ترجمه نهج البلاغه نسخه متني

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متني

محمد دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 224-پارسائى على


 (اين سخنرانى در شهر كوفه در دوران زمامدارى آن حضرت ايراد شد)


1 پرهيز از ستمكارى
سوگند به خدا، اگر تمام شب را بر روى خارهاى سعدان  «3» به سر ببرم، و يا با غل و زنجير به اين سو يا آن سو كشيده شوم، خوش تر دارم تا خدا و پيامبرش را در روز قيامت، در حالى ملاقات كنم كه به بعضى از بندگان ستم، و چيزى از اموال عمومى را غصب كرده باشم.
______________________________
 (3) خارى سه شعبه كه خوراك شتران است و سخت گزنده است.

چگونه بر كسى ستم كنم براى نفس خويش، كه به سوى كهنگى و پوسيده شدن پيش مى رود، و در خاك، زمانى طولانى اقامت مى كند؟
2 پرهيز از امتياز خواهى
به خدا سوگند، برادرم عقيل  «1» را ديدم كه به شدّت تهيدست شده و از من درخواست داشت تا يك من  «2» از گندم هاى بيت المال را به او ببخشم. كودكانش را ديدم كه از گرسنگى داراى موهاى ژوليده، و رنگشان تيره شده، گويا با نيل رنگ شده بودند. پى در پى مرا ديدار و درخواست خود را تكرار مى كرد، چون به گفته هاى او گوش دادم پنداشت كه دين خود را به او واگذار مى كنم، و به دلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست بر مى دارم، روزى آهنى را در آتش گداخته به جسمش نزديك كردم تا او را بيازمايم، پس چونان بيمار از درد فرياد زد و نزديك بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم، اى عقيل، گريه كنندگان بر تو بگريند، از حرارت آهنى مى نالى كه انسانى به بازيچه آن را گرم ساخته است؟ امّا مرا به آتش دوزخى مى خوانى كه خداى جبّارش با خشم خود آن را گداخته است؟ تو از حرارت ناچيز مى نالى و من از حرارت آتش الهى ننالم؟ و از اين حادثه شگفت آورتر اينكه شب هنگام كسى به ديدار ما آمد «3» و ظرفى سر پوشيده پر از حلوا داشت، معجونى در آن ظرف بود چنان از آن متنفّر شدم كه گويا آن را با آب دهان مار سمّى، يا قى كرده آن مخلوط كردند! به او گفتم: هديه است؟ يا زكات يا صدقه؟ كه اين دو بر ما اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حرام است. گفت: نه، نه زكات است نه صدقه، بلكه هديه است. گفتم: زنان بچّه مرده بر تو بگريند، آيا از راه دين وارد شدى كه مرا بفريبى؟ يا عقلت آشفته شده يا جن زده شدى؟ يا هذيان مى گويى؟
به خدا سوگند، اگر هفت اقليم را با آنچه در زير آسمان هاست به من دهند تا خدا را نافرمانى كنم كه پوست جوى را از مورچه اى ناروا بگيرم، چنين نخواهم كرد! و همانا اين دنياى آلوده شما نزد من از برگ جويده شده ملخ پست تر است! على را با نعمت هاى فنا پذير، و لذّتهاى ناپايدار چه كار؟! به خدا پناه مى بريم از خفتن عقل، و زشتى لغزش ها، و از او يارى مى جوييم.


______________________________
 (1) حضرت ابو طالب، چهار پسر داشت كه با يكديگر 10 سال فاصله سنّى داشتند به نام هاى: طالب، عقيل، جعفر و على عليه السّلام. قريش در جنگ بدر عقيل را به اجبار همراه خود آوردند كه اسير شد و با دادن «فدا» آزاد شده به مكّه بازگشت، و پيش از صلح حديبيّه مسلمان شد و به مدينه هجرت كرد، و در جنگ موته همراه برادرش جعفر شركت داشت.
 (2) صاع: پيمانه اى به وزن سه كيلو گرم است.
 (3) نوشتند كه اشعث بن قيس بود. چون قرار بود فرداى آن روز دادگاه اسلامى به پرونده او رسيدگى شود، شبانه حلوا را خدمت امام برد تا به خيال شيطانى خود، قلب آن حضرت را نسبت به خود تغيير دهد.


 

/ 384