بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
جناب ماركس خلق بشود اين حرفها تشريح و ثابت شده است . حرفهايي نيست كه بگوييم چون شما چنين گفتيد ما امروز مي گوييم . هزار سال قبل از جناب ماركس اين حرفها زده شده كه خير ، اين حرفها هيچ ارتباط [ با نبودن خدا ] ندارد ، بلكه چون خدا هست عالم نظام دارد و نمي شود نظام نداشته باشد . خوب ، اگر اين طور است پس چرا قرآن به علل طبيعي استناد مي كند ؟ چرا مثلا وقتي مي خواهد بگويد كه خدا گياه را مي روياند مي گويد : " ينبت لكم به الزرع " ( 1 ) به اين وسيله . پس دخالت آن را به رسميت مي شناسد . اين كلمه " به " در قرآن زياد است . يا چرا قرآن خلقت را به صورت تطورات ذكر مي كند ؟ يعني همين پيوستگي اي كه شما مي گوييد، همين پيوستگيها را به عنوان فعل خودش بيان مي كند : " و لقد خلقنا الانسان من سلاله من طين ثم جعلناه نطفه في قرار مكين ثم خلقنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مضغه فخلقنا المضغه عظاما فكسونا العظام لحما ثم انشاناه خلقا اخر فتبارك الله احسن الخالقين . " ( 2 ) نفس همين پيوستگيها با خصلت پيوستگي شان فعل خداوند هستند و جز اين محال است .اصلا فرضي جز اين محال است ، يعني محال است كه ما اشيا را بدون فرض پيوستگيها ، مستقيما و بدون ارتباط حوادث با يكديگر مستند به ذات باري كنيم ( همان فرض اشاعره ) . فلاسفه قاعده اي دارند كه آن قاعده را از قطعي ترين قواعد خودشان مي دانند ، مي گويند " كل حادث مسبوق بماد و قو تحملها " و گاهي مي گويند " بماد و مد " يعني هر پديده اي قبل از خودش ماده اي دارد كه آن ماده حامل امكان و استعداد آن است و بعد اين پديده در آن ماده اي كه حامل امكان و استعداد آن است به وجود مي آيد ، يعني چنين پيوستگي قطعي ميان هر پديده اي و ماده اي قبلي كه از آن ماده به وجود مي آيد هست . به عبارت ديگر حال و گذشته و آينده با يكديگر پيوسته و مربوط هستند ، و اين جز اصول مسلم حكمت الهي است ، يعني اگر ما نظر به آن طرف و به آن وجهه بكنيم ، خود اصول علم الهي يعني