ترجمه نهج البلاغه نسخه متني

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متني

محمد دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

3 پيام مردگان!
حال اگر چه آثارشان نابود، و اخبارشان فراموش شده، امّا چشم هاى عبرت بين، آنها را مى نگرد، و گوش جان اخبارشان را مى شنود، كه با زبان ديگرى با ما حرف مى زنند و مى گويند: چهره هاى زيبا پژمرده و بدن هاى ناز پرورده پوسيده شد، و بر اندام خود لباس كهنگى پوشانده ايم، و تنگى قبر ما را در فشار گرفته، وحشت و ترس را از يكديگر به ارث برده ايم، خانه هاى خاموش قبر بر ما فرو ريخته، و زيبايى هاى اندام ما را نابود، و نشانه هاى چهره هاى ما را دگرگون كرده است. اقامت ما در اين خانه هاى وحشت زا طولانى است، نه از مشكلات رهايى يافته، و نه از تنگى قبر گشايشى فراهم شد.
مردم! اگر آنها را در انديشه خود بياوريد، يا پرده ها كنار رود، مردگان را در حالتى مى نگريد كه حشرات گوش هايشان را خورده، چشم هايشان به جاى سرمه پر از خاك گرديده، و زبان هايى كه با سرعت و فصاحت سخن مى گفتند پاره پاره شده، قلب ها در سينه ها پس از بيدارى به خاموشى گراييده، و در تمام اعضاى بدن پوسيدگى تازه اى آشكار شده، و آنها را زشت گردانيده، و راه آفت زدگى بر اجسادشان گشوده شده، همه تسليم شده، نه دستى براى دفاع، و نه قلبى براى زارى دارند.
و آنان را مى بينى كه دل هاى خسته از اندوه، و چشم هاى پر شده از خاشاك دارند، و حالات اندوهناك آنها دگرگونى ايجاد نمى شود و سختى هاى آنان بر طرف نمى گردد.
4 عبرت از گذشتگان
آه! زمين چه اجساد عزيز و خوش سيمايى را كه با غذاهاى لذيذ و رنگين زندگى كردند، و در آغوش نعمت ها پرورانده شدند به كام خويش فرو برد. آنان كه مى خواستند با شادى غم هاى را از دل بيرون كنند، و به هنگام مصيبت با سرگرمى ها، صفاى عيش خود را برهم نزنند، دنيا به آنها و آنها به دنيا مى خنديدند، و در سايه خوشگذرانى غفلت زا، بى خبر بودند كه روزگار با خارهاى مصيبت زا آنها را در هم كوبيد و گذشت روزگار توانايى شان را گرفت، مرگ از نزديك به آنها نظر دوخت، و غم و اندوهى كه انتظارش را نداشتند آنان را فرا گرفت، و غصّه هاى پنهانى كه خيال آن را نمى كردند، در جانشان راه يافت، در حالى كه با سلامتى انس داشتند انواع بيمارى ها در پيكرشان پديد آمد، و هراسناك به اطبّا، كه دستور دادند گرمى را با سردى، و سردى را با گرمى درمان كنند روى آورند كه بى نتيجه بود، زيرا داروى سردى، گرمى را علاج نكرد، و آنچه براى گرمى به كار بردند، سردى را بيشتر ساخت، و تركيبات و اخلاط، مزاج را به اعتدال نياورد، جز آن كه آن بيمارى را فزونى داد، تا آنجا كه درمان كننده خسته، و پرستار سرگردان، و خانواده از ادامه بيمارى ها سست و ناتوان شدند، و از پاسخ پرسش كنندگان درماندند، و در باره همان خبر حزن آورى كه از او پنهان مى داشتند در حضورش به گفتگو پرداختند.
5 سختى هاى لحظه مرگ
يكى مى گفت تا لحظه مرگ بيمار است، ديگرى در آروزى شفا يافتن بود، و سوّمى خاندانش را به شكيبايى در مرگش دعوت مى كرد، و گذشتگان را به ياد مى آورد.
در آن حال كه در آستانه مرگ، و ترك دنيا، و جدايى با دوستان بود، ناگهان اندوهى سخت به او روى آورد، فهم و دركش را گرفت، زبانش به خشكى گراييد.
چه مطالب مهمّى را مى بايست بگويد كه زبانش از گفتن آنها باز ماند، و چه سخنان دردناكى را از شخص بزرگى كه احترامش را نگه مى داشت، يا فرد خردسالى كه به او ترحّم مى كرد، مى شنيد و خود را به كرى مى زد.
همانا مرگ سختى هايى دارد كه هراس انگيز و وصف ناشدنى است، و برتر از آن است كه عقل هاى اهل دنيا آن را درك كند.

/ 384