند (11) تا قسمت بالاى آن باز هم بالا آمد، (12) و از مجموع آن كفى بيرون افكنده شد (13) پس خداوند، آن كف را در هوايى باز، (14) و جوى وسيع بالا برد، (15) آن گاه از آن كف هفت آسمان را بدون عيب و نقص و بدون كجى و انحراف به وجود آورد، (16) در زير آنها موجى بسته و ممنوع از ريزش، (17) و در بالاى آنها سقفى محفوظ از فرو ريختن، (18) و با ارتفاعى بسيار بلند، برقرار ساخت، (19) بى آنكه ستونى تكيه گاه آن سقف باشد و آن را نگاه دارد، (20) و بدون آنكه ميخى يا ريسمانى براى منظم داشتن و به هم پيوستن آن ضرورت داشته باشد، (21) سپس خداوند، آسمان را با ستارگان (22) و نورهاى بسيار روشن بياراست، (23) و چراغى تابناك با نورافشانى وسيع (24) (يعنى خورشيد) و ماهى نور دهنده، (25) در فلك دور زننده (26) و در سقفى گردان (27) و صفحه و سطح
ى متحرك، به جنبش در آورد، (28) پس از آن،
ميان آسمانهاى بلند را از هم گشود (1)، و آنها را از انواعى از فرشتگان خود پر كرد (2)، نوعى از ايشان در حال سجده هستند كه به ركوع نمى پردازند (3)، نوعى ديگر در حال ركوعند كه قامت خود را راست نمى كنند (4)، نوع ديگرى همواره در صف ايستاده اند كه از آن حال به حالى ديگر بر نمى گردند (5)، نوعى از آنان سرگرم تسبيح و ذكر خدا هستند كه خستگى به ايشان راه نمى يابد (6)، نه خوابى كه چشمانشان را فرو بندد، آنان را فرا مى گيرد (7)، نه در عقلهايشان سهو و اشتباهى راه پيدا مى كند (8)، نه بدنشان به سستى مى گرايد (9)، و نه غفلتى در اثر فراموشى عارضشان مى شود (10).بعضى ديگر از فرشتگان، امينان وحى خدا (11) و حامل سخن او به پيامبرانند (12)، و براى اجراى حكم و فرامين الهى، در آمد و رفت مى باشند (13)، بعضى از آنان نگهبانان بندگان خدا (14)، و دربانان درهاى بهشت او هستند (15)، بعضى ديگر قدمهايشان در پايين ترين طبقات زمين استوار (16)، و گردنهايشان از بلندترين آسمانها فراتر، است (17) اركان بدن و سر و دست و پايشان از اقطار جهان بيرون زده (18)، و شانه هايشان به پايه هاى عرش رسيده (19)، و ديدگانشان در نزد عرش الهى به زير افتاده ا
ست (20)، و در زير عرش خود را در لابلاى بالهايشان، پيچيده اند (1)، ميان ايشان و فرشتگان ديگرى كه جزء آنان نيستند (يا از لحاظ مقام پايين تر از ايشان هستند (2)( حجابهاى عزت و پرده هاى قدرت الهى زده شده است (3)، آنان در وهم و گمان خود، تصوير يا شبيهى براى خدا در نظر نمى گيرند (4)، و صفات مخلوقات و ساخته شدگان دست قدرت را درباره ذات بارى تعالى جارى نمى سازند (5)، نه او را در مكانى محدود مى كنند (6)، و نه با تعيين نظيرها و همانندهايى براى او، به سويش اشاره مى نمايند (7).وصف خلقت آدم عليه السلام آن گاه خداى سبحان، از قسمتهاى ناهموار و هموار زمين و از قسمتهاى شيرين و نمكزار آن (8)، خاكى گرد آورد، و آن را با آب ماليد و عمل آورد تا گلى خالص و آماده شد (9)، و آن را با نمى از آب (يعنى مقدار كمى از آب) آميخت و خمير كرد (يا اينكه آن را با كمى از آب گل اندود نمود) تا خوب سرشته گرديد و چسبندگى يافت و محكم شد (10)، سپس جثه و صورتى از آن پديد آورد (11)، صورتى كه داراى اطراف و جوانب و خميدگيها و پيوندها (12) و اعضا و اندامها و مفصلهايى بود (13)، خداوند آن صورت را خشك كرد، تا اجزاى آن يكديگر را گرفتند و به همديگر چسبيدند (14) و آن را محكم و استوار ساخت تا بدانگونه خشك گرديد، كه چون باد به آن مى وزيد، صدا مى داد (15) (آن صورت را به همان حال باقى گذاشت) تا وقتى كه معين شده (16) و زمانى كه مدت آن در نزد خدا، معلوم بود، فرا رسد (17)، سپس (چون وقت آن فرا رسيد) روح خود را در آن دميد (1)، پس (از آن، جثه و صورت) انسانى راست قامت و برخوردار از نيروى انديشه اى كه بتواند ذهن او را در معقولات به جولان بياورد (2)، و برخوردار از نيروى فكرى كه بتواند در همه چيز تصرف كند، و بينديشد (3)، پدي
دار ساخت، جوارح و اعضا و دست و پايى به او عطا فرمود تا خدمتكار وى باشند و فرمانش را اجرا كنند (4)، ابزار و ادوات و وسائلى در اختيارش قرار داد تا او را براى كار و كوشش به حركت درآورند (5)، معرفت و شناختى به او بخشيد تا ميان حق و باطل (6) و چشيدنيها و بوييدنيها و رنگها و جنسهاى مختلف، تفاوت بگذارد (7) (انسانى بيافريد) سرشته شده از طبيعت و رنگهاى گوناگون (8) و آميخته از چيزهايى همانند يكديگر و الفت گرفته با همديگر (9) و چيزهايى كه ضد همديگر و دشمن يكديگرند (10) و اخلاط و موادى جدا از هم و ناسازگار با هم (11) از قبيل گرمى و سردى (12) و ترى و خشكى (13)
خداوند سبحان از فرشتگان خواست تا امانتى را كه نزد ايشان سپرده (14) و سفارشى كه اجراى آن را به عهده آنان گذاشته ادا كنند (15)، اين امانت و سفارش درباره اعتقاد داشتن و گردن نهادن به سجده كردن در برابر آدم (16) (ع) و فروتنى براى گراميداشت او بود (17)، پس خداوند سبحان به فرشتگان گفت (18): براى آدم (ع) سجده كنيد (19)، پس همه سجده كردند، جز ابليس (20) كه باد نخوت و خودخواهى عارض وى شد (21) و بدبختى بر او چيره گرديد (22)، و به اين علت كه خلقت وى از آتش بود، خود را عزيز پنداشت (1) و موجودى را كه خلقت وى از گل بود خوار شمرد (2)، پس خداوند به او مهلت عطا فرمود (3) تا (با گمراه ساختن بندگان خدا) مستحق خشم الهى گردد (4) و آزمايشى كه از او مى شود، به حد كمال رسد، (5) و به وعده (اى كه خداوند در مقابل درخواست ابليس به او داده بود كه تا قيامت مهلت داشته باشد) وفا شده باشد (6)، پس خدا به ابليس گفت: تو تا زمان و وقت معين و معلوم جزء مهلت داده شدگانى (7)،
آن گاه خداوند سبحان، آدم را در سرايى سكونت داد (8) در آن خانه، زندگى پاكيزه و مرفهى براى وى آماده (9) و محل سكونت او را از هر گزندى ايمن ساخت (10) و وى را از ابليس و دشمنى او با انسان بر حذر داشت (11)، پس دشمن آدم (يعنى ابليس) (12) به علت حسد بردن (13) به مقام و مسكن عالى آدم (14) و براى همنشينى او با نيكان، وى را فريب داد (15)، پس آدم، يقين را در برابر شك خود (16) و عزم و آهنگ استوار را به سستى خود فروخت (17) و شادمانى را با ترس (18) و گول خوردن از ابليس را با پشيمان گرديدن بدل كرد (19)، آنگاه خداى سبحان در توبه را به روى او گشود (20) و كلمه رحمت خود را به وى آموخت (21) و بازگشت به بهشت را به او وعده داد، (22) و او را به سراى آزمايش و رنج (1) و در محل به وجود آمدن فرزندان و فزونى نسل، فرود آورد، (2)