حسيون شجاع و غير شجاع
در بحث فطريات علمي عرض كرديم كه وقتي موج فلسفه حسي در اروپا پيدا شد يك گروه ، حسي شدند و از اين گروه عده اي واقعا حسي و وفادار به حسي بودن خودشان و شجاع در التزام به لوازم حسي بودن باقي ماندند ، گفتند ما جز به آنچه كه با حواس خودمان آن را درك بكنيم به هيچ چيز ديگري ايمان و اعتقاد نداريم ولي نفي هم نمي كنيم .به اين دو اصل وفادار ماندند : 1. چيزي را كه حس نمي كنيم نه نفي مي كنيم و نه اثبات . ( حرف حسابي . چون گفت " حس " ، مي گويد من اين را حس مي كنم ، چون حس مي كنم وجود دارد ولي حس كه به من نمي گويد هر چه من حس نمي كنم وجود ندارد ، بلكه مي گويد من حس نمي كنم ) . 2. در مورد خيلي از مسائل گفتند اگر چه تمام اذهان ، اينها را قبول دارند ولي چون ما اكنون كه كاوش كرديم ديديم محسوس نيست مي گوييم ما اينها را قبول نداريم ، مثل اصل عليت . گفتند اصل عليت ، محسوس نيست . آنچه محسوس است اين است كه حوادث اين جهان با يكديگر احيانا توالي دارند ، تعاقب دارند ، معيت دارند ، اما آنچه را كه ما به نام عليت مي شناسيم و مي گوييم " الف " علت است از براي " ب " و تصويرمان از عليت اين است كه اگر " الف " نباشد محال است كه " ب " وجود پيدا كند و مي گوييم وجود " ب " وابسته به وجود " الف " است ، اينها را كه انسان احساس نمي كند ، اينها را عقل ساخته ، و چون حس اينها را ثابت نمي كند ما قبول نداريم . اينها حسيون شجاع هستند يعني حسيوني كه به لوازم حسي بودن مكتبشان كاملا مؤمن و معتقدند و از اين جهت قابل تكريم اند . ولي يك عده ديگر خواستند در مقدمات حسي باشند و در نتيجه گيري عقلي . ماديون همه از اين قبيل اند . ماديون از يك طرف در باب شناخت مانند حسيون اظهار نظر مي كنند و از طرف ديگر در باب مسائل فلسفه ، مانند عقليون اظهار نظر مي كنند ، يعني تكيه مي كنند روي مسائلي كه حس درباره آن مسائل ساكت است .سخن نيچه
در باب گرايشها هم همين طور است . پيروان مكتب مادي انساني - يعني آن مكتبي كه انسان را مادي محض مي داند - تقسيم شدند به دو دسته . يك گروه را ما ماديون شجاع مي دانيم و گروه ديگر را ماديون غير شجاع يا بگوييم مزور . ماديون شجاع كساني بودند كه به لوازم مادي بودن روح از هر جهت ملتزم شدند ، مثل نيچه . نيچه يك فيلسوف مادي است ، در مورد انسان به روح و اين جور مسائل معتقد نيست ، در نتيجه گيريهايش هم در مورد انسان كاملا بر اساس همين فلسفه خودش نتيجه گيري كرده است . مي گويد آنچه را كه به نام " اخلاق " مي گويند همه را بريزيد دور ، اگر تا كنون همه اخلاقيون دنيا آمده اند گفته اند كه دنبال هواي نفس نرويد من مي گويم برويد ، چرا نرويد ؟ ! اگر همه اخلاقيون دنيا آمده اند گفته اند به كمك ضعيف بشتابيد و به جنگ قوي كه به ضعيف تجاوز مي كند بشتابيد من مي گويم برعكس ، اگر ضعيفي را ديديد [ شما هم حق او را پايمال كنيد ] . آن شاعر ما مي گويد :
چو مي بيني كه نابينا و چاه است
اگر خاموش بنشيني گناه است
اگر خاموش بنشيني گناه است
اگر خاموش بنشيني گناه است
حديثي از " كافي "
در حديثي كه شيعه و سني روايت كرده اند و در شيعه در كتاب كافي هست آمده است كه خداوند متعال فرشته را آفريد و او را از عقل محض ساخت و حيوان را آفريد و او را از شهوت محض ساخت و انسان را آفريد و در انسان اين دو را سرشت فرشته و سرشت حيوان را با يكديگر تركيب كرد و از او انسان آفريده شد : ان الله تعالي خلق الملائكه و ركب فيهم العقل و خلق البهائم و ركب فيهم الشهوه و خلق الانسان و ركب فيه العقل و الشهوه ( 1 ) . مولوي هم مي گويد :
در حديث آمد كه خلاق مجيد
خلق عالم را سه گونه آفريد
خلق عالم را سه گونه آفريد
خلق عالم را سه گونه آفريد
1. علل الشرايع ، ج 1 ، باب 6 ، ص 4 ، با اندكي اختلاف . 2. انسان / . 3