خطبه 179-پاسخ به ذعلب يمانى - ترجمه نهج البلاغه نسخه متني

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متني

محمد دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

 



خطبه 179-پاسخ به ذعلب يمانى


 


خداشناسى ديده ها هرگز او را آشكار نمى بينند، اما دلها با ايمان درست او را درمى يابند، خدا به همه چيز نزديك است نه آنكه به اشياء چسبيده باشد، و از همه چيز دور است نه آنكه از آنها بيگانه باشد، گوينده است نه با انديشه و فكر، اراده كننده است نه از روى آرزو و خواهش، سازنده است نه با دست و پا، لطافت دارد نه آنكه پوشيده و مخفى باشد، بزرگ است نه با ستمكارى، بيناست نه با حواس ظاهرى، مهربان است نه با نازكدلى، سرها و چهره ها در برابر عظمت او به خاك افتاده، و دلها از ترس او بى قرارند.


خطبه 180-در نكوهش يارانش


 


نكوهش كوفيان خدا را بر آنچه كه خواسته و هر كار كه مقدر فرمود ستايش مى كنم، و او را بر اين گرفتار شدنم به شما كوفيان مى ستايم، اى مردمى كه هرگاه فرمان دادم اطاعت نكرديد، و هر زمان شما را دعوت كردم پاسخ نداديد، هرگاه شما را مهلت مى دهم در بيهودگى فرو مى رويد، و در هنگامه جنگ سست و ناتوانيد، اگر مردم اطراف امام خود جمع شوند طعنه زده، و اگر شما را براى حل مشكلى بخوانند سر باز مى زنيد. پدر مباد دشمنان شما را! براى پيروزى منتظر چه چيزى هستيد؟ چرا براى گرفتن حق خود جهاد نمى كنيد؟ آيا در انتظار مرگ يا ذلت هستيد؟ بخدا سوگند! اگر مرگ من فرا رسد كه حتما خواهد رسيد، بين من و شما جدايى خواهد افتاد، در حالى كه من از همنشينى با شما ناراحت، و حضورتان براى من بى فايده بود. علل سقوط و انحطاط فكرى كوفيان خدا خيرتان دهد، آيا دينى نيست كه شما را گردآورد؟ آيا غيرتى نيست كه شما را براى جنگ با دشمن بسيج كند؟ شگفت آور نيست كه معاويه انسانهاى جفاكار پست را مى خواند و آنها بدون انتظار كمك و بخششى از او پيروى مى كنند!! و من شما را براى يارى حق مى خوانم، در حالى كه شما بازماندگان اسلام، و يادگار مسلمانان پيشين مى باشيد، با كمك و عطايا شما را دعوت مى كنم ولى از اطراف من پراكنده مى شويد، و به تفرقه و اختلاف روى مى آوريد. نه از دستورات من راضى مى شويد، و نه شما را به خشم مى آورد كه بر ضد من اجتماع كنيد، اكنون دوست داشتنى چيزى كه آرزو مى كنم، مرگ است. كتاب خدا را به شما آموختم، و راه و رسم استدلال را به شما آموزش دادم، و آنچه را كه نمى شناختيد به شما شناساندم، و دانشى را كه به كامتان سازگار نبود جرعه جرعه به شما نوشاندم. اى كاش نابينا مى ديد! و خفته بيدار مى شد! سوگند بخدا چه نادان مردمى كه رهبر آنان معاويه، و آموزگارشان پسر نابغه (عمروعاص) باشد!

/ 384