اهل بيت عليه السّلام ـ حضرت زهرا - فدک نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فدک - نسخه متنی

سید مهدی علیزاده موسوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيام زن

ش 55 ـ سال پنجم, ش 7, مهر 1375

اهل بيت عليه السّلام ـ حضرت زهرا

سيد مهدي موسوي (عليزاده)

36 ـ 38

فدک

از «رحلت» تا « شهادت»

فاطمة ‌أم ابيها، فاطمه مادر پدرش بود

قري? زيباي فدک, در آن کوير گسترده و بي انتها, همچون نگيني مي درخشيد. درختهاي ميو? سر به فلک کشيده, با نهرهاي پر از آب و خوشه هاي طلايي گندم, که در زير تلألوي زيباي خورشيد مي رقصيدند, جلوه اي باور نکردني به آن مي بخشيدند. گويي در اعماق اين دشت سوزان, که جز شن و ماسه و تازيانه هاي خورشيد, چيز ديگري يافت نمي شد, بهشتي زيبا و مسحور کننده را آفريده بودند.

کمي دورتر از اين قري? زيبا, دژهاي بلند و سر به فلک کشيد? خيبر, قد برافراشته بود. سيماي اين قلعه ها از دور, قامت مرداني را مي مانست که سالهاست, بر سين? صحرا, استوار و پا برجا ايستاده اند. اين دژهاي نفوذ ناپذير, به دست تواناي علي عليه السّلام و در ساي? شمشير تشنه اش در جنگ خييبر فتح شده بود. در پي آن يهوديان فدک, که طاعون ترس در وجودشان, ريشه دوانيده بود, نيز فدک را به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بخشيدند. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نيز پس از آنکه فرشت? وحي پيام آورد: و « حق نزديكان خود را عطا كن » (روم/28) بلافاصله تمامي فدک را, به فاطمه سلام الله عليها پيش کش کرد و فرمود:

ـ فدک را به تو بخشيدم و به فرزندان تو, که بعد از اين خواهند آمد. اين پاداش حقي است که مادرت خديجه عليه السّلام بر من داشت.

سپس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به علي عليه السّلام فرمود:

ـ تکه پوستي بياور و بنويس که من فدک را به فاطمه بخشيدم.

پس از آن, فدک ملک زهرا سلام الله عليها شد و تمامي درآمد آن در اختيار او قرار مي گرفت. هر سال, کارگزار فاطمه سلام الله عليها در فدک, در آمد آن را که بيشتر از 24 هزار دينار بود, به فاطمه سلام الله عليها تقديم مي کرد فاطمه سلام الله عليها نيز در آمد آن را در ميان فقرا و مستمندان تقسيم مي نمود. بارها اتفاق افتاده بود, که پس از تقسيم در آمد فدک, حتي ديناري براي او و فرزندانش باقي نمي ماند و تنها چهره هاي متبسم و گرما بخش مستمندان, سراسر وجودش را لبريز از شوق و لذّتي جاودانه مي کرد.

اما پس از آنکه چند روزي از درگذشت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم گذشت, خبر اخراج وکيل فاطمه سلام الله عليها از قري? فدک, دهان به دهان در ميان مردم مدينه پيچيد و از روزنه هاي درب کوچک و چوبي خان? علي عليه السّلام نيز گذشت و چون درفشي بر قلب فاطمه سلام الله عليها فرود آمد. چرا که در آمد فدک, مي توانست خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را در برابر ديگران ياري کند و از سوي ديگر خاندان بني هاشم در فقر و تنگدستي, دست و پا مي زدند و فدک مي توانست, رنگ تلخ فقر را از چهره هاي آنها بزدايد. ديگران نيز, به اين پي برده بودند و مي دانستند تا هنگامي که فدک, در دست خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم است, خيال راحتي از اين بابت نخواهند داشت. به اين دليل نيز عمر به ابوبکر گفته بود:

ـ بايد فدک از فاطمه سلام الله عليها گرفته شود و به نفع بيت المال ضبط گردد. چرا که مردم بند? درهم و دينارند و اگر فدک در دست علي عليه السّلام و فاطمه سلام الله عليها باشد, همه به دور آنها جمع خواهند شد. بهتر است فدک را بگيريم تا فکرمان آسوده شود.

و خليفه در پي آن, پيکي را به فدک فرستاده بود تا وکيل فاطمه سلام الله عليها را از آن بيرون کند. اما فاطمه, چگونه مي توانست, بپذيرد, که هدي? پدرش را اين گونه از او بستانند. گويي همه دست در دست هم داده بودند, تا قدم به قدم, فاطمه سلام الله عليها را به سوي رنج و غم بکشانند. چهر? فاطمه, باغي خزان زده را مي مانست که هر لحظه برگي از واپسين برگهاي خود را, به دست تند باد پاييزي مي سپرد.

براي فاطمه سلام الله عليها درنگ جايز نبود. بايد کاري مي کرد. نمي توانست چنين ظلمي را تحمل کند. بايد حداقل, نداي مظلوميتش را از چهار ديواري خانه, خارج مي کرد و براي قرون پس از خود, شرح اين رنج را مي نگاشت.

ناگهان در ميان حيرت علي عليه السّلام, فاطمه سلام الله عليها چون سپندي از جا جهيد و چادر بر سر کشيد و سراسيمه خود را به مسجد رسانيد. مهاجر و انصار, در گوشه و کنار, به دور يکديگر, حلقه زده بودند و همهمه اي مبهم, بر فضاي مسجد, سايه افکنده بود. آهنگ غمناک فاطمه سلام الله عليها, مهر خاموشي بر لبهاي مهاجر و انصار کوبيد:

ـ اي پسر ابي قحافه! چرا مرا از آنچه از پدرم به ارث برده ام, باز مي داري و نمايند? مرا از فدک بيرون کرده اي. تو خود خوب مي داني, که رسول خدا, به امر او فدک را به من بخشيد! ابوبکر, که پيشاپيش خود را, براي چنين صحنه اي آماده کرده بود, گفت:

ـ آيا براي گفت? خود, شاهدي داري؟

اين سخن, براي فاطمه سلام الله عليها بسيار سنگين بود. آيا به راستي ابوبکر, در اين امر ترديد داشت؟!

ام ايمن, زني که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در عظمتش سخنها گفته بود, پس از آگاهي از سخن ابوبکر در مسجد حاضر شد و گفت:

ـ اي ابوبکر! به خدا قسم, تا پيرامون آنچه که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم, در مورد من فرموده است, از تو اقرار نگيرم, سخن نخواهم گفت! تو را به خدا سوگند! آيا به ياد نداري, که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «ام ايمن زني از زنان بهشت است.»

ابوبکر پاسخ داد:

ـ آري, خوب به ياد دارم.

سپس ام ايمن گفت:

ـ شهادت مي دهم که خداي عز و جل, به رسول خود, وحي فرمود: «و ات ذا القربي حقه» در پي آن رسول خدا فدک را به فاطمه بخشيد.

پس از او, علي عليه السّلام و چند تن ديگر, نيز بر اين امر شهادت دادند.

ديگر جاي هيچ سخني نبود. ابوبکر چاره اي نداشت. کاغذي پيش آورد و با نارضايتي, سند فدک را به نام فاطمه سلام الله عليها نوشت. فاطمه سلام الله عليها در حالي که برات فدک را در دست داشت. راه خانه را در پيش گرفت؛ اما هنوز چند قدمي در کوچه باغهاي مدينه, راه نپيموده بود, که ناگهان عمر راه را بر او بست و با آهنگي خشن گفت:

ـ از کجا مي آيي؟

فاطمه سلام الله عليها که مي کوشيد, چهر? خود را از او بپوشاند, گفت:

ـ برات فدک را از ابوبکر گرفته ام.

ناگهان خون به چهر? عمر دويد و چشمانش به دو پار? آتش تبديل شد. در حالي که بدنش مي لرزيد, به شدت برات فدک را از فاطمه سلام الله عليها گرفت و آن را پاره پاره کرد و گفت:

ـ ابوبکر به چه حقي اين برات را به تو داده است؛ فدک از آن هم? مسلمان است.

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم کجا بود, تا ببيند, با يگانه دخترش چگونه رفتار مي کنند؟! زهرايي که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در برابر ش و به احترامش به تمام قد, مي ايستاد؛ اينک آنچنان غريب و درمانده شده است, که ميان کوچه ها, اين چنين, پتک بي حرمتي را بر وجودش مي کوبند. اينک او بود و يک دنيا غم. چشمهايش چون ابر بهاري مي باريدند و آسمان دلش را ابرهاي اندوه پوشانيده بود. بي هدف در ميان کوچه قدم بر مي داشت و زير لب نام پدر را زمزمه مي کرد. هنگامي که به خانه رسيد, ديگر رمقي برايش نمانده بود. نگاه خست? زهرا سلام الله عليها, تمامي غمهاي عالم را بر دل علي عليه السّلام نشاند. دريافت که حق او را بار ديگر لگدمال هواهاي نفساني خود کرده اند. با نا اميدي برخاست؛ دست حسن عليه السّلام و حسين عليه السّلام را گرفت و آهسته و دل شکسته به سوي مسجد حرکت کرد, شايد بتواند, حقيقت را بر همگان عيان سازد.

مسجد لبالب از مهاجر و انصار بود, که علي عليه السّلام به همراه فرزندانش وارد مسجد شد و بدون آنکه به اطراف توجهي کند به طرف ابوبکر رفت و فرمود:

ـ اي ابوبکر! چرا فاطمه سلام الله عليها را از ارثي که از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم برده است, محروم کردي, در حالي که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در زمان حيات خويش فدک را به او بخشيده بود؟

ابوبکر پاسخ داد:

ـ اين غنيمت هم? مسلمانان است؛ اگر شهودي ارائه کند, مي پذيريم, و الا حقي در فدک ندارد!

امير مؤمنان عليه السّلام که مظهر علم الهي بود, براي آنکه ترديدي براي مهاجرين و انصار باقي نماند, فرمود:

ـ آيا در ميان ما بر خلاف آنچه خدا در ميان مسلمانان حکم مي کند, حکم مي کني؟!

ـ خير!

ـ اگر در دست مسلماني, چيزي باشد, که در آن تصرف کرده باشد و من بگويم, آن مال من است, در اين ميان, تو از چه کسي تقاضاي دليل مي کني؟

ابوبکر گفت:

ـ از تو دليل مي خواهم.

سپس علي عليه السّلام فرمود:

ـ پس چگونه از فاطمه سلام الله عليها دليل مي طلبي, در حالي که فدک در اختيار اوست و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آن را به وي بخشيده است.

چرا تو از مسلمانان شاهد نمي طلبي؟!

سخن علي عليه السّلام آنچنان محکم و استوار بود که ابوبکر پاسخي نداشت, لذا گفت:

ـ بحث را رها کن. ما را ياراي گفتگو با تو نيست.

اما علي عليه السّلام بر آن بود, تا شبهه اي باقي نماند و همگان حقيقت را دريابند:

ـ اي ابوبکر! آيا کتاب خدا را مي خواني؟

ـ آري!

ـ آي? شريف? «انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا» در حق چه کساني نازل شده است؟ (احزاب /33)

ـ در حق شما نازل شده است.

ـ اگر شاهداني, شهادت دهند, که فاطمه سلام الله عليها عمل ناشايسته اي انجام داده است, با وي چه خواهي کرد؟

ـ او را مجازات مي کنم, همان گونه که بر ساير زنان, حد جاري مي کنم.

ـ اگر اين چنين کني, در نزد خدا از کافران خواهي بود!

ابوبکر متفکرانه پرسيد:

ـ چرا؟!

ـ زيرا شهادت خدا را بر پاکيزگي زهرا سلام الله عليها ناديده گرفته و شهادت مردم را پذيرفته اي, همان گونه که سخن خدا و رسولش را ناديده گرفتي و فدک را به زور از دست فاطمه سلام الله عليها خارج کردي؛ در حالي که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

«ادعا کننده بايد دليل بياورد اما برکسي که بر عليه او ادعايي شده است, فقط سوگند لازم است.»

همهمه‌اي در ميان جمعيت پيچيد و زمزمه ها, هر لحظه بلند تر شد. برخي گفتند:

«والله علي حقيقت را گفت.»

اما تمامي اين استدلالهاي محکم و پولادين, نتوانست, حق بر باد رفت? فاطمه سلام الله عليها را به او برگرداند. پس از مدتها علي عليه السّلام با لحني, انتقاد جويانه اين واقعيت را اين چنين بيان کرد:

«از تمامي آنچه که آسمان برآن سايه افکنده است فدک در دست ما بود, که بر آن نيز گروهي بخل ورزيده و گروهي ديگر سخاوت به خرج دادند, اما بي ترديد خدا بهترين داور است.»

تمامي اين حوادث, يک به يک, زمينه را براي رويدادي ژرف و تاريخي آماده مي کرد. رويدادي که در ساي? آن, نداي مظلوميت فاطمه سلام الله عليها و خاندانش, همواره از حنجر? زمان فرياد مي شود.

/ 1