ترجمه نهج البلاغه (احمد سپهر خراساني) - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

احمد سپهرخراسانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ترجمه نهج البلاغه (احمد سپهر خراساني)

خطبه ها

خطبه 001-آغاز آفرينش آسمان و...

در چگونگى پيدايش آسمان و زمين و آدم سپاس شايسته خدايى است كه گويندگان از توصيف او ناتوانند، و آمارگران از شمردن بخششهايش عاجزند هيچ كوشايى قادر به اداى حق نعمتش نيست. انديشه دورپرواز از درك وجودش حيران است. آنكه وصف كردنش محدود بحد و غايتى نيست، و نه بيرون از ذاتش مى باشد. نه زمان دارد كه بودش احصا گردد. نه مدتى دارد كه به حساب آيد. نه وقتى كه طول وجودش قياس شود. خلقها را با دست تواناى خود آفريده است بادها را به رحمت خويش پراكنده است زمين را با كوهها و سنگهاى سخت ميخكوب كرده تا اضطراب نگيرد.

آغاز ديندارى، شناخت خدا است شناسايى كامل، تصديق به اوست. و تصديق كامل اذعان به يگانگيش مى باشد. اذعان به يگانگى اظهار خلوص و ايمان است. و چنين خلوصى عبارت از نفس صفات از ذاتش مى باشد. چه هر صفتى جز از موصوف است و هر موصوفى غير از صفت. و آنكه خدا را به صفتى نسبت دهد، چنان است كه او را به چيزى مقرون كرده است. و آنكه او را به چيزى مقرون كرده، دو چيزش پنداشته است. و آنكه دو چيزش پنداشته، او را تجزيه كرده و مركب و قابل تقسيم دانسته است. و آنكه او را چنين پنداشته بى گمان نشناخته است. كسى كه به سويش اشاره كند، محدودش ساخته و آنكه محدودش ساخته، او را مشخص انگاشته و برشمرده است. هر كه گويد خدا در چيست، او را ضمن چيزى در آورده است. و آنكه گويد بر چيست؟ جايى را دور از او پنداشته است.

هميشه بوده و بوجود نيامده است. موجود است بى آنكه عدمى بر او پيشى داشته باشد. با هر چيزى است، نه به طريق همسرى و نزديكى جسمى، مغاير هر چيزى است، نه از راه تباين و مفارقت جسمانى. صانع اشياء است بى مدد و جنبش و ابزار. بيناى به مخلوق است، پيش از آنكه منظورى را به وجود آورده باشد. يكتا و تنهاست، بى آنكه تنهاييش به اعتبار وجود مونسى باشد، و يا از نبودن آن به وحشت افتد.

/ 396