آيا دين مولود جهل است ؟
از آن بالاتر منطق كساني است كه دين را صرفا معلول جهل افراد مي دانستند و جنبه روانشناسانه به قضيه مي دادند و نويسنده مقاله هم ايراد گرفت ، گفت اگر اينجور است بايد همين قدر كه مردم عالم شدند دين خود به خود منتفي شود . مقايسه كنيد : هر معتقدي غير دين در گذشته كه مولود جهالت مردم بوده است ، صرف اينكه علم آمده درست همان طور كه با آمدن چراغ ، ظلمت از بين مي رود خود به خود از بين رفته است . مطابق اين نظريه بايد كاملا به موازات پيشرفت علم ، دين منتفي بشود ، يعني در ميان طبقات علما نبايد دينداري وجود داشته باشد ، در صورتي كه گويا خود راسل است كه مي گويد ما مي بينيم كه در ميان طبقه جاهل ، هم بي دين هست و هم دين دار ، ( 1 ) در طبقه علما نيز هم ديندار داريم و هم بي دين ، و بلكه شايد آن عالم ترين عالمها در هر زماني حتي در زمان ما مي بينيم او خودش دين دارد . روي منطق اينها اصلا محال است كه اينشتين يك آدم معتقد به دين و مذهب باشد ، يا ماكس پلانك يا ويليام جيمز يا بركسون يا داروين و امثال اينها كه دانشمندان درجه يك به شمار مي روند . در كتاب داروينيسم ( بهزاد ) مي نويسد كه عليرغم تكفيرهاي شديدي كه كليسا از او كرد تا آخر عمر به خداي1. همين جهال و داش مشتي هاي خودمان ، اينهايي كه جز عربده كشيدن چيزي سرشان نمي شود ، آيا در ميان اينها ديندار بيشتر است يا بي دين ؟ هم ديندار دارند و هم بي دين .