سخن دكتر هشترودي و نقد آن - فطرت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فطرت - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قهرا ارزشهاي انساني هم ثابت نيست ) و به تبع نظام اجتماعي ، او را متكامل مي دانيم . از اين رو انسان در هر دوره ، ارزشهاي اخلاقي مختص به آن دوره را دارد كه مي توان به آن متكي بود . اخلاق فئودالي با اخلاق كمونيستي فرق مي كند اما طبقه پرولتاريا در يك مرحله مشخص تاريخي مي تواند از يك مجموعه ارزشهاي اخلاقي كمونيستي دم بزند . پس تناقضي وجود ندارد و قبول ارزشهاي اخلاقي متحول ، قبول فطريات و غير ماده را ضروري نمي كند سؤال و بحث خوبي است كه بايد دنبالش را بگيريم . سخن اول اين است كه انسان يك موجود متحول است ، پس ارزشهاي انساني هم يك سلسله ارزشهاي متحول است ، و به عبارت ديگر چون انسان ثابت نيست پس ارزشها هم قهرا ثابت نيست . اين يك مطلب .

مطلب ديگر اين است كه حال كه [ انسان و ارزشهاي انساني ] ثابت نيست و متغير است ، متكامل هم هست ، و بعد بگوييم ملاك تكامل چيست ؟ در اين باره جداگانه بايد بحث كنيم . بعد مي گويند : از اين رو انسان در هر دوره ، ارزشهاي اخلاقي مختص به آن دوره را دارد كه مي توان به آن متكي بود . اخلاق فئودالي با اخلاق كمونيستي فرق مي كند . . . در اينجا روي دو جهت تكيه شده است و يك مقدار هم شايد خلط مبحث شده باشد . يك مسأله اينكه ارزشهاي انساني ثابت نيست و متغير است . اين همان مسأله نسبيت اخلاق است ، يعني در ميان ارزشهاي انساني ، آن قسمت كه مربوط به اخلاق است ، متغير است ، مسأله متغير بودن و نسبي بودن اخلاق . آيا خود اين مطلب حرف درستي است ؟ يعني واقعا ارزشهاي انساني و از جمله ارزشهاي اخلاقي متغير است ؟ همين چندتايي كه ما نام برديم آيا اينها واقعا متغير و متحول است ؟ مثلا گفتيم حقيقت جويي خودش براي انسان يك ارزش است .

آيا اين يك ارزش متغير است ؟ يعني در دوره هاي مثلا اشتراك اوليه ، كشاورزي ، بردگي ، فئودالي ، سرمايه داري و كمونيستي ، اين ارزش براي انسان تغيير كرده است ؟ يا اين به صورت يك ارزش ثابت براي انسان هست ؟ ثانيا اگر ارزشها متغير باشد معنايش اين است كه هر ارزشي در زمان خودش درست است و در زمان ديگر محكوم است . مثلا اخلاق فئودالي را در نظر مي گيريم . آيا ما مي توانيم اين اخلاق را كه " اخلاق فئودالي " مي ناميم به دليل اينكه وابسته به دوره فئوداليسم بوده امضاء و تصحيح كنيم ؟ يعني ما بايد ببينيم در آن دوره ، آنها چه چيز را اخلاق مي دانستند [ همان را تأييد كنيم ] ولو آنكه اخلاق دانستنشان مثلا به اين بوده است كه اگر چه افسانه است ضحاك بيايد روزي يك جوان را بكشد براي اينكه مارهاي روي دوش خود را با مغز آنها تغذيه كند . يا اينكه نه ، يك سلسله اصول ثابت در كار است . كار فرعون در زمان خودش هم محكوم است . نه اينكه كار فرعون چون تعلق به زمان فرعون دارد در زمان خودش درست است ، ما در زمان ديگري هستيم و نبايد ارزشهاي زمان خودمان را به زمان فرعون و موسي ( ع ) تحميل كنيم ،
فرعون به زمان ديگري تعلق داشته است و آنچه كه در آن زمان ، آنها آن را اخلاق مي دانستند اخلاق درستي است . آيا ما مي توانيم چنين حرفي بزنيم ؟ ! ثالثا در اين بيان روي اخلاق طبقاتي تكيه شده است .

قاعدتا هم همينجور بايد باشد ، يعني ماركسيسم نمي تواند به اخلاق انساني يعني اخلاقي كه براي كل انسانها اخلاق است قائل باشد . مطابق اين بيان مثلا در زمان ما كه نمونه اي از همه اين نظامها هست ، نمونه فئوداليسم ، نمونه كاپيتاليسم و نمونه كمونيسم هست ، بايد بگوييم كه واقعا اخلاق براي كمونيست يك چيز است ( اخلاق كمونيستي ) و براي كاپيتاليست چيز ديگر . حرف يك كاپيتاليست به يك كمونيست و بالعكس بايد اين باشد كه تو نمي تواني اخلاق خودت را به من تحميل كني زيرا تو در شرايط من نيستي و من در شرايط تو نيستم .

اگر من در شرايط تو مي بودم اخلاق تو را مي پذيرفتم ، و اگر تو در شرايط من مي بودي اخلاق من را مي پذيرفتي ، پس نه من مي توانم به تو حرفي بزنم و نه تو مي تواني . نه يك كمونيست مي تواند يك كاپيتاليست را از نظر اخلاقي محكوم كند و نه يك كاپيتاليست مي تواند يك كمونيست را از نظر اخلاقي محكوم كند ، زيرا يك اخلاق مشترك انساني و فطري كه يك كمونيست بتواند يك كاپيتاليست را تقبيح كند و بالعكس ، وجود ندارد و يك امر مشترك در كار نيست ، و هر يك مي تواند در پاسخ به ديگري بگويد اخلاق من متعلق به خود من است و اخلاق تو متعلق به تو ، تو نمي تواني اخلاق من را داشته باشي و من نمي توانم اخلاق تو را داشته باشم .

بنابراين ، اخلاق نه تنها وابسته به زمانها مي شود ، وابسته به خصوصيات طبقاتي هم مي شود . مثلا در اينهمه از نقاط دنيا كه اكنون نظام فئوداليسم حكومت مي كند اخلاق صحيح آنها همان اخلاق فئوداليته است . حرف ما اين است كه انسان از آن جهت كه انسان است يك سلسله اخلاقيات دارد كه اين اخلاقيات بر دوره بدويت انسان آن گونه صادق است كه بر اين دوره تمدن صنعتي او .

سخن دكتر هشترودي و نقد آن

اتفاقا مطلبي را كه دو سه شب پيش در روزنامه خواندم ، خيلي جالب بود و قصد داشتم كه آن را يك وقتي برايتان بخوانم . امروز هم كه بحث ما همين جور به اين امور گذشت ، اكنون برايتان مي خوانم .

در روزنامه كيهان هشتم تير ماه ( 1 ) مصاحبه اي شده بود با آقاي پروفسور هشترودي تحت عنوان " گفتگوي خبرنگار ما با آقاي هشترودي " و با تيتر " انسان زميني به صورت موجودي كيهاني در مي آيد " . او گاهي حرفهاي عجيب و غريبي مي زند . يك سلسله حرفها در اين زمينه ها دارد كه هميشه آنها را تكرار مي كند كه اهرام مصر را انسانهاي روي زمين نساخته اند بلكه انسانهاي ديگري از كراتي كه در تمدن پيشرفته تر بودند آمدند و ساختند و امكان ندارد اين را انسان آن روز ساخته باشد و از اين حرفها ، و اخيرا براي خودش يك " فلسفه اخلاق " ساخته ، يعني او هم يك نوع امانيزم به اصطلاح از خودش اختراع كرده است .

در آن مصاحبه ، آقاي هشترودي مقدمه اي ذكر كرده و در آن ، علم و تمدن امروز را محكوم كرده است . مي گويد علم و تمدن چون نتيجه اش فعلا به ضرر بشر است اكنون محكوم است . قسمتهايي از عبارتهاي او را برايتان مي خوانم ، مي گويد : هيچ حكمي مطلق نيست . همه احكام ، نسبي است . شايد


1. [ سال 56 ] .

/ 93