فلسفه تاریخ جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فلسفه تاریخ - جلد 2

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

انسان تعلق دارد . مثلا مي گوييم انسان مالي را سود كرد ، انسان مالي را از دست داد . يا اگر كسي يك چشمش را از دست بدهد مي گوييم يك چشم زيان كرده . حداكثر اين است كه در مورد يك عضو اين تعبير به كار برود . ولي در مورد " خود " اصلا معني ندارد انسان خودش را زيان كند . " زيان كردن " از دست دادن چيزي است چيزي را ، پس دو چيز بايد باشد كه يك چيز يك چيزي را داشته باشد ، بعد همان چيزي را كه دارد از دست بدهد ، خودش باشد بدون آن چيز .

اما اينكه خودش خودش را از دست بدهد يعني چه ؟ يعني خودش بدون خودش باقي بماند ؟ اين چگونه مي شود ؟ و نظير اينها باز هم تعبيراتي پيدا مي شود . از اينجا من رسيدم به اين مطلب كه پس معلوم مي شود كه در انسان حالتي پيدا مي شود كه خودش از خودش فاصله مي گيرد .

چطور مي شود انسان خودش از خودش فاصله بگيرد ؟ اين به اين [ علت ] است كه انسان دو " خود " پيدا مي كند : يك خود خيالي و يك خود واقعي ، يعني غير خود را خود مي پندارد . چون غير خود را خود مي پندارد خودش را با آن غير خود اشتباه مي كند و آن چيزي را كه غير خود است خود مي پندارد ، كه براي اين مطلب هميشه آن جمله نهج البلاغه در ذهنم مي آيد كه راجع به افراد ممسك و بخيل است ، همينهايي كه پول پرست مي شوند و به اصطلاح روانشناسان در پول تثبيت مي شوند يعني پول براي اينها معبود مي شود ، خودشان را حاضرند در راه پول خرج كنند ولي پول را حاضر نيستند در راه خودشان خرج كنند .

ايشان تعبيري دارند مي فرمايند : " عجبت للبخيل يستعجل الفقر الذي منه هرب و يفوته الغني الذي اياه طلب ، فيعيش في الدنيا عيش الفقراء و يحاسب في الاخره حساب الاغنيا " ( 1 ) . مي فرمايد من تعجب مي كنم از اين آدمهاي ممسك كه از فقر فرار مي كنند به سوي غنا ولي در عمل از غنا فرار مي كنند و خودشان را به دامن فقر مي اندازند، چرا؟ براي اينكه اصلا فقر و غنا معنايش چيست؟ فقير يعني آن كه ندارد كه بخورد و بپوشد، و غني يعني آن كه دارد كه بخورد و بپوشد .

فرقشان در اين است كه آن مي خورد و مي پوشد ، اين نمي خورد و نمي پوشد . اگر بنا بشود كه انسان پول را جمع كند كه در آخر نخورد و نپوشد پس پول را در واقع براي فقر جمع مي كند نه براي غنا . درست است ، پيش خودش خيال مي كند يك عمر لباس كهنه

1. نهج البلاغه فيض الاسلام ، حكمت . 121

/ 50