بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اعراب مجموعا ده بار در قرآن آمده و مراد از همه آنها ظاهرا باديه نشيناناند.مراد از ( «عربىّ مبين») و «عربىّ» در وصف قرآن، فصيح و روشن بودن آنست «وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ» نحل: 103. «إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» يوسف: 2. «وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ حُكْماً عَرَبِيًّا» رعد: 37. «وَ هذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِيًّا» احقاف:12. راغب گفته: «العربيّ الفصيح البيّن من الكلام» در صحاح گفته:«اعرب بحجّة اى افصح» بعضى از مفسران از «عربىّ» فقط زبان را در نظر گرفتهاند ولى ظاهرا فصاحت مراد است. اعراب روشن كردن بوسيله حركه است.
عُرُب:
(بر وزن عنق) جمع عروب يا عروبه است و آن زنى است كه بشوهرش اظهار عشق و محبت كند «فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً. عُرُباً أَتْراباً» واقعة:36 و 37. در مجمع فرموده: «متحننات على ازواجهنّ و متحببات اليهم» و بقولى عروب زنى است كه با شوهر خود بازى كند و با او انس گيرد مثل انس عرب بكلام عربى رجوع شود به «ترب».
عُرُوج:
بالا رفتن. «عرج الرّجل فى الدّرجة و السّلّم: ارتقى» «تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ» معارج: 4.(عَرَج) (بر وزن فرس) آنست كه يكى از دو پا از ديگرى بلند باشد و يا بيكى آسيبى برسد و شخص را لنگ كند اگر خلقتى باشد بشخص اعرج گويند و اگر عارضى باشد عارج (اقرب) «لَيْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ ...» نور: 61. بر نابينا و لنگ حرجى نيست. اعرج دو بار در قرآن آمده: نور 61- فتح: 17.(معارج): جمع معرج محل عروج مثل نردبان و غيره «لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُونَ» زخرف: 33. معراج نيز اسم مكان است جوهرى گفته:«المعراج السّلّم و منه ليلة المعراج و الجمع معارج و معاريج» نگارنده