جهانی شدن و آینده جهان اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جهانی شدن و آینده جهان اسلام - نسخه متنی

مراد ویلفرد هافمن

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جهاني شدن و آينده جهان اسلام

مراد ويلفريد هافمن1

انتخاب ، 9/5/80

چكيده: به عقيده نويسنده، جهاني شدن يك واقعيت گريزناپذير، پرسابقه و دوسويه است و مسلمانان به جاي مقابله با آن بايد از اين امكان استفاده كرده، غرب را وسيله‏اي براي جهاني شدن تمدن اسلام در شرق و غرب قرار دهند.

عبارت «جهاني شدن» معاني متفاوتي براي ملل مختلف دارد؛ بنابراين ابتدا لازم است روشن كنيم كه جهاني شدن چيست.

نخست اين‏كه جهاني شدن يك پديده تاريخي جديد نيست. برعكس، هنگامي كه امپراطوري روم در 146 ق.م. يونان باستان را به تسخير خود درآورد، مي‏توان نمونه مشهور جهاني شدن اوليه، يعني يوناني كردن (helenization)را در جوانب مختلف فرهنگي، از جمله فلسفه، مذهب، هنر و... مشاهده كرد. اروپا و آمريكا خودشان قرباني نمونه اوليه جهاني شدن شرقي هستند؛ زيرا غرب با پذيرش مسيحيت در قالب آموزه‏هايي كه سنت پُل و سنت آگوستين ارائه كردند، چيزي شد كه هم‏اكنون هست. آنچه غرب در خود جذب كرد، عبارت بود از آميزش همزمان تفكر شرقي مصر، يهود، افلاطوني و نوافلاطوني، تفكر عرفاني و ماني و خواستگاه‏هاي تفكر ايراني، به انضمام فرقه‏هاي عرفاني و صوفيانه، مثل فرقه‏هاي ميترايي كه در سپاهيان روم مرسوم بودند. نمونه مشهور ديگر، جهاني شدن اروپاي قرون وسطا از طريق آشنايي با دانش يونان باستان و علوم مسلمانان به واسطه مسلمانان اندلس بود.

دوّم اين‏كه بر اساس مباني تجربي مي‏توان نتيجه گرفت كه جهاني شدن يك پيشامد خارق‏العاده نيست؛ بلكه پيشرفتي طبيعي و منطقي است. فرهنگ برتر و فن‏آوري مربوط به آن همچون آب به‏سادگي از بالاترين سطح به پايين‏ترين سطح جريان مي‏يابد و در اين مورد هيچ كس نمي‏تواند كاري انجام دهد. اين روند محصول تصميم افراد خاصي نيست؛ بلكه فرايند كنوني جهاني شدن، طبيعتا ناشي از سلطه دانش و فن‏آوري غرب است كه از آن به قدرت و جذابيت فرهنگي تعبير مي‏شود.

سوّم اين‏كه در همه موارد با توجه به اين حقايق مي‏توان نتيجه گرفت كه جهاني شدن به دنياي موسوم به جهان سوم محدود نمي‏شود؛ بلكه به همان اندازه يك پديده درون غربي (intraِaccidental) است. اروپاييان و بيش از همه فرانسويان، تهديد ناشي از فرايند آمريكايي كردن را به‏ويژه از طريق سلطه فيلم‏هاي هاليوود احساس كردند. هنگامي كه در اروپا مردم به طور تحقيرآميزي از «مك دونالدي كردن» مي‏گفتند، سرخوردگي و نگراني خود را از غرق شدن در محصولات آمريكايي ابراز مي‏داشتند. جهاني شدن به عنوان مشكل جدي در غرب، توسط جنبش‏هاي ملي‏گرايي جديدي كه حساسيت خود را نسبت به اين روند نشان مي‏دهند، آشكار مي‏شود. مردم اروپا در پنجاه سال گذشته به علت ترس از از دست دادن هويتشان، به سنت‏ها، زبان مادري‏شان چسبيده‏اند. اين امر در ميان مردم ولز، بريتانيا، كورسيكا، باسك، فنلاند و ايرلند و به خصوص در ميان مردم بالكان و كشورهايي كه قبلاً تحت حاكميت شوروي بودند (چچن، گرجستان، ارمنستان، ايسلند و...) به‏وضوح مشاهده مي‏شود. دليل ديگر اين امر (مشكل جهاني شدن در غرب)، جنبش‏هاي اعتراض‏آميز شديدي است كه امروزه عليه نشست‏هاي بانك مركزي و صندوق بين‏المللي پول در سياتل و پراگ بر پا مي‏شود.

و سرانجام اين‏كه جهاني شدن، حتي امروزه، يك مسير يك طرفه نيست. تمامي پيشگامان علم و فلسفه در سه قرن گذشته آمريكايي نبودند؛ بلكه اروپايي بودند. با وجود اين، هم‏اكنون حتي استادان برجسته فلسطيني و معجزه‏گران هندي كامپيوتر در حال مهاجرت به آمريكا هستند. موسيقي بانفوذ قرن بيستم، يعني جاز و مشتقات آن، از واردات آفريقا و آمريكاي لاتين به ايالات متحده است. با اين همه، باشكوه‏ترين و تأثيرگذارترين نمونه روند جهاني شدن از شرق به غرب، اسلام است. اسلام، از ابتداي پيدايش، مذهبي جهان‏شمول بوده است؛ ولي تنها در پايان قرن بيستم به معناي واقعي شمول جهاني پيدا كرده است. پنجاه سال پيش تعداد مسلماناني كه در آمريكا و اروپاي غربي زندگي مي‏كردند، بسيار اندك بودند؛ امّا امروزه اقليت قابل ملاحظه مسلمانان در ايالات متحده (7 ميليون)، فرانسه (4 ميليون) و آلمان و بريتانيا (جمعا 3 ميليون)، اسلام را به پديده مهم و ملموسي در زندگي روزمره تبديل كرده است. تنها در آلمان 66 مسجد با مناره‏هاي مخصوص و حدود 2500 مسجد در ساختمان‏هايي كه براي اين منظور تدارك ديده شده به چشم مي‏خورد.

در انگلستان دو نفر از اعيان و يك بازرگان برجسته مسلمان هستند. در تلويزيون فرانسه هر يك‏شنبه صبح يك برنامه اسلامي پخش مي‏شود. در برخي مدارس دولتي آلمان، به دانش‏آموزان مسلمان اسلام آموزش داده مي‏شود. در اتريش هم‏اكنون يك دانشكده مدرسان اسلامي وجود دارد. همچنين در جولاي 2000 نخستين كنفرانس سازمان آموزشي، علمي و فرهنگي اسلامي در خارج از جهان اسلام توسط رئيس پارلمان آلمان در برلين افتتاح شد.

به طور خلاصه، نظر ما در خصوص جهاني شدن بسيار صريح و مشخص است؛ پديده‏اي با شهرت تاريخي و اساسا خنثي در جهت غني‏سازي فرهنگي در سطح جهاني كه هر از چند گاهي به تفوق و سلطه يك فرهنگ خاص انجاميده است، بدون اين‏كه هرگز فرايندي تك‏سويه باشد.

چه چيز نويني در روند جهاني شدن امروزي وجود دارد؟

به طور كلي، مسلمانان تحت تأثيرات نامطلوب روند جهاني شدن قرار دارند؛ چراكه موج كنوني جهاني شدن از چند جهت استثنايي است. آشكارترين مشخصه كنوني، سرعت گيج‏كننده آن است. ويژگي دوّم نيز كليت (totality) آن است. در گذشته، اروپا به طور گزينشي از جهان اسلام اقتباس مي‏كرد. كتاب‏هايي كه از عربي به لاتين ترجمه مي‏شد به مسائل علوم فلسفي و طبيعي مربوط بودند، نه مذهبي... اشتباه است اگر فكر كنيم كه روند جهاني شدن كنوني عمدتا تكنولوژيك و اقتصادي است. جهاني شدن امروزي، همچنين از اين جهت كلي است كه ديدگاه جهاني غرب، يعني فلسفه پوزيتيويستي غرب، زندگي و پارادايم‏هاي مادي و ايدئولوژي سكولار مربوط به آن را به ساير جهان اشاعه مي‏دهد. كشورهاي ديگر با خريد فن‏آوري غربي به‏سختي مي‏توانند از مفروضات بنياديني كه اين فن‏آوري بر اساس آن شكل گرفته است، يعني ديدگاه جهاني ماترياليستي، پوزيتويستي و سكولاريستي كه نهادهاي علمي غرب را طي قرن نوزده مورد تهاجم قرار داد، اجتناب ورزند.

سومين ويژگي جهاني شدن كنوني اين است كه اين روند در شرايطي اتفاق مي‏افتد كه پيشرفت‏هاي مادي در كنترل يك تمدن الحادي (defacto atheistic civilization)است و در نتيجه فرهنگ الحادي نيز در حال گسترش است. در گذشته، هرگاه مسأله بهره‏مندي و نفوذ متقابل فرهنگي پيش مي‏آمد، هر دو طرف در موضع متعادل‏تري نسبت به يكديگر بودند؛ امّا امروزه، تا جايي كه به مذهب مربوط مي‏شود، جهان توسعه‏يافته و جهان در حال توسعه به دو حوزه متفاوت تعلق دارند. جهان در حال توسعه (هندو، بوديست، سيك، مسلمان) مذهبي باقي مانده است؛ در حالي كه جهان توسعه‏يافته به طور وسيعي غيرمذهبي شده است. بنابراين، چالشي كه مسلمانان با آن روبه‏رو هستند، اين است كه موج فعلي جهاني شدن بي‏نهايت سريع، كلي و غيرمذهبي است.

چگونگي مقابله با جنبه‏هاي منحط جهاني شدن

نخست اين‏كه در مقابل روند سريع جهاني شدن كاري از دست ما ساخته نيست. رايانه‏ها همواره قدرتمندتر مي‏شوند و اينترنت مسلما دير يا زود وارد تمام منازل مي‏شود. تلاش دولت‏ها براي مداخله از طريق ممنوع ساختن آنتن‏هاي ماهواره‏اي و ساير اقدامات مشابه با شكست مواجه شده است. به طور كلي هيچ قدرتي نمي‏تواند مانع بهره‏گيري مسلمانان از وسايل تكنيكي جهان‏شمول براي نيل به اهدافشان شود. در حقيقت اين كاري است كه هم‏اكنون مسلمانان در غرب انجام مي‏دهند.

دوّم اين‏كه فائق آمدن بر كليّت تأثير جهاني شدن دشوارتر به نظر مي‏رسد. تا زماني كه مسلمانان نتوانند به صورت گزينشي از فن‏آوري غرب استفاده كنند، تأثير جهاني شدن خردكننده خواهد بود. اگر والدين مسلمان فرزندانشان را در استفاده از تلويزيون و اينترنت آزاد بگذارند، نسل جديد احتمالاً مطالعه كتاب را كنار مي‏گذارد و از واقعيت‏ها فاصله مي‏گيرد و ارزش‏ها و ايستارهاي كلي خانواده نسبت به زندگي، از قبيل مسائل جنسي و مذهب، به‏شدت تحت تأثير يك شيوه منفي قرار مي‏گيرد. امّا تلاش براي جدا كردن بچه‏ها از اين ابزار و وسايل از لحاظ جسماني بي‏ثمر است و حتي نتيجه معكوس دارد. شيوه سنتي حفاظت از بچه‏ها، نظير پنهان كردن دختران و توقيف و بازداشت فروشندگان مواد مخدر ديگر كارآيي چنداني ندارد. به بيان دقيق‏تر، والدين بايد فرزندانشان را از لحاظ روان‏شناختي در مقابل خطراتي كه به‏اجبار با آن روبه‏رو مي‏شوند، ايمن كنند. چنين راهبردي از خطر پيش‏گيري نمي‏كند؛ بلكه چگونگي فائق آمدن بر آن را مي‏آموزد.

سرانجام به خطيرترين وظيفه مسلمانان در قبال روند جهاني شدن مي‏رسيم؛ يعني چگونگي مقابله با مفروضات اساسي فن‏آوري غرب. نبايد نسبت به بنيادهاي فلسفي تمدن غرب بيش از حد بدبين بود؛ چراكه هرچند در اثر رويدادهايي كه در غرب رخ داد، مذهب به حوزه خصوصي محدود شد، ولي هنوز به طور كلي از عرصه اجتماعي محو نشده است. در حالي كه جامعه‏شناسان و روان‏شناسان قرن نوزدهم انتظار داشتند كه مذهب به‏تدريج از عرصه اجتماع محو شود، برعكس، گرايش به لاادري‏گري و الحاد در چارچوب علوم طبيعي نه تنها متوقف شد، بلكه روندي معكوس پيدا كرد.

با اين وصف، در عصر فعلي، مقاومت براي بقا و دوام مذهب در برابر جريان فكري غالب در جوامع غربي، مبارزه دشواري خواهد بود. اين مبارزه همچنين از اين جهت دشوار است كه فرايند مسيحيت‏زدايي كه از قرن هفدهم شروع شد، متوقف نشده است و مادي‏گرايي عالم‏گير در نظريه و عمل به راه خود ادامه مي‏دهد.

در چنين شرايطي، قبل از خيال‏پردازي در مورد اسلامي كردن دانش در غرب، مسلمانان بايد در جهت بازگرداني مذهب به قلمرو علم و حوزه عمومي تلاش كنند. به عبارت ديگر، قبل از اين‏كه اميدوار باشيم مردم غرب جزء دوّم شهادت (أشهد أنّ محمدا رسول‏اللّه‏) را بپذيرند، بايد مطمئن باشيم كه جزء اوّل، يعني اعتقاد به خداوند يكتا را پذيرفته‏اند. بنابراين تاكتيك‏هاي مسلمانان براي شرق و غرب بايد متفاوت باشد.

به عبارت ديگر، تمركززدايي سياسي داروي مناسبي نيست. مسلمانان تنها هنگامي مي‏توانند در غرب پيشرفت كنند كه در علوم مختلف، كاردان و متبحّر، و در رويكردهايشان داراي مشي عقلاني و صلح‏آميز باشند. جهان اسلام با پرورش انديشمندان بزرگي چون ابن‏سينا، غزالي، رازي و... رهبري فكري بشريت را براي بيش از پانصد سال به دست گرفت. بدين ترتيب، جهان اسلام تنها زماني مي‏تواند به صورت جدي در غرب مطرح شود كه بار ديگر دانشمندان و متفكران مسلماني با چنان قابليت و اعتبار جهاني در خود بپروراند.

اما در جهان در حال توسعه، مسأله بسيار بسيار متفاوت است. در اينجا اسلام هرگز اعتبار خود را به عنوان فروغ هدايت از دست نداده است؛ بلكه اين مسلمانان هستند كه از جايگاه شايسته خود دور شده‏اند. مشكل اصلي، سطح پايين سواد و آموزش در امت اسلامي است. از سوي ديگر، خود مسلمانان به الگوهايي كه در باب حكومت و اقتصاد تبليغ مي‏كنند، عمل نمي‏كنند. در واقع، در مورد الگوهاي مورد نظر هيچ توافقي وجود ندارد. يقينا تا وقتي كه موضع مسلمانان در خصوص مسائلي چون دموكراسي، حقوق بشر و حقوق زنان مشخص نباشد، نخواهند توانست به عنوان طرف‏هاي جدي در مورد مسائل مزبور اظهار نظر كنند و از تلاش‏هاي مشترك در خصوص مسائل داخلي و بين‏المللي بازمي‏مانند.

نقش ارزش‏ها

در عصر جهاني شدن، مبارزه براي تسخير قلب‏ها و اذهان بشريت بيش از آن‏كه در مورد عقايد باشد، بر سر ارزش‏هاست. اگر پايه‏هاي مسيحيت در غرب سست شد، بيشتر به سبب از دست دادن وجهه و اعتبارش به عنوان پايه‏هاي اخلاقي جامعه بود تا مفاهيم جزم‏انديشانه‏اي چون معصيت آدم يا تثليث و ربوبيّت مسيح عليه‏السلام . مسلمانان بايد دريابند كه اسلام يگانه راه‏حل موجود براي نجات تمدن جهاني است. آنها بايد ارزش‏هاي موجود در سنت‏هاي اسلامي‏شان را با روحيه‏اي فعال، به حركت درآورند. چنين ارزش‏هايي كه ريشه در قرآن و سنت دارند، عبارتند از: 1. انسجام خانواده، يعني همبستگي متقابل و احترام به مسن‏ترها؛ 2. ميهمان‏نوازي؛ 3. صميميت و مهرآميز بودن روابط انساني؛ 4. احترام به عقايد ديگران؛ 5. هشيار بودن و عقلاني بودن و عدم وابستگي ساختاري به هر گونه خيال‏پردازي؛ 6. راحتي خيال و شيوه‏هاي زندگي خالي از تنش؛ 7. هماهنگي و تناسب با زمان؛ 8 . احتياط در خوردن غذا و طرد شكم‏بارگي؛ 9. وقار و متانت زنان؛ 10. اجتهاد؛ 11. تساهل نژادي؛ 12. كثرت‏گرايي، از جمله در امور مذهبي؛ 13. مساوات‏طلبي؛ 14. تفكر و انديشه همراه با طاعات و عبادات روزانه؛ 15. توجه و ذكر خداوند.

بنابراين مسلمانان براي رفع معضلات فعلي جهان امروز، از سوءاستفاده از كودكان و بزه‏كاري اطفال گرفته تا فروپاشي خانواده‏ها، اعتياد به مواد مخدر و به ابتذال كشاندن جوامع سنتي، آلترناتيو عملي و جذابي دارند. اگر مبارزه در سطح عملي پيروز شود، مردم اسلام را به عنوان يك تمدن خواهند پذيرفت و به آن به عنوان يك مذهب ايمان خواهند آورد.

اشاره

نويسنده محترم با آشنايي نزديك نسبت به تحولات جديد دنياي غرب، در اين مقاله به نقاط حساسي از پديده جهاني شدن و ظرفيت‏هاي فرهنگ اسلامي براي گسترش جهاني اشاره كرده و بر برخي موانع و آسيب‏هاي موجود در جامعه مسلمانان به‏نيكي انگشت گذاشته است. امّا در تكميل و تصحيح سخنان او بايد محورهاي زير را مورد بازانديشي جدي قرار داد:

1. نويسنده بين دو مفهوم از «جهاني شدن» خلط كرده است و همين ابهام سبب شده كه در بخش راهكارها تنها به ابعادي خاص بپردازد و از يك نگرش جامع و همه‏سونگر به رابطه اسلام با پديده جهاني شدن غافل بماند. جهاني شدن گاه به يك پديده تاريخي و تدريجي در حيات اجتماعي بشر اطلاق مي‏شود كه عمدتا با توسعه و تكامل مناسبات، ارتباطات و حمل و نقل از يك سو، و گسترش اطلاعات، علوم و توليدات فكري و فرهنگي از سوي ديگر حاصل مي‏گردد. اين فرايند هر چند گريزناپذير است و به اراده شخص يا گروه خاصي متوقف نمي‏گردد، ولي نه تنها اراده و عقلانيت بشري را منكوب نمي‏سازد، بلكه در مسير رشد خود، تعامل و تعاطي مشترك نسل‏ها و جوامع بشري را به ياري فرامي‏خواند. در تاريخ تكامل بشر، اين پديده به موازات ساير پديده‏هاي اجتماعي و غالبا به‏دور از تأثير قدرت‏ها و سلطه‏هاي سياسي و جنگ‏ها و جهان‏گشايي‏ها به راه خود ادامه داده و بر غنا و قوت فرهنگ بشري افزوده است. به عبارت ديگر، آنچه موجب گسترش يك فرهنگ و مناسبات خاص اجتماعي مي‏شد، لزوما نه با قدرت نظامي كشورها ارتباط داشت و نه از منابع و توان اقتصادي آنها برمي‏خاست. براي مثال، با آن‏كه امپراطوري روم فاتح يونان و شرق بود، ولي فرهنگ يوناني و بعدها فرهنگ اسلامي ابعاد جهاني يافتند.

امّا از آغاز غربِ مدرن، مفهوم ديگري از جهاني شدن در دستور نظام نوپيداي سرمايه‏داري قرار گرفت كه اساسا ماهيتي ديگرگون داشت. بورژوازي اروپا با منطق سرمايه‏سالاري و بر محور سوداگري از همان آغاز سعي كرد با به خدمت گرفتن محصولات علمي و فني بشر و با برنامه‏ريزي‏هاي سياسي و اقتصادي، گام به دنياي بيرون نهد و به استعمار و استثمار كشورهاي ديگر بپردازد. برخلاف فرايند تاريخي جهاني شدن كه بر محور انديشه، فرهنگ، هنر و اخلاق قرار داشت و بن‏مايه‏هاي علمي و فني در توسعه آن بيشترين سهم را بر عهده داشت، در اينجا به گواهي تاريخ، سلطه و غارتگري، عامل اصلي گسترش جهاني فرهنگ بورژوازي بود و ظرفيت‏هاي بالفعل و بالقوه ملت‏ها همگي در خدمت رشد و توسعه سرمايه‏داري جهاني تهديد به نابودي شد. تاريخ جنبش‏هاي آزادي‏بخش در دو سده گذشته شاهد گوياي اين نكته است.

بنابراين، هرچند مشابهت‏ها و ملازمه‏هايي بين اين دو مفهوم از جهاني شدن وجود دارد، ولي نمي‏توان سرمايه‏داري جهاني را به عنوان امري طبيعي و صرفا در ادامه پديده تاريخي جهاني شدن مورد تحليل قرار داد. از اينجاست كه بسياري از متفكران غرب، پديده اخير را «جهاني سازي» يا «غربي كردن جهان» نام نهاده‏اند.2

2. آنچه هم‏اكنون با عنوان جهاني شدن از آن تعبير مي‏شود و ايالات متحده آمريكا نقش رهبري آن را بر عهده گرفته است، در تاريخ سرمايه‏داري مدرن خود دوره خاص و نقطه عطفي به حساب مي‏آيد كه از اوايل قرن بيستم آغاز شد و به‏ويژه در جريان جنگ جهاني دوّم به ثمر نشست. با گرد هم آمدن سرمايه‏داران اروپايي و عمدتا صهيونيست در سرزمين تازه‏پيداي آمريكا و برقراري كانون‏ها و پيمان‏هاي مشترك بين آنها، به‏تدريج كارتل‏ها و تراست‏هاي بين‏المللي سرمايه‏داري شكل گرفت كه با برنامه‏ريزي روشن براي آينده جهان، تلاش براي ايجاد يك جامعه جهاني به رهبري آمريكا در دستور كار قرار گرفت.3 وقوع جنگ جهاني اوّل و دوّم و در هم شكسته شدن اروپا و كشورهاي پيراموني، بهترين فرصت را براي مغزهاي سرمايه‏داري فراهم كرد تا با ايجاد سازمان ملل و نهادهاي وابسته و پيوسته به آن، عملاً اقتدار جهاني خود را در شكل قانوني و به‏ظاهر مشروع، بر جهان مسلط كنند. يكي ديگر از تفاوت‏هاي پديده كنوني جهاني شدن با فرايند تاريخي جهاني شدن دقيقا در همين نكته است كه تعداد معدود و گروه‏هاي محدودي با ايجاد نهادهاي سلطه و برقراري روابط ارگانيك و پنهان در نظام جهاني، منافع خود را در پوششي مشروع به تمام كشورهاي جهان ديكته مي‏كنند.

3. هرچند امروزه نيز مسلمانان در دنياي غرب تأثيرگذارند، ولي نبايد فراموش كرد كه اين تأثيرگذاري فرهنگي كه كاملاً شكل طبيعي و تدريجي خود را دارد، در عمل قادر نيست با جريان توانمند و پرشتابي كه همه ظرفيت‏هاي جهاني را به خود اختصاص داده و با ايجاد حق وتوهاي پنهان و آشكار در حوزه فرهنگ، سياست و اقتصاد به استحاله هويت انسان‏ها در راستاي سوداگري سرمايه‏داري مي‏پردازد، قدرت مقابله و هماوردي داشته باشد. كشورهاي جنوب براي تأثيرگذاري فعال بر فرايند جهاني شدن بايد در پي محدود كردن سلطه شمال بر نهادهاي بين‏المللي و ايجاد پيمان‏هاي منطقه‏اي و جهاني (اقتصادي، سياسي و فرهنگي) بر محور اصول و ارزش‏هاي انساني و اخلاقي باشند. تا منطق و مباني سرمايه‏داري نوين به‏درستي كشف نشود و راه‏هاي مقابله با آن در سطح ملي و بين‏المللي تدارك نگردد، دل‏خوش كردن به آمار مساجد و مراكز فرهنگي اسلامي در اروپا و آمريكا، چيزي جز پذيرش قاعده بازي غرب در مناسبات بين‏الملل نيست. البته اين نكته نياز به بحث بيشتري دارد.

4. هرچند نويسنده محترم، خطيرترين وظيفه مسلمانان در قبال روند جهاني شدن را چگونگي مقابله با مفروضات اساسي فن‏آوري غرب مي‏داند و به‏درستي اشاره مي‏كند كه مفروضات بنيادين اين فن‏آوري، ماترياليستي، پوزيتيويستي و سكولاريستي است، امّا در عمل هيچ راهكار روشني براي اين منظور ارائه نمي‏دهد و تنها به چند توصيه و توصيف كلي بسنده مي‏كند؛ حال آن‏كه نقطه اساسي در بحث جهاني شدن دقيقا در همين جاست و همين نكته است كه قدرت گزينش و اراده را از كشورهاي ديگر سلب مي‏كند و در قالب پذيرش علم و تكنولوژي، ناخودآگاه بنيادي‏ترين مباني فلسفي و ضد ديني را بر هاضمه ملت‏هاي جهان تحميل مي‏كند. شناخت مباني غير انسانيِ دانش و تكنولوژي مدرن و سعي در انساني كردن دانش‏هاي نوين و در نتيجه، ارائه نظريه‏ها و برنامه‏هاي روشن براي اصلاح ساختارهاي سياسي و اقتصادي در سطح ملي و بين‏المللي، تنها راه حضور جدي در صحنه جهاني است. بنابراين، برخلاف نظر نويسنده، پروژه «اسلامي كردن دانش» در مفهوم درست آن، يكي از لوازم حضور مسلمانان در فرايند جهاني شدن است.

در اين راستا بايد توجه داشت كه هرچند كشورهاي اسلامي تنها با تقويت بن‏مايه‏هاي علمي و اخلاقي خود و پرورش شخصيت‏هاي جهاني مي‏توانند در فرايند جهاني شدن نقشي مؤثر داشته باشند، ولي اين تلاش هنگامي به مقصود مي‏رسد كه انديشمندان مسلمان و مراكز حوزوي و دانشگاهي به توليد دانش و اخلاق ديني روي آورند و خود در مسير تقويت فرهنگ و انديشه سكولار و مادي غرب گام ننهند.

5. بي‏ترديد صرف منع و مداخله نمي‏تواند مسلمانان را در برابر هجوم فرهنگ سوداگراي غرب مصونيت بخشد؛ بلكه آموزش و مصونيت‏بخشي به نسل‏هاي جديد در كشورهاي اسلامي بايد در دستور كار جدي قرار گيرد. امّا اين مهم هرگز بدين معنا نيست كه نبايد در سالم‏سازي فضاي جامعه اسلامي و خانواده‏هاي مسلمان از آلودگي‏هاي اخلاقي و فرهنگي تلاش كرد. چنان كه در مقابله با شيوع بيماري‏هاي واگيردار، سه مقوله بهداشت، واكسيناسيون و درمان به موازات هم مورد توجه قرار مي‏گيرد و به بهانه درمان و واكسينه كردن، اجازه تكثير و توسعه ميكرب را در محيط زندگي نمي‏دهند، در عرصه فرهنگ نيز بايد هر سه جهت يك جا و هماهنگ مورد توجه باشد. البته اين سخن كاملاً درست است كه با شرايط كنوني در ارتباطات جهاني، آموزش و مصونيت‏بخشي اهميت و اولويت بيشتري دارد.

6. تأكيد شايسته نويسنده بر خلأ اخلاق و ارزش‏هاي انساني در دنياي غرب و ضرورت تأكيد بر ابعاد عملي و زيست ـ رواني در تبليغ اسلام در جوامع غربي، براي مسؤولان و برنامه‏ريزان فرهنگي نكته‏اي تأمل‏برانگيز و انديشه‏ساز است. امّا از آن سو بايد به ياد داشت كه ارزش‏ها و اصول اخلاقي اگر بر مباني اعتقادي و فكري صحيح بنا نشود، در فرهنگ اومانيستي و سكولاريستي، عرفان و اخلاق نيز به ابزارهايي براي روان‏درماني و تن‏آسايي درمي‏آيد و انسان از افق بلند و متعالي دين و اخلاق طرفي نمي‏بندد و باز هم در همان تخته‏بند تن وامي‏ماند. بنابراين در كنار ترويج اخلاق و ارزش‏هاي اسلامي در گفتار و كردار، بايد باورهايِ انديشه‏ساز و روح‏پرور قرآن و اهل‏بيت عليهم‏السلام را در فرهنگ خرافه‏زده مسيحي و يهودي غرب اشاعه داد.



1. دكتر مراد هافمن تحصيل‏كرده حقوق هاروارد است. وي مدت 33 سال در هيأت ديپلماتيك آلمان و در سمت سفير آلمان در الجزاير و موروكو خدمت كرد. او در سال 1980 به اسلام ايمان آورد و هم اكنون در استانبول زندگي مي‏كند. از تأليفات او اسلام، يك نظام جايگزين و اسلام 2000 است.

2. براي نمونه رك.: لاتوش، سرژ، غربي‏سازان جهان، امير رضايي، تهران: قصيده، 1379؛ مارتين، هانس پيتر، و ديگران، دام جهان‏گرايي، عبدالحميد فريدي، تهران: فرهنگ انديشه، 1378.

3. براي مطالعه بيشتر رك.: لرنس، اچ. شوپ و ديگران، تراست مغزهاي امپراطوري، تهران: اطلاعات؛ كنترل فرهنگ يا نقش بنيادهاي راكفلر، فورد و كارنگي در كنترل فرهنگ جهاني، تهران: نشر ني.

/ 1