خطبه 111-در نكوهش دنيا - ترجمه نهج البلاغه نسخه متني

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متني

محمد دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

 



خطبه 111-در نكوهش دنيا


 


هشدار از دنياپرستى پس از ستايش پروردگار، همانا من شما را از دنياى حرام مى ترسانم، زيرا در كام شيرين و در ديده انسان سبز و رنگارنگ است، در شهوات و خواهشهاى نفسانى پوشيده شده، و با نعمتهاى زودگذر دوستى مى ورزد، با متاع اندك زيبا جلوه مى كند، و در لباس آرزوها خود را نشان مى دهد، و با زينت غرور خود را مى آرايد، شادى آن دوام ندارد، و كسى از اندوه آن ايمن نيست شناخت ماهيت دنيا دنياى حرام بسيار فريبنده و بسيار زيان رساننده است، دگرگون شونده و ناپايدار، فناپذير و مرگبار، و كشنده اى تبهكار است، و آ نگاه كه به دست آرزومندان افتاد و با خواهشهاى آنان دمساز شد مى نگرند كه جز سرابى بيش نيست كه خداى سبحان فرمود: (زندگى چون آبى ماند كه از آسمان فرو فرستاديم و به وسيله گياهان فراوان روييد سپس خشك شده، باد آنها را پراكنده نمود و خدا بر همه چيز قادر و تواناست). كسى كه از دنيا شادمانى نديد جز آنكه پس از آن با اشك و آه روبرو شد، هنوز با خوشيهاى دنيا روبرو نشده است كه با ناراحتيها و پشت كردن آن مبتلا مى گردد، شبنمى از رفاه و خوشى دنيا بر كسى فرود نيامده جز آنكه سيل بلاها همه چيز را از بيخ و بن مى كنند، هرگاه صبحگاها ن بيارى كسى برخيزد، شامگاهان خود را به ناشناسى مى زند، اگر از يك طرف شيرين و گوارا باشد از طرف ديگر تلخ و ناگوار است. كسى از فراوانى نعمتهاى دنيا كام نگرفت جز آنكه مشكلات و سختيها دامنگير او شد، شبى را در آغوش امن دنيا به سر نبرده جز آنكه صبحگاهان بالهاى ترس و وحشت بر سر او كوبيد، بسيار فريبنده است و آنچه در دنياست نيز فريبندگى دارد، فانى و زودگذر است، و هر كس در آن زندگى مى كند فنا مى پذيرد روش برخورد با دنيا در زاد و توشه آن جز تقوا خبرى نيست، كسى كه به قدر كفايت از آن بردارد در آرامش به سر مى برد، و آن كس كه در پى به دست آوردن متاع بيشترى از دنيا باشد وسائل نابودى خود را فراهم كرده، و به زودى از دست مى رود، بسا افرادى كه به دنيا اعتماد كردند، ناگهان مزه تلخ مصيبت را بدانها چشاند و بسا صاحب اطمينانى كه به خاك و خونش كشيد، چه انسانهاى باعظمتى را كه خوار و كوچك ساخت، و بسا فخرفروشانى را كه به خاك ذلت افكند حكومت دنيا ناپايدار، عيش و زندگانى آن تيره و تار، گواراى آن شور، و شيرينى آن تلخ، غذاى آن زهر، و اسباب و وسائل آن پوشيده است، زنده آن در معرض مردن، و تندرست آن گرفتار بيمارى است، حكومت آن بر باد رفته، و عزيزان آن شكست خورده متاع آن نكبت آلود و پناه آورنده آن غارت زده خواهد بود.


 

/ 384