بطلان نظريه ماترياليستها - فلسفه تاریخ جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فلسفه تاریخ - جلد 2

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آن شموخ و علو و قدوسيت ذات باري تعالي اجازه نمي دهد كه ما هر چيزي را در مرتبه هر چيز قرار بدهيم . اين از آن طرف ، و از اين طرف هم خود وجود پديده ها ، دلايل قطعي حكايت مي كند كه غير از اين به گونه ديگري نمي شود . پس آن نظريه متكلمين باطل است .

بطلان نظريه ماترياليستها

همان طوري كه آن نظريه متكلمين يعني الغا علل زماني و علل مادي باطل است ، به همان اندازه قبول كردن علل مادي و نفي كردن علت مافوق مادي باطل است ، براي اين كه علل مادي حداكثر شرايط را به وجود مي آورند . همان قضيه " به " است كه در قرآن مي گويد . اين علتي كه خودش به قول شما جهان را خلق مي كند(آن ماديت قديم كه ملغي شد ، ماديت جديد آمده) اين چيزي كه آن ديگري را خلق مي كند ، در مرتبه بعد آيا خودش با مخلوق خودش وجود دارد يا خودش از اين طرف معدوم مي شود ، از آن طرف مخلوقش به وجود مي آيد ؟ وقتي كه عالم را از طريق حركت توجيه كرديم و گفتيم حركت در درون اشيا وجود دارد ، معنايش اين است :

اين چيزي كه ما خيال مي كنيم كه در لحظه قبل بوده ، در لحظه بعد هم هست . خودتان مي گوييد ( هراكليت هم همين حرف را گفته)كه هيچ چيزي در دو لحظه وجود ندارد . وقتي چيزي در دو لحظه وجود ندارد پس اين علت در لحظه قبل ، علت در لحظه قبل است ، معلول در لحظه بعد . محال است كه علت بتواند واقعا علت باشد يعني تمام علت يك شي نيازمند به علت باشد ولي وجود اين برابر باشد با عدم آن ، يعني همسايه باشد با عدم آن ، چون اينها يك آن و يك لحظه هم با همديگر نيستند . آن وقت وجود و عدم اين علت ، اگر علت ديگري نباشد ، علي السويه مي شود ، مگر اين كه اين را فقط به صورت يك علت مادي و استعدادي بدانيم يعني علتي كه امكان وجود اين را فراهم مي كند ، كه تازه از يك علتي كه ازلا و ابدا وجود دارد فيض وجود به اشيا مي رسد ، و لهذا فلاسفه آن علل مادي را ، آنچه كه اينها اسمش را " پيوستگي " مي گذارند ، اصطلاحا " علل عرضي " يا " علل زماني " مي نامند ، يعني علتهايي كه علت در عرض وجود معلول است بدون اين كه وجودي راقي تر و عالي تر از معلول خودش داشته باشد بلكه احيانا وجودي داني تر از آن دارد ، و آن عللي كه محيط بر معلولات هستند آنها را " علل طولي " مي نامند .

پس اين نتيجه گيري اي كه اينها كرده اند به اين دليل غلط است ، و بعلاوه در جلسه پيش گفتيم هگل روي مبناي خودش مي تواند اين مطلب را بيان كند كه ضدي ضد خود را نتيجه مي دهد ، چون مبناي او " وحدت معقول و موجود " است . درباره عملياتي كه در ذهن واقع مي شود ، چون ذهن را با عين يكي مي داند ، مي گويد عين هم اين است . شما هميشه در خارج مي گوييد علت و معلول و در ذهن مي گوييد استدلال و نتيجه ، مي گوييد ذهن استدلال مي كند ، ولي خارج را كه نمي گوييد استدلال مي كند . ما استدلال را به اصطلاح از معقولات ثانيه منطقي مي دانيم . ولي هگل مي گويد اصلا اين حرفها دروغ است . هر چه در ذهن است عين همان در خارج است . اگر كلي در ذهن است ، كلي همچنين در خارج است . اگر نوعيت و جنسيت در ذهن است ، عين همانها در خارج است . اگر قياس در ذهن است ، قياس در خارج است . اگر استدلال در ذهن است ، استدلال در خارج است . او روي همان مبنايش اگر چه غلط است - مي تواند بگويد هر ضدي منطقا و ضرورتا از ضد خودش نتيجه مي شود . اما شما كه آنها را پوسته هاي ايده آليستي مكتب هگل مي دانيد و الغا كرديد مجبوريد به رابطه علت و معلولي قائل باشيد .

به رابطه علت و معلولي كه قائل باشيد سوالها باقي مي ماند كه اين معلول چگونه از آن علت به وجود مي آيد و حال آنكه آن علت در زمان اين معلول وجود ندارد ؟ پس آن علت تمام علت نيست ، پس آن جز علت است ، پس آن علتي است كه فقط امكانات و شرايط را فراهم مي كند بدون آن كه وجوددهنده معلول باشد . " انتم تخلقونه ام نحن الخالقون " خالق چيز ديگري است ، حارث و كشاورز شرايط و امكانات را فراهم مي كند .

اين دانه گندم مادامي كه در جوال هست اين امكان برايش وجود ندارد ولي وقتي كه كشاورز آمد اين را در يك زمين مناسب زير خاك كرد ، آب هم به آن رساند ، در شرايطي كه نور و حرارت هم به آن مي رسد ، تازه شرايط و امكانات است ، وقتي شرايط و امكانات بود ، تازه آن بوته اي كه از اين مي خواهد به وجود بيايد مي شود يك امر ممكن الوجود . پس شما كارتان امكانات و شرايط فراهم كردن است ولي شما خالق نيستيد ، اشتباه نكنيد .

" افرايتم ما تمنون " . پدر خيال نكند خالق فرزند است . پدر فراهم كننده شرايط فرزند است . پدر خالق حركات وجود خودش است . تازه آن هم نه خالق بالاستقلال ، خالق به غير استقلال . ولي از نظر پيدايش فرزند فقط شرايط و امكانات را به وجود مي آورد ، و لهذا ما در آن مقاله " قرآن و مساله اي از حيات " (1)اين بحث را كه عده اي مي گويند امكان ندارد كه انسان مصنوعي به وجود بيايد ، امكان ندارد كه گياه مصنوعي به وجود بيايد ، اگر هم گياه مصنوعي به وجود بيايد خصلتهاي گياه طبيعي را ندارد ، [ مطرح كرده و پاسخ گفته ايم . ] ما مصنوعي و غيرمصنوعي نداريم ، يعني هيچ فرقي ميان انساني كه در لوله ساخته شود با انساني كه در رحم ساخته شود از نظر ارتباط و انتسابش با خدا نيست .

اگر انساني را در لوله بسازند معنايش اين است كه همان شرايط و امكاناتي كه در رحم هست عين آن شرايط و امكانات را در اينجا به وجود مي آورند . مگر حالا در رحم كه شرايط و امكانات را انسانها به وجود مي آورند پس خدا خلق نكرده ؟ مي گويد " افرايتم ما تمنون " هيچ فرقي نمي كند. اگر بشر نتواند، نه به دليل اين است كه اگر بشر بتواند معنايش اين است كه خالق شده . بشر نمي تواند خالق باشد . اگر نتواند ، شرايط و امكاناتش را كشف نكرده ، يا اگر كشف كرده عملا نتوانسته درست مساوي با آن فراهم كند . اگر بشر بتواند همان شرايط و امكانات را عينا مانند آن [ به وجودآورد خداوند آن انسان را خلق مي كند . ] ما اطلاعي از اين علم و از واقعيت نداريم ، نمي دانيم آيا بشر مي تواند تمام شرايط و امكانات را فراهم كند يا نه . حتي ساختن پروتوپلاسم كه الان بحثش مطرح است ما نمي دانيم چقدر شرايط دارد و آيا علم بشر روزي به همه آن شرايط وقوف پيدا خواهد كرد يا نه ؟ ولي اين را مي دانيم كه اگر بشر آن شرايط را بشناسد قطعا عملي است ، يعني محال است كه آن شرايط فراهم بشود و خداوند خلق نكند ، چون خداوند خلاق است ، خلاق غيرمتناهي است ، يعني فيض و جود غيرمتناهي دارد .

امكان ندارد در جايي امكان وجود پيدا بشود و او خلق نكند . محال است شيئي امكان وجود پيدا كند و خدا خلق نكند . هر چه خلق نشده امكان وجود نداشته است . پس اگر ما شرايط و امكانات فراهم كرديم بايد خلق بشود . پس اينها حرف مفت است كه كليسا گفته است دخالت در كار خدا كردي . كليسا نه خدا را شناخته و نه كار خدا را كه چنين حرفي زده است .

1. رجوع شود به كتاب مقالات فلسفي(مجموعه آثار 13) ، اثر استاد شهيد ، چاپ انتشارات صدرا .

/ 50