نقد نظريه دوركهيم - فطرت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فطرت - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فراموش مي كند ، اين مي گويد كه انسان من جمعي را ، من خودش را فراموش مي كند ، بعد مي بيند يك سلسله فضيلتها هست ، خيال مي كند خودش منحصر است به همان خود فردي ، بعد براي اينكه موضوعي براي آن كارهايي كه با من جمعي انجام مي دهد پيدا كند مي آيد آن موضوع را در خارج از وجود خودش فرض مي كند و آن ماوراء الطبيعه است . خيلي حرفها از يك نظر منتها در يك جهت معكوسي شكل عرفاني پيدا مي كند : سالها دل طلب جام جم از ما مي كرد آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي كرد اين هم مي گويد آقا اين همان " خود " ت است ، همان من جمعي توست ، منتها اين را گم كرده اي ، چون گم كرده اي ، اين را از بيگانه و از بيرون از خودت جستجو مي كني ، و اين مي شود " از خود بيگانگي " ، يعني انسان " خود " ش را فراموش مي كند ، " غير " را به جاي " خود " مي گيرد و آن غير ، [ ماوراء الطبيعه است ] .

حال ، اين شخص در ميان اقوال و آرائي كه نقل كرده است ، اين نظريه را كه نقل مي كند ، ديگر زياد رد نمي كند ، مي گويد بله ، البته اين نظر هم خالي از ايرادها نيست و لهذا پيروان دوركهيم آن را اصلاح كردند ( يعني ديگر اصلاح شده اش هيچ عيبي ندارد ) . تقريبا نظري است كه خود اين شخص انتخاب مي كند ، و از آن يك نتيجه هم مي گيرد و آن نتيجه اين است كه مي خواهد بگويد طبق آن نظريه اي كه مي گفت " منشأ دين جهل است " ناچار بايد نتيجه اين باشد كه با رفتن جهل دين از بين مي رود ( چون با رفتن علت ، معلول از بين مي رود ) و حال آنكه عملا اينجور نيست ، پس معلوم مي شود كه اين نظريه باطل است ، و طبق آن نظريه اي كه مي گفت " منشأ دين ترس از قواي طبيعت است " آن روزي كه هراس انسان از قواي طبيعت از بين برود بايد دين از بين برود ، ولي ما مي بينيم عملا اينجور نيست و دين از بين نرفت .

همين طور است فقر و غنا و اختلاف طبقاتي . مي بينيم در هر جا كه طبقات از بين مي رود و تساوي به وجود مي آيد باز هم دين از بين نمي رود ، در آن كشورها هم باز همان طور درگيري دارند ، بعد از اينكه اين كشورها به تساوي به اصطلاح رسيده اند باز دائما درگيرند كه با دين چگونه مبارزه كنند ، باز مي بينيد روز به روز تمايل جوانان به دين حتي در شوروي به قول او بيشتر مي شود . ولي اگر اين نظريه را انتخاب كنيم ، چنين نيست ، اين يك اصلي است كه هميشه همراه بشر است ، ريشه مذهب همين است و به همين دليل هم هرگز از جامعه بشر بيرون نخواهد رفت . پس اين تنها نظريه اي است كه براي مذهب ريشه ماورائي و الهي قائل نيست و در عين حال اعتراف مي كند كه مذهب از بين رفتني هم نيست . يكچنين حرفي اينجا هست . اين حرف هم يك حرف بي اساسي است .

نقد نظريه دوركهيم

حقيقت اين است كه در اينكه جامعه يك واحد حقيقي است نه يك واحد اعتباري ، شكي و ترديدي نيست . اين مقدار را تفسير الميزان هم مكرر و در جاهاي متعدد بحث كرده است كه جامعه يك وحدت و يك حيات مخصوص به خود دارد و به موجب اينكه يك وحدت و يك حيات مخصوص به خود دارد اجل دارد ، قوت دارد ، ضعف دارد ، سرنوشت مشترك دارد و . . . ، كه من در اين جزوه كوچكي كه اخيرا منتشر كرده ام به نام قيام و انقلاب مهدي عليه السلام از ديدگاه فلسفه تاريخ ، چون جزوه ، خيلي مختصر بود ، ضمن اشاره به اين بحث ، چند جا كه جاي اين بود كه بايد مراجعه كرد در پاورقي به تفسير الميزان ارجاع كرده ام . تعبيراتي كه در قرآن هست :

لكل امه اجل ، اذا جاء اجلهم فلا يستأخرون ساعه و لا يستقدمون ( 1 ) و اساسا اينكه قرآن حكم را روي قوم مي برد : اقوامي چنين بودند و ما اقوام را هلاك كرديم ، و [ از نظر قرآن ] در ميان اقوام سرنوشت مشترك در كار نيست ، اگر يك اقليت صالح در ميان يك قوم باشد تأثيري در وضع قوم نمي گذارد چنانكه عكس قضيه هم همينجور است از باب اينكه خود قوم و ملت يك حكم واحد دارد ، [ اين امر مؤيد آن است كه جامعه يك واحد حقيقي است نه يك واحد اعتباري ] . تا اينجاي نظريه مذكور همه درست است ولي اينكه تركيب جامعه چگونه تركيبي است ، ما روي اين قضيه كه بحث كرديم به اينجا رسيديم كه تركيب جامعه انساني يك تركيب نوع سوم است ، يعني نه از نوع تركيب اعتباري است ( چون واقعا يك تركيب حقيقي است ) و نه از نوع تركيبهاي طبيعي يا شيميايي ، زيرا در تركيبهاي طبيعي و شيميايي اصلا شخصيت اجزاء به هيچ نحو استقلال ندارد ، مستحيل است در شخصيت كل ، ولي افراد در جامعه در اين حد

1. يونس / . 49

/ 93