جادوي رنگ - 1
نويسنده : مهدي غروي دكتر در تاريخ
ناشر : فرهنگ و مردم / دوره5-ش59( شهريور 1346 )
....... فاتحان هند در عصر اسلام عربها تركها مغولان افغانان پاتانها و تاتارها بودند كه با برخي از خصوصيات قومي خويش وارد هند شدند اما تمدن و فرهنگي كه اسلام بهند آورد ايراني بود چيزي مشابه با تمدن و فرهنگ صفوي در سالهاي تشكيل.*
مقدمهاي بر روابط هنري ايران و هند در عصر پادشاهان صفوي ايران و امپراتوران بابري هندوستان
مطالعه روابط هنري ايران و هند در عصر درخشش دو سلسله معروف مشرق زمين صفويه در ايران و بابريه در هند كليد بررسي روابط فرهنگي و سياسي اين دو سلسله بزرگ مشرقي است اگر گفته شود كه پادشاهان اين دو سلسله ذوق هنري و علاقمندي به نقاشي وكتابسازي راازنوادگان تيموربارث برده بودند سخني نامناسب نيست اما فراموش نكنيم كه علاقمندي به هنر و بخصوص ساختن كتابهاي مصور در ايران پيش از عصر حكومت سلسله هنردوست و هنرمند پرور تيمور نيز سابقه داشت ودرهندهم نقاشي ريشهاي عميق ودامنهدار داشته اما چو نهنديان تا قرن پانزدهم كاغذرانميشناختندكارهاي هنريشان منحصربودبهمان نقاشيهاي سقف وديواره قصرها و معابد و نقاشي روي پارچه وچوب بديهي است درينجا فقط از نقاشي بحث ميكنيم. بابر سرسلسله پادشاهان تيموري هند نيز بهنر علاقه فراوان داشت اما پايه گزار مكتب نقاشي نامدار سبك هند و ايراني يا مغول همايون است وهمايون از سفر بايران و مشاهده دربار هنردوست و فعال شاه طهماسب اين انگيزه شديد را با خود بارمغان آورد.
همايون دومين پادشاه بابري هند با يكسال توقف در ايران و بازديد مراكز هنري ايران در دوره شاه طهماسب اول، علاوه بر بردن مقداري از كتابهاي خطي و نقاشيهاي عصر اعتلا يعني مكتب هرات، نقاشان پايهگذار نقاشي مكتب بابري هند را نيز به هند كشاند، وي همسرش ايراني بود و پارسيزبان و نخستين امپراطور مغولي هند بود كه تكلم به فارسي را معمول ساخت و خواهرش گلبدن نخستين كتاب تاريخ بابريان هند را با نثري جالب و ساده به نام همايون نامه تدوين كرد.
پيش از ورود به بحث اصلي كه تكوين و گسترش مينياتوركشي، نقاشي و كتاب و مرقع سازي هند در عصر بابريان است اشارهاي به تاريخ تكامل نقاشي وكتابسازي درايران ضرورت دارد، از دوران ساساني براي ما كتاب مصوري بر جاي نمانده است اما ميدانيم كه خداي نامك يا تاريخ پادشاهان ايران مصور بوده است و تا چندقرن پس از هجرت نيز كم و بيش برخي ازين كتابهاي مصور وجود داشتهاند وداستان افشين سردار بزرگ اشروسنه را نيز همه شنيدهايم كه بجرم داشتن كتابي مصورمحكوم بمرگ شدوعبداللهبن طاهر سردار و حكمران خراسان نيز فرمان داد كتابي مصور راكه بخدمتش آورده بودند بشويندوازميان ببرند.
اما ازدوران ساساني نقشها و كندهكاريهاي بسيار بجاي مانده است و از همه اينها مهمتر در سالهاي اخير در تورفان آسياي مركزي آثاري از كتاب بزرگ ماني نقاش پيامبر ايراني كشف شد، تصاوير معدودي كه درين كتاب هست و نقوشي كه دربناها وسكهها وظروف بدست رسيده كليدواقعي بررسي هنرنقاشي درعصر ميانه ايران شمرده ميشود. اميد فراوان داريم كه با گذشت زمان از دوران پيش از مغول آثاري به دست آوريم، آثاري كه حلقه ارتباطميان مينياتورايران ونقاشي سنتي ايرانساساني راكاملابهم مربوط سازد، هم اكنون آثار معدودي از دوران سلجوقي در دست داريم و در سال گذشته نيز در هند شاهنامهاي كشف شد كه نقاشيهاي آن باحتمال قوي از دوران پيش از مغول و بسبك سلجوقي است.(1)
در كتاب راحةالصدور راوندي درشرح سلطنت طغرلبنارسلان ميخوانيم كه مجموعهاي براي شاه نوشته مي شد و جمالالدين نقاش آنرا مصور ميساخت.(2)
نخستين عصردرخشش هنري درجهان اسلام متعلق به سرزميني است كه روزگاري بزرگترين مركز فرهنگي و تمدن ايران ساساني شمرده ميشد، اين سرزمين جنوب بينالنهرين بودكه درطي قرن هفتمهجري(سالهاي 1350 تا1360م) رونق داشت، ميگوئيم نخستين مكتب نقاشي و كتابسازي اسلامي زيرادرايران بدون شك ازدوران ساساني ببعد سير تحولات سياسي نتوانسته بودكه ذوق هنري ايرانيان را بكشد و درست ششصد سال پس از هجرت پيامبر عصري كه مصادف است با انهدام و انقراض قطعي خلافت عباسي مسلمانان غير ايراني نيز به نقاشي و اهميت آن در كتابسازي توجه يافتند،(3) چون عصر درخشش اين هنر در ايران و جهان اسلام مصادف است با آمدن مغولان اين فكر بميان آمده است كه شايدورودمغولان كه با چينيان همسايه بودند سبب اين رواج و اعتلا گرديده است، اما ميدانيم كه آثار هنري ساساني را حمله اعراب و آثارهنري ديالمه راتركتازي سلطان محمودازميان برد، چرا قبول نكنيم كه يورشهاي مغولان نيز سبب شد كه آثار دوران سلجوقي از ميان برود، كاسه و بشقابها را خاك دردل خود نگهداشت اما اثرهاي خام كه كتابها حامل و حافظ آن بود، بدست آتش بيداد سپرده شد و از ميان رفت.
مقبره همايون در دهلي كه توسط حميدهبانو همسر و ملكهاش به دست معماران و هنرمندان ايراني ساخته شد كه اگر چه نفوذ معماري محلي در آن بسيار نمودار است اما اساس بنا ايراني است و در هند هيچ بنايي مانند اين گنبد و بارگاه تخت تاثير معماري و هنر ايران قرار نداشته است. مقبره همايون داراي تزيينات و ريزهكاري هنري نيست اما مقبره سازنده بنا كه در جوار آن قرار دارد حاوي نقشهاي هندسي به سبك كارهاي اوايل دوره صفوي است.
از طرف ديگر در آسياي مركزي نيز كه خود فرهنگي قديم داشت، در قرن نهم ميلادي مكتب جديدي از هنر نقاشي درحال تكوين بوداين ناحيه درهزاره اول ميلادي ازمراكز برتردرجهان شمرده ميشدو محل عبور و تلاقي كاروانهاي بزرگ بود كه از مشرق به غرب و از غرب به شرق ميرفتند.درينجا هنر باختريها كه ريشهاي يوناني داشت، عوامل هنري چيني و تبتي، مظاهر هنري بودائي و هنرهاي مذهبي و مقدس پيروان ماني كه از مسيحيت نيز الهام گرفته بود وبالاخره هنرجهاني ساساني با هم تلاقي داشته ودرسراسرآن دورهاي كه اسلام با گسترش هنر نقاشي تعارض فكري داشت درينجاصدها معبد و درگاه مقدس با جلوههاي هنري مختلف ساخته شد، همانگونه كه در هند نيز اين دوران يك عصر درخشش هنري بود، ديوارهاي غارهاي بزرگ چون اجتنا بدست هنرمندان هندو و بودائي تزئين گرديد و اين نفوذ نيز كه از سرچشمه هنر هند باستان سيراب ميشد، همراه با مظاهر هنري اقوام هندو چين به آسياي مركزي رسيد و سبب ش كه در قرن هفتم ميلادي يعني همان قرن نخستين پيدايش اسلام دو نقاش معروف ازين نقطه يعني ختن به چين بروندو شهرت يابند اين دو نقاش در پايهگزاري نقاشي چيني مكتب سو و تانگ (Tang, Sui) نقش بر جستهاي داشتند و همين اساس خود در تكوين مكتب نقاشي اسلامي در بينالنهرين اثرات فراوان داشت.
به كمك وپايمردي نقاشان جهان اسلام، بخصوص خودعربها كه مايه خرابي آثار هنري ايراني شده بودند در جنوب بينالنهرين كتابهاي مصوري ساخته شدودرقرن بعدهمين مكتب كه هنوز بدوي و خام بود در بغداد به منتهاي تكامل خود رسيد و بهترين نمونه آن تصاوير كتاب مقامات حريري است كه به نسخه شفر شهرت دارد (4) كه با نقاشيهاي خاص خودش معرف اين نكته است كه مسلمانان پس ازآن خرابيها خودمتوجه هنرهاي تجسمي شده توانستهاند سر نخ را بدست بياورند و براي توصيف و تجسم مطالب مطروحه نقاشي كنند.
اين نقاشيها با اينكه خام و ساده است، روابط عوامل مطروحه رابخوبي مجسم ميسازد، اثرطراحي خود عربها نيز در آن محسوس است، عربها به كشيدن نقش حيوانات ازجمله شترواسب والاغ توجه خاص داشتند، نفوذهنرروم شرقي يا بيزانس نيزدرين آثار هويداست وآن عبارت است ازهاله نوركه دورصورت قديسين مسحي كشيده ميشدو درينجا ملاحظه ميكنيم كه براي نخستين بار دور صورت خليفه عباسي نيزاين هاله وجود دارد. علاوه برين اثراتي از نقاشي يوناني و حتي بودائي هم درين نخستين نقاشيهاي كتابي اسلامي قابل تشخيص است، لباس قديسين و گلبرگ گلها يوناني است ونقاشي هندي درلباس هنربودائي نيز باين ترتيب خودرانشان ميدهدكه روحانيان سياه چرده با لباسهاي هندي (لنگي)دركناربازارهاي عربي نشستهاند ومعلوم است كه اين اثر پابپاي كاروانهاي تجارتي كه از آسياي مركزي و هند و چين به غرب ميآمدهاند به عراق رسيده است.
اگر كار بدينمنوال پيش ميرفت و به اوج ميرسيد، شايد مينياتورايران ونقاشي هندبابري چهرهاي ديگر مييافت، اما تاريخ سيرتكامل هنراسلامي ايراني را دگرگون ساخت، اتفاقي بزرگ سبب شد كه ورق برگردد و مركز هنري اسلام به ايران شرقي منتقل گردد، اين اتفاق سقوط دولت بزرگ عباسي بدست هولاكوخان بودوي باتصرف بغداداين شهر بزرگ اسلامي را از رونق انداخت.
پادشاهان مغولي ايران نيز مانند خود عربها و مسلمانان باختري به هنر علاقمندي يافتند، بخصوص كه اينان در ابتدا نه دين اسلام داشتند ونه به حرمت نقاشي توجه ميكردند، اينان براي نوسازي هنري متوجه چين شدند، درين عصر در سرزمين اصلي ايران، در جنوب مملكت نيز كه از شر حملههاي خونبار مغولان محفوظ مانده بود، مكتب هنري معروفي موجوديت يافته بود اما مغولان بسياري از نقاشان چين را بدربار خود آوردند و دربار اين پادشاهان كانون هنري آسياي غربي ومركزي شد، مراغه وسلطانيه وتبريز مراكزي براي در همآميزي و به سازي نقاشي چين، بيزانس، ايران و هند گرديد و ايرانيان كه تا آن زمان متوجه غرب بودندبه شرق روي آوردندومكتب نقاشي ايراني اسلام بيش از هر عامل ديگر تحت تأثير عوامل چيني قرار گرفت.
ازطرفديگرهنراسلامي نيزدرچنين رسوخ يافت(5)، معولان نقاشان بسياري از چين وختن بايران كوچاندند ،فقط در عصرهولاكو صد خانواده نقاش از چين بايران آد و در آذربايجان سكونت داده شدواين خود سبب مراوده ميان ايران و چين گرديد ،از چين پارچههاي گلدوزي شده،شيشههاي نقشدار وچيني بايران صادر ميشد و كمكم نفوذ نامرئي هنر چيني در سراسر قلمرو معولان بزرگ از جمله ايران جايگزين گرديد.
در كتابخانه رياست رامپور يك نقاشي از قرن چهاردهم وجود دارد كه در ايران كشيده شده است(6)و دربار امپراتور معولي رانشان ميدهد حال اگر اين طرح را با آنچه كه سياحان فرنگي درباره دربارخاقان چين نوشتهاند مقايسه كنيم خواهيم ديدكه يك نوع وخدت و همآهنگي خاص بين آنها وجود دارد(7) درين نقاشي،خاقان در بالاي صفه نشسته ملكه درطرفراست وزنان ديگردرطرف چپ وي نشستهاند، لباسهاتزئينات وجواهرات بخصوص بكاربردن مرواريد ايراني است،اين نفوذبهمينجاخاتمه نمييابد، سبك كارورنگآميزي وطراحي آن نيزايرانياست وفقط صورتها معولي وشبه چيني است، زيرادرين عصرميان ايران وچين ارتباط ومراوده بسيار برقرار بود و البته اين ارتباط از لحاظ روابط هنري ايران و هند كه مايه اصلي اين گفتار است اهميت بسيار دارد و ما بازبدان اشاره خواهيم كرد.
معماري اسلامي هند بيش از هر عامل ديگر زير نفوذ معماري اسلامي ايران خلق شد و گسترش يافت و هر چه از عمرش گذشت نفوذ معماري هندي در ايران بيشتر شد، دردوران سلطنتهاي نخستين پيش از بايريان دهلي هم اين نفوذ وجود داشت وبا اثراتي ازمعماري عثماني توأم بوداما در جنوب كه دولتهاي شيعي مذهب ايران دوست تأسيس شده بود نفوذ هنر و فرهنگ ايران صفوي بسيار هويدا و عريان بود، در تصويرالف شبستان مسجدي در بيدر نزديك حيدرآباد مشاهده ميشود كه تقليدي است از مساجد ايراني در اعصار پيش از صفوي، اين بنا متعلق است بقرن نهم هجري. در تصوير ب مسجد جامع بيجاپورمشاهده ميشود كه توسط پادشاهان عادلشاهي در اين منطقه ساخته شده است (در قرن دهم). عادلشاهيان بيش ازهر سلسله ديگر هند به صفويه نزديك بودهاند تكامل معماري ايراني صفوي در اين بما بخوبي مشهود است. درتصويرج تالاربارعام درقلعه سرخ دهلي ديده ميشود، تالاري كه توسط شاهجهان ساخته شد، عصر شاهجهان عصر اعتلاي دولت بابري بود و افكار عالي اكلر در مورد تقليد از پادشاهان بزرگ ايران و اجراي آنچه در كتابها درباره آداب سلطنت ايراني خوانده ميشد در اين عصر موجوديت يافت، منتهي نفوذ هنر و معماري بومي هند درين تالار پرستون كاملا هويدا است.
شايد براي مقابله باخلفاوبازماندگان اين قدرت بزرگ اسلامي هولاكو پايتخت خود را به معرب ايران يعني آذربايجان آورد ومراعه وسلطانيه و تبريز ببركت اين توجه آباد شد و درخشش هنري يافت،آذربايجان همراه وهمگام با فارس پس ازعراق جنوبي دومين منطقه اعتلاي هنرنقاشي ايران اسلامي شد،اما بدليل همين مراوده وتسلط شديد كانونهاي هنري چين برنقاشي ايران كه مراحل تولدراپشتسرگذارده آماده وصول به عصر بلوغ خودبود مراكز هنري بار ديگر جاي عوضكرد و اينبار به آسياي مركزي بخارا و سمرقند آمد.
ظهورتيموركه با وجود مسلمان بودن ازلحاظ روش سياسي وجهانگيري ازچنگيزپيروي ميكرد سيرتكامليهنر نقاشي ايران را متوقف ساخت اماسمرقند كه مدتي بود مركز اجتماع عالمان وادبيان وهنرمندان شده بود ترقي كردودر عصر تيموربعنوان بزرگترين كانون فرهنگي هنري اسلامي-ايراني-معولي درخشيد ،ازآثارهنري دوران تيموراثري چشمگير جزكاشيكاري كه خوددليل بر پيشرفت و تكامل اين هنر در آسياي مركزي است چيزي بدست ما نرسيده ،اما باروي آمدنشاهرخدوهيئت از دربارخود بچين فرستادكه ازنقطه نظرنقاشي شهرهاي چين رابررسي كنند وبا خود يادداشتهائي بياورند،عياثالدين خليل كه يكي از نقاشان برجسته ايران درين عصر است عضو يكي ازين دو گروه بود،اين هيئتها همراه با آثار هنري گوناگون مقداري وسايل نقاشي نيز با خود از چين آوردند تا در سمرقند مكتبي نو پديد آرند،بابر در توزوك بابري يا با برنامه از مسجدي در سمرقند ياد ميكند كه با آثار هنري چين تزئين شده بود.
به تقليد از امپراطوران بابري هند راجهها و مهاراجههاي هندي نيز آثاري از خود به جاي گذاشتند ك ه به آثار صفوي بسيار شباهت دارد، از آن جمله است تزيينات قصرهاي عنبر در جيپور، راجستان از راه گجرات نيز با هنر ايراني آشنايي داشت و اين آشنايي با تسلط بابريان بر اين خطه تقويت شد و شكوفا گرديد. تزيينات جالب نقاشي قصر سلطنتي عنبر مشاهده ميشود كه گويي تقليدي از نقاشيهاي روي گچ در اصفهان و در تصوير گچبريهاي رنگآميزي شده كه تقليد كامل از عالي قاپوست ديده ميشود.
صفحهاي از شاهنامه دستور متعلق به موسسه شرقشناسي كاما، بمبئي
باين ترتيب دردوران جانشيني تيمورنقاشي كتاب وكتابسازي رونقي نوين يافت .شهزاده تيموري بايسنقرچهل نقاش را گرد آورده بود كه تحت نظارت مولانا جعفر نقاش هنرمند شناخته شده ايراني كاركنند كار هنري اين مكتب بهنام بايسنقري ازشهرت كافي برخوردار است و معروفترين اثر موجود از آن شاهنامه بايسنقري است .الغبيك معروفترين معروفترينفردخاندان تيموريبودكهعلاوه برعلاقهمندي به هنرنقاشيوكتابسازي به علوم مخصوصأرشته ستارهشناسي دلبستگي شديد داشت و مدارسي بت كتابخانه پيافكند كه سالها كانون گرم عالمان و اديبان و هنرمندان بود،درشهر ديگرآسيايمركزي بخارا نيزعلم وهنردرجهاناسلام قرن نهم خراسان بودكه مهدپرورش بزركترين نقاشان معروفترين مكتب نقاشي ايراني شد،سلطان حسين بايقرا شاهزاده ديگرتيموري دربارخودرادرخشانترين مركزهنر در جهان ميانه اسلام پيشاز شاه عباس و حهانگير ساخت.
دردربارسلطان حسين بايقرا كه ازنوادگان عمرشيخ پسرتيموربود ،در هرات شاعراني گرانقدر چون جامي و هاتفي و نويسندگاني چون ميرخوندو نوهاش خوند ميرگرد آمدند،اما ستاره درخشان هنر درين دربار كمالالدين بهزاد بود كه بهتر است وي را رافائل شرق بدانيم.(8)
درتاريخ هنرنقاشي ايران هيچ استادي چونبهزادنامآورنبوده استوازشاگردان معروف وي آقا ميرك ،سلطان محمد و ميرزاغلي هيچيك ازلحاظ طراحي ورنگآميزي بپايه خودش نرسيدند بعقيده برخي از كارشناسان هنري جهان، روح نقاشي معولي هد مستقيمأ از سرچشمه لايزال هنر بهزاد آب ميخورد ،پيش از بهزاد نقاشان ايراني با وجود كوششي كه خودداشتند و علاقه مندي كه مشوقان ايشان نشان ميدادند نتوانستند در ساختن پرتره توفيق يابند، طرح صورتها همه يكنواخت ميشدوفقط چيزي كه شخصيتها رامشخص ميساخت لباسهاوتزئينات بودو موي سر زنها و ريش وسبيل مردها ميتوانست متفاوت باشد،چهرههابخصوص چشمهاهمهيكشكل از كار درميآمد، بهزاد نخستين كسي بود كه اين روش را اصلاح كرد و از شاه و درباريانش تصاويري با صورتها و اندامهاي مختلف كشيد،اين كار يعني شبيهسازيهمينكه درسالهاي جانشيني بهزاد به هندرسيد با تشويق پادشاهان بابري اعتلا يافت و باوج رسيد .خواهيم ديد كه ميرسيدعلي هنرمندمعروف دربار همايون و اكبر كه پدرش معاصر بهزاد و خود شاگرد آن همرمند نامدار بود در پي افكندن مكتب بابري هند يگانه بود و اثري بزرگ داشت.
درآستانه قرن شانزدهم ميلادي با فوت سلطانحسين ،بهزاد پس ازسيسال خدمت در دربار اين پادشاهان به خدمت شاه اسمغيلسرسلسله صفويهايران شتافت ونقاشيايراني باروي كارآمدن نوادگان شيخصفيالدين اردبيلي وارد مرحله ديگريازتكاملشدزيرااينپادشاهانازيكسوايراني پاكوخالص بودندوبافتخارات خاصوطنخويش عشق ميورزيدند و از سوي ديگر پايه عظمت و قدرتشان بر تصوف نهادهشده بود و بزرگي و شكوه اين پديده ايراني-اسلامي در آن غصر تا بجائي بزرگ شد و اعتلا يافت كه پادشاه به صوفي كامل ملقب گرديد، اينان برخلاف اسلاف تيموري خود مردانروح ومعنابودند،البته اين نحوه تفكر و روش اداره در كار اديبان و هنرمندان درباري نيز اثرگذاري كرد ،در آثار بهزادكه در دربار هرات به مرحله تكامل رسيده بود اين اثرات نامحسوس است اما در آثار جانشينان و شاگردان وي اين اثرات كاملأ هويداست.
در دوران پادشاهي طاماسب اول مكتب نقاشي صفوي پايه گرفت ودرتبريزو هرات و شيراز و قزوين كارهاي هنري بسيار ارزنده ارائه شد، نمونه خوب و عالي مكتب صفوي اين دورهاثري استازآقارضاهنرمند معروف عصر كه گويا دربخارا كشيده شده باشد و اكنون درموزه كلكته نگهداري ميشود(9) و از لحاظ رنگآميزي و طراحي پيشرفت كار كاملأمحسوساستولي فقطدرطرح صورتهاست كه اثرعرفان صفويديده ميشود،همانند كارهايبهزاد درين مينياتور مناظرشاعرانه لطيفبچشمميخورد،باعهايباطراوتوپرگل،شكوفههايبادام،گروه نوازندگان، صحنههاي عاشقانه، بازي وتفريح وعيش ونوش مهمانيهاي پرشكوه كه همهدليلبهگرايش هنربه جنبه درباري واشرفي آنست وانعكاس زندگي مجلل عصر صفوي است،اين سبك در عصر شاه عباس باوج تكامل رسيد رضاعباسي آخرين فرد بزرك اين مكتب بود كه با طرحها و كارهاي پرارزش خود كوشيد كه از انحطاط و سقوط اين مكتب عالي جلوگيري كند ،اما بامردن وي اين انحطاط تسريع شد و يرانجام با نفوذ نقاشي فرنگي بمرحله سقوط رسيد.
براي بررسي وضع هنري هند هنگام بازگشت همايون ازايران بايد كمي بعقب بركرديم وبه تاريخ هنرهند كه به آئين هند و بودائي بستگي ناگسستني دارد نگاه كنيم.
آئين هندوبرپايه هنرهاي تجسمي تكوين شده است وازقرن دوم پي از ميلاد كندهكاريها و طراحيهاي جالب برجاي مانده است كه تحت تأثيرهنر بودائي يك دوران تكامل را ميپيموده است.قديمترين اين آثار هنري طرحهاي بهارات است كهامروزه قسمت اعظم آن درموزه كلكته حفظ ميشوداما زيباترين مجموعههنري هند كه امروز بر جاي مانده است كندهكاريهاي ستوپايسانچياست كهگويادرعصرآشوكادرقرن سوم پيشازميلاداز چوب ساخته شده و پانصدسال بعددرقرن دوم مسلادي ازسنگ دوبارهسازي شده وبعنوان يك مجموعه هنري جاودانيدرنواحي مركزي هند برجاي مانده است.
همانگونه كه درايران باستان طرحهاي هنريو كنده كاريها از دو عامل مقتدر اجتماعي مذهب و سلطنت شديدأ متأثر بود، بخصوصآئينبوداوهنگاميكهآشوكاامپراتوربزرگ موريائيهندتمايلاتبودائي يافت عوامل مختلف از جمله نفوذ هنري ايران را براي تكميل و اشاعه فرهنگ هندو-بودائي بكار گرفت.
نخستين آثار هنري هند بروي پارچه و ورقه چوب كشيده شد، اين تصوير نيز يك نقاشي بروي پارچه است كه نمايانگر نفوذ هنري ايران در نواحي غربي هند يعني گجرات است، گجرات از اعصار بسيار كهن از راه دريا با سواحل ايران ارتباط داشته و عامل انتشار نفوذ فرهنگي ايران در هند بوده است.
ازاهميت نفوذهنرهخامنشيدر تكوين هنر موريائي سخني نخواهم گفت كه خود مطلبي است بزرگ و دامنهدار(10) نكته قابل توجه آنست كه اين هنر هخامنشي را بايد بعنوان هنر پايه د آسياي غربي و مركزي قبول كرد زيرا اثات آن در سراسر اين نواحي واروپا تا قرنها پابرجاي بود (11) قديميترين اثري كه از نقاشي هندي در كتابها ميتوان يافت مربوط است به قرن اول مسيحي كه البته هنربومي هنداست كه درلباس هنر بودائي ظاهر ميشود و مشخص زندگي اجتماعي آن روزمردم هند است.
چهرهها، لباسها وصحنههاي طبيعي همه چيز هندي و متعلق به هند است و هنرمند هندي است كه آنرا عرضه ميكندوهنرشناسي كه اين آثاررا با آثار عهد اكبر كه 9 قرن با هم فاصله دارند مقايسه كند وجودتشابهوهمآهنگيهاي بنياني ميان اين آثاررادرك خواهدكرد، هنراسلامي هند فقط ازلحاظ نحوه اجراو سليقههاي شخصي هنرمندان با اين آثار عهد عتيق متفاوت است و گرنه از لحاظ فحوا، موضوع و روح هنري اثر، بسيار مشابه يكديگراندوگوئياهمان نقاش قرن اول است كه نه قرن زيستهواكنونتحت تعليم استادان ايراني تمايلات هنري پادشاه را مجسم ميسازد و اثري پديد ميآورد كه اينگونه گنگ و مبهم به كارهاي اصيل هندقديم مشابهت دارد، در حاليكه هر چه به طرحهاي قديميتر اين مكتب بابري نزديكترشويم ايراني بودن آثار بيشتر بچشم ميخورد متأسفانه بواسطه كم بود مواد درين فاصله هزار سال نميتوان ارتباط قطعي و كامل ميان اين دو دوره را يافت.
علت كم بودموادازين دوره چندعامل است، يكي آب وهواست كه باعث پوسيدگي و انهدام اين آثار شد، بخصوص كه درين قرون هنديان كاغذ را نميشناختند و از مواد ديگر استفاده ميكردندؤ علت ديگر كم بودن نيروي انساني از لحاظ توليد آثارهنري است كه درموردهمه جهان دراعصار ميانه صادق است ويك نوع مخالفت مذهبي قشري درين دوران وجودداشته وماميدانيم كه برروي خرابههاي اينگذشته تاريك سرانجام بناي جديدي ساخته شد، بناي جديد در اروپا بشكل تكوين آثار مذهبي سنتي جلوهگر شد و در آسيا در جهان اسلام بصورت نقاشي اسلامي كه بهترين معرف و بزرگترين مشخص آن مينياتور ايراني است و در هند كندهكاريهاي بيشمار درغارها و معابد ايجاد گرديد.
تزيينات جالب نقاشي قصر سلطنتي عنبر كه تقليدي است از نقاشيهاي روي گچ اصفهان
در قرن يازدهم هجري كه هنر مذهبي هند به اوج رسيده بود، يورشهاي سلطان محمودبه هند آغاز شد وي در طي مدتي كوتاه هفده بار به هند لشكركشي كردكه دست كم يكي ازهدفهاي بزرگ آن غارت بود و هدف ديگر تخريب، غارت مواد گرانبها و تخريب آثار و مظاهر ديني، اگر چه محمود خود يك مرد فرهنگي بود و دانشمندان و اديبان را در دربارخود جمع كرده بود، اما درباره هند وي فقط به تخريب مذهب توجه داشت و بس، در كتابهاي مهمي چون تاريخ فرشته بتفضيل درباره اين حملات و غارتها قلمفرسائي شده است.
سلطان محموددر سال 1019 ماتهورا را گرفت ماتهورا در جلگه شمالي هند حوالي دهلي كنوني قرار دارد و يكي از بزرگترين مراكز مذهبي هند بشمار ميرفته است و در آن بيش از هزار بناي مذهبي وجود داشت كه از مرمر ساخته شده بود و تزئينات بسيار داشت كه از حد تقويم و ارزيابي خارج بود.
در قرن چهاردهم ميلادي يعني سيصد سال پس ازمحمود فيروزشاه تغلق براي نخستين بار به آثار باستاني هند توجه نشان داد و ستوني از ستونهاي آشوكارا در قصرخودتغبيه كرد اما با اينهمه از مخالفان سر سخت نقاشي بود و دستور داد كه هرجا نقاشي بيابند محوكنند، بنابراين ميتوان گفت كه محمود نيز چنين رويهاي داشته است و جز جواهرات و طلا و نقره و برخي از كتابها هر چه يافت از ميان برد و در هند همان كاري كه در ري كرده بود تكرار كرد، انهدام كامل فرهنگي كه با رويه سياسي ـ مذهبي خود وي مغايرت داشت.
1ـ اين كتاب در زمستان 1351 بنظر استاد مجتبي مينوي رسيد و ايشان با بررسي نقاشيها و نوع كاغذ و رسمالخط كتاب كهنگي كتاب راتصديق كردندوشباهت نقاشيهاي آن راباتصاوير كاسه و بشقابهاي عهد سلجوقي كه اينجانب مطرح ساختم تصديق فرمودند اين كتاب توسط دستور فيروز پشوتنجي بلسارا به كتابخانه مؤسسه شرقشناسي كاما اهدا شده و متأسفانه داراي تاريخ كتابت نيست.
2ـ درشهورسنه ثمانين وخمس مايه خداوند عالم ركنالدين طغرلبن ارسلان راهواري مجموعهاي بود از اشعار خال دعاگوي، زينالعابدين مينوشت وجمال نقاش اصفهاني آنراصورت ميكرد. صورت هرشاعري ميكردندودر عقبش شعر ميآوردند، راحتهالصدور راوندي ص 57 به تصحيح علامه اقبال. متأسفانه اين كاركه بسيارجالب وابتكاري بود ديگر صورت نگرفت و ما در سراسر تاريخ ادب و هنر خود نظيري بر آن نداريم.
3ـ پرسي براون در كتاب خود نقاشي هند در عصر بايريان مينويسد كه نقش انسان بالدار، اسب بالدار، اژدها و شير ازجمله نقاشيهاي ايراني است كه درهنرپيكرنگاري همه ملل هنرمندباستاني ونيم باستاني بچشم ميخورد، در نقاشي اسلامي خاص اعراب نيز اين نقشها بوفور ديده ميشوند ص 34.
4ـاين نسخه بديع تحت شماره 5847 در كتابخانه ملي پاريس حفظ ميشود و تاريخ كتاب آن 1327 يعني اوايل قرن هفتم هجري است كه بنام شفر محقق دانشمند فقيد فرانسوي معروف شده.
5ـ اين نفوذرادرمكتب Chienhosun كه درقرن سيزدهم در چين رواج داشت بشكل آثاري از خط كوفي در طراحي كلاسيك چين ميتوان يافت پرسي براون ص 38.
6ـ اين نقاشي بابعاد 5/16×12 اينچ است و پرسي براون در كتاب خود تحت شماره يك آنرا بچاپ رسانده است.
7ـ در كتاب Travel of Frior Adori in Yurl,s Cathay and the Thither Vol II P . 223-4.
8ـ اين نظر پرسي براون است ص 41 و بلوشه مينويسد كه وي صنعتگري بوده است با مهارت و استادي فوقالعاده كه در زمان حيات ويا اندكي پس از مرگ در هند و عثماني نيز مانند ايران آثارش خواهان فراوان يافت و مرجع تقليد شد.
Blochet, E. Musalman Painting London, 1929 P. 284.
و ارنولد نوشت كه هيچ امضائي باندازه امضاي او مورد جعل و تقليد واقع نشد.
Arnold, T.W.Painting in Islam 1928 P.16.
9ـ بابعاد 25/3×5/5 اينچ، تاريخ تقريبي تهيه آن 1580 ميلادي است و بشماره سه در كتاب پرسي براون گراور شده است ـ نمونه ديگر يكي از نقاشيهاي كتاب يوسف و زليخاي متعلق به مجموعه J.E.French است كه در 1545 در ايران بسبك صفوي كشيده شده و پرسي براون آنرا نيز در كتاب خودگراور كرده است.
10ـ نگاهكنيد به مقاله اينجانب درباره اثرات هنر هخامنشي در تكوين هنرموريائي هند در ماهنامه هنر و مردم شماره مخصوص يادبود كوروش كبير.
11ـ درگالري فريرواشنگتن يك نقاشي روي پارچه از قرن 15 ميلادي هست كه در ناحيه ورسا و نتاويلاسا گجرات بسال 1451 تهيه شده بعقيده ماريو پوساگلي هنرشناس ايتاليائي درين نقاشي طرز نشان دادن كوهها كه بشكل شعله آتش است حبوانها ودرختان جلب توجه ميكند، شيري كه غزالها را دنبال كرده ـ ايراني هخامنشي است در حقيقت شير هخامنشي پس ازدو هزار سال هنوز درين بخش از آسيا هيئت خود را حفظ كرده است، هنر ايران هخامنشي كه در سراسر شرق، مقدم بر هنراسلامي ريشه دوانيده وگسترش يافته است اثراتش حتي دركاشيكاري اسلامي نيز ديده ميشود ص 27 مينياتور هند چاپ ميلان 1966 و لندن 1969.
فراموش نكنيم كه اين نقاشي در عصر پيش ازبايريان هندتهيه شده ونشان دهنده نفوذ هنري وتمدن ايران بر گجرات است، در اعصار پيش از اسلام، نفوذي كه باحتمال قوي ازراه خليج فارس ودرياي عمان بهندرسيده و مؤيد اين نظر است كه در آن اعصار ايران و هند از راه دريا با هم روابط فرهنگي و تجارتي نزديك داشتهاند.