3. تكامل در انسانيت :
حال ، اگر ما اصول ارزشهاي انساني را فطري و ثابت بدانيم آن وقت است كه " تكامل " معني پيدا مي كند . مثلا گفتيم مسأله حقيقت جويي يكي از ارزشهاي انسان است . اگر در همين مسأله حقيقت جويي و حقيقت پويي و حقيقت خواهي ، بشر اوليه هم حقيقت جو و حقيقت خواه بوده و در دوره بعد ، در حقيقت خواهي پيشرفت كرده يعني حقيقت خواه تر و حقيقت جوتر شده و بيشتر از گذشته وابسته به حقيقت شده است ، پس تكامل پيدا كرده است . همين طور است زيبايي دوستي . اگر جمال و زيبايي و به عبارت ديگر زيبايي دوستي خودش يك معيار است و مفهوم معيني دارد ، تكامل در اين زمينه مي تواند معني داشته باشد : بشر اوليه زيبايي دوست بود ، بشر امروز هم زيبائي دوست است . آنچه را كه بشر اوليه دوست مي داشت بشر امروز همان را در سطح بالاتر دوست دارد ، و همين طور است هنر كه زيبايي آفريني است ، يعني در آن مقوله اي كه بشر اوليه زيبايي را مي آفريد بشر امروز در همان مقوله پيشرفت كرده . چون همان هست پيشرفت معني دارد .همين طور خير و فضيلت اخلاقي و نيز عشق و پرستش . اما اگر از ابتدا " تكامل " را صرف تغيير بدانيم كه حتي وحدت مسير هم برايش قائل نباشيم ، يعني برايش معيار هم قائل نباشيم ، بگوييم مثلا بشر گذشته در دوره هاي سابق حقيقت جويي را براي خود ارزش مي دانست ، ملاك انسانيت حقيقت جويي بود ، ولي امروز اين معيار تغيير كرده ، ديگر حقيقت جويي نيست و يك چيز ديگر است ، در اين صورت چگونه اسم اين را " تكامل " مي گذاريد ؟ " معيارها ثابت " غير از اين است كه انسان ثابت است . اين دو را با هم اشتباه مي كنند . اينها خيال مي كنند اگر معيارهاي انسانيت را كه همان مدار انسانيت و مسير انسانيت است ثابت دانستيم پس ما انسان را ثابت دانسته ايم . اين مثل آن است كه اگر ما بگوييم كه مدار زمين به دور خورشيد يك مدار ثابت و معيني است ، يعني زمين در حركت خودش به دور خورشيد روي يك مدار بيضي شكل حركت مي كند و فاصله اش از خورشيد از فلان مقدار كمتر نمي شود و از فلان مقدار بيشتر نمي شود ، در بهار فاصله اينقدر است ، در پاييز اينقدر ، در زمستان اينقدر و در تابستان اينقدر ، ديگري بگويد پس شما زمين را ثابت مي دانيد . نه ، زمين متحرك است ، ولي متحرك است در اين مدار ثابت .زمين ، ثابت باشد معنايش اين است كه زمين در يك منزل از اين مدار در جا مي زند . اما زمين دو جور مي تواند متحرك باشد ، يكي اينكه در مدار معين حركت كند حال مي خواهد آن مدار خط مستقيم باشد يا خط منحني ، بيضي باشد يا دايره ، هر چه مي خواهد باشد و ديگر اينكه يك حركتهاي مضطربانه اي داشته باشد ، گاهي به اين طرف بپيچد گاهي به آن طرف ، گاهي از آن طرف برود ، گاهي برگردد به آن جايي كه از آنجا آمده ، باز هم هميشه حركت كرده . البته در حركتهاي مكاني به يك علت خاص ، تكامل فرض نمي شود . پس اينكه حركت ، مدارش ثابت باشد ، مسيرش مشخص باشد غير از اين است كه متحرك ، متحرك نباشد و ثابت باشد . مثل اين است كه اگر براي آپولو يك مسير معين كرده اند از اينجا تا كره ماه ، و اين مسير كه قبلا معين شده روي صفحه كاغذ آمده است و حتي مشخص است كه مثلا در چهل و هشت ساعت و چند دقيقه و چند ثانيه ديگر در كجاي اين خط قرار گرفته است و معلوم است كه در كجاي كره ماه خواهد نشست ، بگوييم پس آپولو ثابت است . خير ، مسيرش مشخص است ، مسير ، مشخص باشد غير از اين است كه خود اين شي ء ، ساكن باشد . ساكن بودنش اين است كه در يك فاصله معين بايستد ، نه بيايد به طرف زمين و نه برود به طرف ماه .
فطرت و تكامل جامعه بشري در انسانيت
اينهايي كه متحرك بودن انسان را با متزلزل بودن معيارهاي انسانيت يكي دانسته ا ند مرتكب اين اشتباه شده اند . اين بود كه ما گفتيم كه اگر ما قائل به فطرت انساني باشيم يعني معيارهاي انسانيت را يك معيارهاي ثابت كه ريشه اش فطرت انساني است بدانيم انسانيت معني و مفهوم پيدا مي كند ، نه تنها انسانيت ، تكامل انسانيت نيز معني و مفهوم خواهد داشت و لهذا امروز اين ترديد ميان علما هست و در " فلسفه تاريخ " اين بحث به شدت مطرح است كه آيا انسان در آنچه كه به نام " انسانيت " و " معنويت " ناميده مي شود تكامل پيدا كرده يا نكرده است ؟ ويل دورانت در كتاب درسهاي تاريخ تيتري كه براي اين بحث قرار داده به اين صورت است: " آيا پيشرفت واقعيت دارد ؟ " البته شك ندارد كه پيشرفت انسان در صنعت واقعيت دارد ، ولي آيا پيشرفت انسان در انسانيت واقعيت دارد ؟ پس اين مسأله اكنون مطرح است كه بدون شك بشر از نظر فن و تكنيك و رابطه اش با طبيعت تكامل پيدا كرده و بدون شك بشر از نظر نظامهاي ساختمان جامعه تكامل پيدا كرده ، ولي آنچه كه مورد ترديد است [ تكامل در انسانيت است ] . حتي گفتند اصلا بايد در اين زمينه لغت ( progress ) ( 1 ) را برداشت چون چنين چيزي وجود ندارد . نويسنده كتاب تاريخ چيست ؟ خودش با اين نظريه مخالف است ،
مي گويد نه ، در جنبه هاي انساني هم پيشرفت بوده ولي آهنگش با آهنگ تكاملهاي ديگر يكي نبوده ، با آنها هماهنگ نبوده و خيلي كند بوده است ، ولي نظرياتي را در اين زمينه نقل مي كند و بعد مي گويد نه ، اصلا بشر در اين جهت هيچ پيشرفتي نكرده است .
1. [ به معني پيشرفت ] .