امتيازات انسان - فطرت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فطرت - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مي كنيم ، و چه كلمه خوبي هم از قديم انتخاب شده بوده است ، چون " ادراك " يعني دريافتن و رسيدن . فلاسفه هم روي ريشه لغوي اين كلمه تكيه كرده اند . در زبان عربي ، اگر كسي در جستجوي چيزي باشد و به آن برسد مي گويند " ادركه " ، مثلا اگر انساني ، انساني را تعقيب كند او فرار مي كند ، اين هم به دنبالش مي دود ، يك وقت به او مي رسد و يك وقت به او نمي رسد ، اگر به او برسد مي گويند " ادركه " . دريافت انسان جهان خارج را ، نوعي اتصال و ارتباط است ميان انسان و جهان خارج كه گويي انسان تا وقتي كه جاهل است ، ميان او و جهان ، پرده و مانعي است ، همين قدر كه به جهان عالم مي شود ، به جهان مي رسد ، نوعي رسيدن است . بدون شك در اين جهت نه جمادات نه نباتات و نه حيوانات با انسان شريك نيستند . حيوانات يك نوع آگاهي مبهمي از جهان خارج دارند ولي آن آگاهي قدر مسلم اين است كه در سطح آگاهي انسان نيست . لا اقل آنها فكر نمي كنند ، چون فكر كردن يعني يك موجود با سرمايه هاي دريافتي اي كه دارد به يك سرمايه جديد دست يابد ، يعني از آنچه كه مي داند چيزي را كه نمي داند كشف كند .

شما وقتي كه مي نشينيد به فكر كردن درباره موضوعي ، وقتي كه مشكلي داريد ، بعد مي نشينيد فكر مي كنيد و راه حلي كشف مي كنيد . اين " فكر كردن " چه عملي است ؟ عمل اين است كه با نوعي برقرار كردن رابطه ميان معلوماتي كه داريد مجهولي را تبديل به معلوم مي كنيد ، يعني يك راه حل جديد كشف مي كنيد ، درست مثل حالت توالد و تناسل در عالم ماده و در عالم جسم كه دو موجود مذكر و مؤنث با يكديگر ازدواج مي كنند و از ازدواج آنها مولود جديدي به وجود مي آيد . انسان هنگامي كه فكر مي كند آن سرمايه ها را با همديگر جفت و جور مي كند ، از جفت و جور كردن آنها پلي و ارتباطي برقرار مي كند و در نتيجه ، فكر جديد و راه حل جديد برايش پيدا مي شود . حيوان اينها را ندارد ، حيوان فقط حس مي كند ، همين مشاهده سطحي ، مثلا رنگها را كه ما مي بينيم آنها هم مي بينند ، حرارت را كه ما احساس مي كنيم آنها هم احساس مي كنند . از اين بيشتر نيست . ولي فكر كردن از مختصات انسان است .

امتيازات انسان

مسأله دوم در مورد امتياز انسان از غير انسان يك سلسله گرايشهاي خاص در انسان است كه اين گرايشها را از يك طرف مي توان " گرايشهاي مقدس " ناميد و از طرف ديگر مي توان گرايشهايي دانست نه بر اساس خود محوري ، يعني انسان يك سلسله گرايشها دارد كه اين گرايشها از " خود محوري " بيرون است . " خود محوري " يعني چه ؟ يعني گرايشهايي كه در نهايت امر ، خود فردي باشد . اين در حيوان هم هست ، در انسان عادي هم هست . حيوان هم گرايش به تغذيه دارد ولي اين گرايش به تغذيه گرايش به سوي خود اوست ، يعني گرايش دارد به جذب غذا براي خود . انسان هم البته يك سلسله گرايشهاي بر اساس خودمحوري دارد ، چون انسان در عين اينكه انسان است حيوان است بلكه اول حيوان است بعد انسان است . اينگونه گرايشها در انسان هم هست . حال مسأله اين است كه انسان يك سلسله گرايشهاي ديگري دارد كه اين گرايشها اولا بر اساس خودمحوري نيست و ثانيا انسان در وجدان خود براي اين گرايشها يك نوع قداست قائل است .

يعني براي اينها يك برتري و سطح عالي قائل است كه هر انساني به هر ميزاني كه از اين گرايشها برخوردار باشد او را انسان متعالي تر تلقي مي كند . گرايشهاي حيوان يا خودمحوري محض است مثل گرايش به خواب و خوراك و امثال اينها ، و يا اگر " غير محوري " هست در حدود بقاي نوع است ، يعني در حدود توالد و تناسل آن هم در حدود غريزه است ( بار ديگر مي رسيم به تعريف غريزه ) ، يعني در حدود يك عمل آگاهانه و آزادانه و انتخاب شده است . اين خيلي محسوس و مشاهد است . مثلا ما اسب را در نظر مي گيريم . اسب بچه اش كه متولد مي شود هر چه هم كه نزديكتر به تولد باشد بيشتر يك گرايش شديدي به آن بچه دارد كه خدا مي داند . وقتي كه اين بچه هست و اين اسب را سوار مي شويد اين حيوان نمي خواهد حركت كند ، نگران بچه اش است ، دائما رويش را بر مي گرداند به طرف او ، و اگر دو قدم او را دور كنيم و مي دود دنبالش .

تا تدريجا اين بچه بزرگ مي شود . هر اندازه اين بچه بزرگ مي شود از گرايش اين حيوان به او كاسته مي شود . بعد كه او به صورت يك جوان در مي آيد [ هيچ گرايشي به او ندارد ] . اسبي كه مثلا هفت سال داشته باشد و يك كره مثلا دو ساله داشته باشد ( 1 ) بايد وقتي به جوانش نگاه مي كند لذت ببرد ، در حالي كه اصلا به او گرايش ندارد و اگر بيايد جلو به او لگد مي زند و طردش مي كند ، چرا ؟ زيرا اين غريزه فقط در حد حمايت آن بچه بوده ، فقط براي اين بوده كه اين نسل ادامه پيدا كند ، و بيش از اين چيزي نبوده است . اكنون كه او روي پاي

1. من نمي دانم اسبها و مردهاي زمان فردوسي چگونه بوده اند كه گفته است : " سه پنج سال اسب و سه ده ساله مرد " . حالا كه مردهاي سه ده ساله اش پيرند ، اسبهاي سه پنج ساله اش كه ديگر اصلا چنين اسبي وجود ندارد !

/ 93