بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
به شما گفته باشند كه احكام رياضي مطلق است . احكام رياضي هم مطلق نيست . خبرنگار كيهان مي گويد : پروفسور هشترودي رياضي دان پير ايران با اين منطق كه هيچ حكمي مطلق نيست به جنگ نامهربانيها مي رود و مردم را از تيره ها و ملتهاي گوناگون به زير پرچم مهرورزيها مي خواند و اينكه همه مردم همديگر را برادر و خواهر بدانند . اينجا من نوشته ام : اين كه مي گويد هيچ حكمي مطلق نيست ، خود همين حكم كه " هيچ حكمي مطلق نيست " حكمي است مطلق يا غير مطلق ؟ يك وقت ما مي گوييم هيچ حكمي مطلق نيست مگر اين حكم كه هيچ حكمي مطلق نيست ، اين ديگر مطلق است . در اين صورت ، استثنا چرا ؟ اگر بناست هيچ حكمي مطلق نباشد ديگر دليل ندارد كه اين يكي استثنا بشود . منطقيين مي گويند بعضي از قضايا هست كه محال است اين قضايا به نحو عموم صادق باشد ، حتما استثنا مي خورد ، مثل اينكه كسي بگويد : " همه گفته هاي من دروغ است " . اين نمي تواند راست باشد به طوري كه همه مصداقهايش راست باشد ، چون اگر همه گفته هاي من دروغ باشد ، از جمله همين گفته من هم بايد دروغ باشد .اگر اين گفته من دروغ باشد پس بايد همه گفته هاي من دروغ نباشد و الا نمي شود اين دروغ باشد . حال ، از جمله حرفهايي كه نمي تواند صادق باشد اين است كه " هيچ حكمي مطلق نيست " ، اين اگر بخواهد صادق باشد شامل خودش هم مي شود . اگر شامل خودش بشود پس خود اين هم مطلق نيست . وقتي خود اين مطلق نباشد پس ما احكام مطلقي داريم ، و به عبارت ديگر چون اين مطلق نيست پس بايد يك سلسله احكام مطلق داشته باشيم . اين يكي . ديگر اينكه مي گويد " مردم را به مهرورزي مي خواند و اينكه همه مردم همديگر را برادر و خواهر بدانند " . از اين آقا بايد پرسيد اين دستورالعمل اخلاقي كه " همه مردم بايد يكديگر را برادر و خواهر يكديگر بدانند " حكم مطلق است يا حكم نسبي ؟ تعلق به زمان خاص دارد يا در همه زمانها [ صادق است ؟ ] آيا اين دستورالعمل براي همه زمانها از گذشته و آينده و حاضر خوب بوده است يا فقط براي زمان حاضر است ؟ همچنين آيا در همه مكانها و در همه شرايط براي همه مردم صادق است يا براي بعضي از مردم ؟ بعد خبرنگار مي گويد : استاد دانشگاه تهران كه از پيشرفت تكنيك و دانش و از استخدامشان در خدمت ظلم و آدم كشي سخت رنج مي برد مي گويد : " احكام لا يتغير قرون وسطايي در قرن ما در هم شكسته و اعتبار خود را نه تنها از دست داده بلكه احكام جديدي جاي آنها را گرفته كه به هيچ وجه مطلق نيست .حكمت عاليه سقراط و اخلاق متعالي كانت با آنهمه طنطنه و دبدبه به عنوان ريا و دروغ و حس اثبات نفس و خود دوستي و حب ذات تعبير شده است . اينشتين اعتبار علمي مطلق بودن زمان و مكان را درهم ريخت . از سوي ديگر با نظريه جنسي فرويد اعتبار مباني اخلاقي كه به صورت موهبت مطلق الهي تلقي مي شد از دست رفت . اكنون كه كليه احكام ، نسبي است نبايد به خاطر اينكه فلاني حكم مورد قبول مرا نمي پذيرد برادركشي راه بياندازيم .حكمي كه ما قبول مي كنيم براي ما مطلق است ولي اين حكم ممكن است براي ديگري مطلق نباشد . وقتي احكام رياضي مطلق نيست و همه چيز نسبي است عده اي چگونه مي توانند با حكم مطلق ، برادر كشي و خواهر كشي كنند و از تكنيك در اين راه استفاده كنند " . مي گويد اصلا اين جنگها از بقاياي احكام مطلق قرون وسطاست ، يعني در قرون وسطي مردم احكام خودشان را [ مطلق مي دانستند ] . مقصودش اين است كه مثلا پيروان فلان دين ، خودشان را حق مي دانستند حق مطلق ، و مخالفين را باطل مي دانستند باطل مطلق . آنها هم در مقابل ، همين طور بودند و اين امر منجر به آدم كشي مي شد . ما بايد همين قدر بفهميم كه هيچ چيز مطلق نيست . اگر من مي گويم حرف من حق است ، اگر حق هم باشد به طور مطلق حق نيست ، او را هم اگر مي گوييم باطل ، اگر باطل هم باشد به طور مطلق باطل نيست . من حق نسبي هستم و باطل نسبي ، او هم حق نسبي است و باطل نسبي . پس بياييم با همديگر برادر باشيم . اين اساس حرفش است . بعد احكام اخلاقي را با مسائل رياضي و غيره مخلوط مي كند ، مي گويد همه آن اخلاق سقراط ، تازه امروز مي گويند در واقع نوعي خود دوستي ، دروغ و رياست . به اين آقا بايد گفت : شما الان با اين بيان خودت ريا را محكوم كردي ، دروغ را محكوم كردي ، اثبات نفس و خود دوستي و حب ذات را هم محكوم كردي .البته اين حرف ، حرف بي اساسي است كه حكمت سقراط باطنش اينهاست ، يعني گفته اند كه اين نوعي خود دوستي است كه به صورت اخلاق جلوه كرده . بسيار خوب ، ما قبول كرديم كه حكمت سقراط نوعي خود دوستي ، خودپرستي ، حس اثبات نفس ، تظاهر ، ريا و غيره است به نام " اخلاق " و اخلاق سقراط را محكوم مي كنيم ، ولي در نتيجه قبول كرديم كه اينها را به طور مطلق نفي كرديم و به طور مطلق ، ضد اخلاق دانستيم .آيا ريا يك ضد اخلاق است به طور مطلق يا به طور نسبي ؟ دروغ ضد اخلاق است به طور مطلق يا به طور نسبي ؟ خود دوستي و خودپرستي ضد اخلاق است به طور مطلق يا به طور نسبي ؟ اگر اينها به طور نسبي ضد اخلاق اند پس اخلاق سقراط نيز حق نسبي است و نفي نشده . شما مي خواهيد بگوييد حكمت سقراط به كلي منسوخ است به دليل اينكه باطنش اينهاست ، پس شما [ ضد اخلاق بودن ] اينها را به طور مطلق در اينجا پذيرفته ايد . انسان نمي تواند قائل به اخلاق باشد و در عين حال اخلاق را متغير و نسبي بداند ( حرف ما اين است ، باز هم درباره اش بحث خواهيم كرد ) ، يعني اخلاق لا اقل از نظر اصول مساوي است [ با ثبات و اطلاق ] . ما يك اصول اخلاقي داريم و يك فروع اخلاقي .فروع اخلاقي غير از اصول اخلاقي است . اصول اخلاقي يا اخلاق است و ثابت و مطلق ، [ و يا اخلاق نيست ، ] و اگر ما ثبات و اطلاق را از اخلاق بگيريم اخلاق ديگر از جنبه اخلاقي بودن خارج مي شود ، بله به شكل يك سلسله آداب يك سلسله قواعد قراردادي مثل آيين نامه ها در مي آيد ، نه آن امر مقدس و نه آن امري كه واقعا فضيلت و خير است . . ( 1 ) .1. [ بقيه بيانات استاد متأسفانه روي نوار ضبط نشده است ] .