جهاني شدن و آينده جهان اسلام
مراد ويلفريد هافمن1 انتخاب ، 9/5/80چكيده: به عقيده نويسنده، جهاني شدن يك واقعيت گريزناپذير، پرسابقه و دوسويه است و مسلمانان به جاي مقابله با آن بايد از اين امكان استفاده كرده، غرب را وسيلهاي براي جهاني شدن تمدن اسلام در شرق و غرب قرار دهند.عبارت «جهاني شدن» معاني متفاوتي براي ملل مختلف دارد؛ بنابراين ابتدا لازم است روشن كنيم كه جهاني شدن چيست.نخست اينكه جهاني شدن يك پديده تاريخي جديد نيست. برعكس، هنگامي كه امپراطوري روم در 146 ق.م. يونان باستان را به تسخير خود درآورد، ميتوان نمونه مشهور جهاني شدن اوليه، يعني يوناني كردن (helenization)را در جوانب مختلف فرهنگي، از جمله فلسفه، مذهب، هنر و... مشاهده كرد. اروپا و آمريكا خودشان قرباني نمونه اوليه جهاني شدن شرقي هستند؛ زيرا غرب با پذيرش مسيحيت در قالب آموزههايي كه سنت پُل و سنت آگوستين ارائه كردند، چيزي شد كه هماكنون هست. آنچه غرب در خود جذب كرد، عبارت بود از آميزش همزمان تفكر شرقي مصر، يهود، افلاطوني و نوافلاطوني، تفكر عرفاني و ماني و خواستگاههاي تفكر ايراني، به انضمام فرقههاي عرفاني و صوفيانه، مثل فرقههاي ميترايي كه در سپاهيان روم مرسوم بودند. نمونه مشهور ديگر، جهاني شدن اروپاي قرون وسطا از طريق آشنايي با دانش يونان باستان و علوم مسلمانان به واسطه مسلمانان اندلس بود.دوّم اينكه بر اساس مباني تجربي ميتوان نتيجه گرفت كه جهاني شدن يك پيشامد خارقالعاده نيست؛ بلكه پيشرفتي طبيعي و منطقي است. فرهنگ برتر و فنآوري مربوط به آن همچون آب بهسادگي از بالاترين سطح به پايينترين سطح جريان مييابد و در اين مورد هيچ كس نميتواند كاري انجام دهد. اين روند محصول تصميم افراد خاصي نيست؛ بلكه فرايند كنوني جهاني شدن، طبيعتا ناشي از سلطه دانش و فنآوري غرب است كه از آن به قدرت و جذابيت فرهنگي تعبير ميشود.سوّم اينكه در همه موارد با توجه به اين حقايق ميتوان نتيجه گرفت كه جهاني شدن به دنياي موسوم به جهان سوم محدود نميشود؛ بلكه به همان اندازه يك پديده درون غربي (intraِaccidental) است. اروپاييان و بيش از همه فرانسويان، تهديد ناشي از فرايند آمريكايي كردن را بهويژه از طريق سلطه فيلمهاي هاليوود احساس كردند. هنگامي كه در اروپا مردم به طور تحقيرآميزي از «مك دونالدي كردن» ميگفتند، سرخوردگي و نگراني خود را از غرق شدن در محصولات آمريكايي ابراز ميداشتند. جهاني شدن به عنوان مشكل جدي در غرب، توسط جنبشهاي مليگرايي جديدي كه حساسيت خود را نسبت به اين روند نشان ميدهند، آشكار ميشود. مردم اروپا در پنجاه سال گذشته به علت ترس از از دست دادن هويتشان، به سنتها، زبان مادريشان چسبيدهاند. اين امر در ميان مردم ولز، بريتانيا، كورسيكا، باسك، فنلاند و ايرلند و به خصوص در ميان مردم بالكان و كشورهايي كه قبلاً تحت حاكميت شوروي بودند (چچن، گرجستان، ارمنستان، ايسلند و...) بهوضوح مشاهده ميشود. دليل ديگر اين امر (مشكل جهاني شدن در غرب)، جنبشهاي اعتراضآميز شديدي است كه امروزه عليه نشستهاي بانك مركزي و صندوق بينالمللي پول در سياتل و پراگ بر پا ميشود.و سرانجام اينكه جهاني شدن، حتي امروزه، يك مسير يك طرفه نيست. تمامي پيشگامان علم و فلسفه در سه قرن گذشته آمريكايي نبودند؛ بلكه اروپايي بودند. با وجود اين، هماكنون حتي استادان برجسته فلسطيني و معجزهگران هندي كامپيوتر در حال مهاجرت به آمريكا هستند. موسيقي بانفوذ قرن بيستم، يعني جاز و مشتقات آن، از واردات آفريقا و آمريكاي لاتين به ايالات متحده است. با اين همه، باشكوهترين و تأثيرگذارترين نمونه روند جهاني شدن از شرق به غرب، اسلام است. اسلام، از ابتداي پيدايش، مذهبي جهانشمول بوده است؛ ولي تنها در پايان قرن بيستم به معناي واقعي شمول جهاني پيدا كرده است. پنجاه سال پيش تعداد مسلماناني كه در آمريكا و اروپاي غربي زندگي ميكردند، بسيار اندك بودند؛ امّا امروزه اقليت قابل ملاحظه مسلمانان در ايالات متحده (7 ميليون)، فرانسه (4 ميليون) و آلمان و بريتانيا (جمعا 3 ميليون)، اسلام را به پديده مهم و ملموسي در زندگي روزمره تبديل كرده است. تنها در آلمان 66 مسجد با منارههاي مخصوص و حدود 2500 مسجد در ساختمانهايي كه براي اين منظور تدارك ديده شده به چشم ميخورد.در انگلستان دو نفر از اعيان و يك بازرگان برجسته مسلمان هستند. در تلويزيون فرانسه هر يكشنبه صبح يك برنامه اسلامي پخش ميشود. در برخي مدارس دولتي آلمان، به دانشآموزان مسلمان اسلام آموزش داده ميشود. در اتريش هماكنون يك دانشكده مدرسان اسلامي وجود دارد. همچنين در جولاي 2000 نخستين كنفرانس سازمان آموزشي، علمي و فرهنگي اسلامي در خارج از جهان اسلام توسط رئيس پارلمان آلمان در برلين افتتاح شد.به طور خلاصه، نظر ما در خصوص جهاني شدن بسيار صريح و مشخص است؛ پديدهاي با شهرت تاريخي و اساسا خنثي در جهت غنيسازي فرهنگي در سطح جهاني كه هر از چند گاهي به تفوق و سلطه يك فرهنگ خاص انجاميده است، بدون اينكه هرگز فرايندي تكسويه باشد.چه چيز نويني در روند جهاني شدن امروزي وجود دارد؟
به طور كلي، مسلمانان تحت تأثيرات نامطلوب روند جهاني شدن قرار دارند؛ چراكه موج كنوني جهاني شدن از چند جهت استثنايي است. آشكارترين مشخصه كنوني، سرعت گيجكننده آن است. ويژگي دوّم نيز كليت (totality) آن است. در گذشته، اروپا به طور گزينشي از جهان اسلام اقتباس ميكرد. كتابهايي كه از عربي به لاتين ترجمه ميشد به مسائل علوم فلسفي و طبيعي مربوط بودند، نه مذهبي... اشتباه است اگر فكر كنيم كه روند جهاني شدن كنوني عمدتا تكنولوژيك و اقتصادي است. جهاني شدن امروزي، همچنين از اين جهت كلي است كه ديدگاه جهاني غرب، يعني فلسفه پوزيتيويستي غرب، زندگي و پارادايمهاي مادي و ايدئولوژي سكولار مربوط به آن را به ساير جهان اشاعه ميدهد. كشورهاي ديگر با خريد فنآوري غربي بهسختي ميتوانند از مفروضات بنياديني كه اين فنآوري بر اساس آن شكل گرفته است، يعني ديدگاه جهاني ماترياليستي، پوزيتويستي و سكولاريستي كه نهادهاي علمي غرب را طي قرن نوزده مورد تهاجم قرار داد، اجتناب ورزند.سومين ويژگي جهاني شدن كنوني اين است كه اين روند در شرايطي اتفاق ميافتد كه پيشرفتهاي مادي در كنترل يك تمدن الحادي (defacto atheistic civilization)است و در نتيجه فرهنگ الحادي نيز در حال گسترش است. در گذشته، هرگاه مسأله بهرهمندي و نفوذ متقابل فرهنگي پيش ميآمد، هر دو طرف در موضع متعادلتري نسبت به يكديگر بودند؛ امّا امروزه، تا جايي كه به مذهب مربوط ميشود، جهان توسعهيافته و جهان در حال توسعه به دو حوزه متفاوت تعلق دارند. جهان در حال توسعه (هندو، بوديست، سيك، مسلمان) مذهبي باقي مانده است؛ در حالي كه جهان توسعهيافته به طور وسيعي غيرمذهبي شده است. بنابراين، چالشي كه مسلمانان با آن روبهرو هستند، اين است كه موج فعلي جهاني شدن بينهايت سريع، كلي و غيرمذهبي است.چگونگي مقابله با جنبههاي منحط جهاني شدن
نخست اينكه در مقابل روند سريع جهاني شدن كاري از دست ما ساخته نيست. رايانهها همواره قدرتمندتر ميشوند و اينترنت مسلما دير يا زود وارد تمام منازل ميشود. تلاش دولتها براي مداخله از طريق ممنوع ساختن آنتنهاي ماهوارهاي و ساير اقدامات مشابه با شكست مواجه شده است. به طور كلي هيچ قدرتي نميتواند مانع بهرهگيري مسلمانان از وسايل تكنيكي جهانشمول براي نيل به اهدافشان شود. در حقيقت اين كاري است كه هماكنون مسلمانان در غرب انجام ميدهند.دوّم اينكه فائق آمدن بر كليّت تأثير جهاني شدن دشوارتر به نظر ميرسد. تا زماني كه مسلمانان نتوانند به صورت گزينشي از فنآوري غرب استفاده كنند، تأثير جهاني شدن خردكننده خواهد بود. اگر والدين مسلمان فرزندانشان را در استفاده از تلويزيون و اينترنت آزاد بگذارند، نسل جديد احتمالاً مطالعه كتاب را كنار ميگذارد و از واقعيتها فاصله ميگيرد و ارزشها و ايستارهاي كلي خانواده نسبت به زندگي، از قبيل مسائل جنسي و مذهب، بهشدت تحت تأثير يك شيوه منفي قرار ميگيرد. امّا تلاش براي جدا كردن بچهها از اين ابزار و وسايل از لحاظ جسماني بيثمر است و حتي نتيجه معكوس دارد. شيوه سنتي حفاظت از بچهها، نظير پنهان كردن دختران و توقيف و بازداشت فروشندگان مواد مخدر ديگر كارآيي چنداني ندارد. به بيان دقيقتر، والدين بايد فرزندانشان را از لحاظ روانشناختي در مقابل خطراتي كه بهاجبار با آن روبهرو ميشوند، ايمن كنند. چنين راهبردي از خطر پيشگيري نميكند؛ بلكه چگونگي فائق آمدن بر آن را ميآموزد.سرانجام به خطيرترين وظيفه مسلمانان در قبال روند جهاني شدن ميرسيم؛ يعني چگونگي مقابله با مفروضات اساسي فنآوري غرب. نبايد نسبت به بنيادهاي فلسفي تمدن غرب بيش از حد بدبين بود؛ چراكه هرچند در اثر رويدادهايي كه در غرب رخ داد، مذهب به حوزه خصوصي محدود شد، ولي هنوز به طور كلي از عرصه اجتماعي محو نشده است. در حالي كه جامعهشناسان و روانشناسان قرن نوزدهم انتظار داشتند كه مذهب بهتدريج از عرصه اجتماع محو شود، برعكس، گرايش به لاادريگري و الحاد در چارچوب علوم طبيعي نه تنها متوقف شد، بلكه روندي معكوس پيدا كرد.با اين وصف، در عصر فعلي، مقاومت براي بقا و دوام مذهب در برابر جريان فكري غالب در جوامع غربي، مبارزه دشواري خواهد بود. اين مبارزه همچنين از اين جهت دشوار است كه فرايند مسيحيتزدايي كه از قرن هفدهم شروع شد، متوقف نشده است و ماديگرايي عالمگير در نظريه و عمل به راه خود ادامه ميدهد.در چنين شرايطي، قبل از خيالپردازي در مورد اسلامي كردن دانش در غرب، مسلمانان بايد در جهت بازگرداني مذهب به قلمرو علم و حوزه عمومي تلاش كنند. به عبارت ديگر، قبل از اينكه اميدوار باشيم مردم غرب جزء دوّم شهادت (أشهد أنّ محمدا رسولاللّه) را بپذيرند، بايد مطمئن باشيم كه جزء اوّل، يعني اعتقاد به خداوند يكتا را پذيرفتهاند. بنابراين تاكتيكهاي مسلمانان براي شرق و غرب بايد متفاوت باشد.به عبارت ديگر، تمركززدايي سياسي داروي مناسبي نيست. مسلمانان تنها هنگامي ميتوانند در غرب پيشرفت كنند كه در علوم مختلف، كاردان و متبحّر، و در رويكردهايشان داراي مشي عقلاني و صلحآميز باشند. جهان اسلام با پرورش انديشمندان بزرگي چون ابنسينا، غزالي، رازي و... رهبري فكري بشريت را براي بيش از پانصد سال به دست گرفت. بدين ترتيب، جهان اسلام تنها زماني ميتواند به صورت جدي در غرب مطرح شود كه بار ديگر دانشمندان و متفكران مسلماني با چنان قابليت و اعتبار جهاني در خود بپروراند.اما در جهان در حال توسعه، مسأله بسيار بسيار متفاوت است. در اينجا اسلام هرگز اعتبار خود را به عنوان فروغ هدايت از دست نداده است؛ بلكه اين مسلمانان هستند كه از جايگاه شايسته خود دور شدهاند. مشكل اصلي، سطح پايين سواد و آموزش در امت اسلامي است. از سوي ديگر، خود مسلمانان به الگوهايي كه در باب حكومت و اقتصاد تبليغ ميكنند، عمل نميكنند. در واقع، در مورد الگوهاي مورد نظر هيچ توافقي وجود ندارد. يقينا تا وقتي كه موضع مسلمانان در خصوص مسائلي چون دموكراسي، حقوق بشر و حقوق زنان مشخص نباشد، نخواهند توانست به عنوان طرفهاي جدي در مورد مسائل مزبور اظهار نظر كنند و از تلاشهاي مشترك در خصوص مسائل داخلي و بينالمللي بازميمانند.نقش ارزشها
در عصر جهاني شدن، مبارزه براي تسخير قلبها و اذهان بشريت بيش از آنكه در مورد عقايد باشد، بر سر ارزشهاست. اگر پايههاي مسيحيت در غرب سست شد، بيشتر به سبب از دست دادن وجهه و اعتبارش به عنوان پايههاي اخلاقي جامعه بود تا مفاهيم جزمانديشانهاي چون معصيت آدم يا تثليث و ربوبيّت مسيح عليهالسلام . مسلمانان بايد دريابند كه اسلام يگانه راهحل موجود براي نجات تمدن جهاني است. آنها بايد ارزشهاي موجود در سنتهاي اسلاميشان را با روحيهاي فعال، به حركت درآورند. چنين ارزشهايي كه ريشه در قرآن و سنت دارند، عبارتند از: 1. انسجام خانواده، يعني همبستگي متقابل و احترام به مسنترها؛ 2. ميهماننوازي؛ 3. صميميت و مهرآميز بودن روابط انساني؛ 4. احترام به عقايد ديگران؛ 5. هشيار بودن و عقلاني بودن و عدم وابستگي ساختاري به هر گونه خيالپردازي؛ 6. راحتي خيال و شيوههاي زندگي خالي از تنش؛ 7. هماهنگي و تناسب با زمان؛ 8 . احتياط در خوردن غذا و طرد شكمبارگي؛ 9. وقار و متانت زنان؛ 10. اجتهاد؛ 11. تساهل نژادي؛ 12. كثرتگرايي، از جمله در امور مذهبي؛ 13. مساواتطلبي؛ 14. تفكر و انديشه همراه با طاعات و عبادات روزانه؛ 15. توجه و ذكر خداوند.بنابراين مسلمانان براي رفع معضلات فعلي جهان امروز، از سوءاستفاده از كودكان و بزهكاري اطفال گرفته تا فروپاشي خانوادهها، اعتياد به مواد مخدر و به ابتذال كشاندن جوامع سنتي، آلترناتيو عملي و جذابي دارند. اگر مبارزه در سطح عملي پيروز شود، مردم اسلام را به عنوان يك تمدن خواهند پذيرفت و به آن به عنوان يك مذهب ايمان خواهند آورد.اشاره
نويسنده محترم با آشنايي نزديك نسبت به تحولات جديد دنياي غرب، در اين مقاله به نقاط حساسي از پديده جهاني شدن و ظرفيتهاي فرهنگ اسلامي براي گسترش جهاني اشاره كرده و بر برخي موانع و آسيبهاي موجود در جامعه مسلمانان بهنيكي انگشت گذاشته است. امّا در تكميل و تصحيح سخنان او بايد محورهاي زير را مورد بازانديشي جدي قرار داد:1. نويسنده بين دو مفهوم از «جهاني شدن» خلط كرده است و همين ابهام سبب شده كه در بخش راهكارها تنها به ابعادي خاص بپردازد و از يك نگرش جامع و همهسونگر به رابطه اسلام با پديده جهاني شدن غافل بماند. جهاني شدن گاه به يك پديده تاريخي و تدريجي در حيات اجتماعي بشر اطلاق ميشود كه عمدتا با توسعه و تكامل مناسبات، ارتباطات و حمل و نقل از يك سو، و گسترش اطلاعات، علوم و توليدات فكري و فرهنگي از سوي ديگر حاصل ميگردد. اين فرايند هر چند گريزناپذير است و به اراده شخص يا گروه خاصي متوقف نميگردد، ولي نه تنها اراده و عقلانيت بشري را منكوب نميسازد، بلكه در مسير رشد خود، تعامل و تعاطي مشترك نسلها و جوامع بشري را به ياري فراميخواند. در تاريخ تكامل بشر، اين پديده به موازات ساير پديدههاي اجتماعي و غالبا بهدور از تأثير قدرتها و سلطههاي سياسي و جنگها و جهانگشاييها به راه خود ادامه داده و بر غنا و قوت فرهنگ بشري افزوده است. به عبارت ديگر، آنچه موجب گسترش يك فرهنگ و مناسبات خاص اجتماعي ميشد، لزوما نه با قدرت نظامي كشورها ارتباط داشت و نه از منابع و توان اقتصادي آنها برميخاست. براي مثال، با آنكه امپراطوري روم فاتح يونان و شرق بود، ولي فرهنگ يوناني و بعدها فرهنگ اسلامي ابعاد جهاني يافتند.امّا از آغاز غربِ مدرن، مفهوم ديگري از جهاني شدن در دستور نظام نوپيداي سرمايهداري قرار گرفت كه اساسا ماهيتي ديگرگون داشت. بورژوازي اروپا با منطق سرمايهسالاري و بر محور سوداگري از همان آغاز سعي كرد با به خدمت گرفتن محصولات علمي و فني بشر و با برنامهريزيهاي سياسي و اقتصادي، گام به دنياي بيرون نهد و به استعمار و استثمار كشورهاي ديگر بپردازد. برخلاف فرايند تاريخي جهاني شدن كه بر محور انديشه، فرهنگ، هنر و اخلاق قرار داشت و بنمايههاي علمي و فني در توسعه آن بيشترين سهم را بر عهده داشت، در اينجا به گواهي تاريخ، سلطه و غارتگري، عامل اصلي گسترش جهاني فرهنگ بورژوازي بود و ظرفيتهاي بالفعل و بالقوه ملتها همگي در خدمت رشد و توسعه سرمايهداري جهاني تهديد به نابودي شد. تاريخ جنبشهاي آزاديبخش در دو سده گذشته شاهد گوياي اين نكته است.بنابراين، هرچند مشابهتها و ملازمههايي بين اين دو مفهوم از جهاني شدن وجود دارد، ولي نميتوان سرمايهداري جهاني را به عنوان امري طبيعي و صرفا در ادامه پديده تاريخي جهاني شدن مورد تحليل قرار داد. از اينجاست كه بسياري از متفكران غرب، پديده اخير را «جهاني سازي» يا «غربي كردن جهان» نام نهادهاند.22. آنچه هماكنون با عنوان جهاني شدن از آن تعبير ميشود و ايالات متحده آمريكا نقش رهبري آن را بر عهده گرفته است، در تاريخ سرمايهداري مدرن خود دوره خاص و نقطه عطفي به حساب ميآيد كه از اوايل قرن بيستم آغاز شد و بهويژه در جريان جنگ جهاني دوّم به ثمر نشست. با گرد هم آمدن سرمايهداران اروپايي و عمدتا صهيونيست در سرزمين تازهپيداي آمريكا و برقراري كانونها و پيمانهاي مشترك بين آنها، بهتدريج كارتلها و تراستهاي بينالمللي سرمايهداري شكل گرفت كه با برنامهريزي روشن براي آينده جهان، تلاش براي ايجاد يك جامعه جهاني به رهبري آمريكا در دستور كار قرار گرفت.3 وقوع جنگ جهاني اوّل و دوّم و در هم شكسته شدن اروپا و كشورهاي پيراموني، بهترين فرصت را براي مغزهاي سرمايهداري فراهم كرد تا با ايجاد سازمان ملل و نهادهاي وابسته و پيوسته به آن، عملاً اقتدار جهاني خود را در شكل قانوني و بهظاهر مشروع، بر جهان مسلط كنند. يكي ديگر از تفاوتهاي پديده كنوني جهاني شدن با فرايند تاريخي جهاني شدن دقيقا در همين نكته است كه تعداد معدود و گروههاي محدودي با ايجاد نهادهاي سلطه و برقراري روابط ارگانيك و پنهان در نظام جهاني، منافع خود را در پوششي مشروع به تمام كشورهاي جهان ديكته ميكنند.3. هرچند امروزه نيز مسلمانان در دنياي غرب تأثيرگذارند، ولي نبايد فراموش كرد كه اين تأثيرگذاري فرهنگي كه كاملاً شكل طبيعي و تدريجي خود را دارد، در عمل قادر نيست با جريان توانمند و پرشتابي كه همه ظرفيتهاي جهاني را به خود اختصاص داده و با ايجاد حق وتوهاي پنهان و آشكار در حوزه فرهنگ، سياست و اقتصاد به استحاله هويت انسانها در راستاي سوداگري سرمايهداري ميپردازد، قدرت مقابله و هماوردي داشته باشد. كشورهاي جنوب براي تأثيرگذاري فعال بر فرايند جهاني شدن بايد در پي محدود كردن سلطه شمال بر نهادهاي بينالمللي و ايجاد پيمانهاي منطقهاي و جهاني (اقتصادي، سياسي و فرهنگي) بر محور اصول و ارزشهاي انساني و اخلاقي باشند. تا منطق و مباني سرمايهداري نوين بهدرستي كشف نشود و راههاي مقابله با آن در سطح ملي و بينالمللي تدارك نگردد، دلخوش كردن به آمار مساجد و مراكز فرهنگي اسلامي در اروپا و آمريكا، چيزي جز پذيرش قاعده بازي غرب در مناسبات بينالملل نيست. البته اين نكته نياز به بحث بيشتري دارد.4. هرچند نويسنده محترم، خطيرترين وظيفه مسلمانان در قبال روند جهاني شدن را چگونگي مقابله با مفروضات اساسي فنآوري غرب ميداند و بهدرستي اشاره ميكند كه مفروضات بنيادين اين فنآوري، ماترياليستي، پوزيتيويستي و سكولاريستي است، امّا در عمل هيچ راهكار روشني براي اين منظور ارائه نميدهد و تنها به چند توصيه و توصيف كلي بسنده ميكند؛ حال آنكه نقطه اساسي در بحث جهاني شدن دقيقا در همين جاست و همين نكته است كه قدرت گزينش و اراده را از كشورهاي ديگر سلب ميكند و در قالب پذيرش علم و تكنولوژي، ناخودآگاه بنياديترين مباني فلسفي و ضد ديني را بر هاضمه ملتهاي جهان تحميل ميكند. شناخت مباني غير انسانيِ دانش و تكنولوژي مدرن و سعي در انساني كردن دانشهاي نوين و در نتيجه، ارائه نظريهها و برنامههاي روشن براي اصلاح ساختارهاي سياسي و اقتصادي در سطح ملي و بينالمللي، تنها راه حضور جدي در صحنه جهاني است. بنابراين، برخلاف نظر نويسنده، پروژه «اسلامي كردن دانش» در مفهوم درست آن، يكي از لوازم حضور مسلمانان در فرايند جهاني شدن است.در اين راستا بايد توجه داشت كه هرچند كشورهاي اسلامي تنها با تقويت بنمايههاي علمي و اخلاقي خود و پرورش شخصيتهاي جهاني ميتوانند در فرايند جهاني شدن نقشي مؤثر داشته باشند، ولي اين تلاش هنگامي به مقصود ميرسد كه انديشمندان مسلمان و مراكز حوزوي و دانشگاهي به توليد دانش و اخلاق ديني روي آورند و خود در مسير تقويت فرهنگ و انديشه سكولار و مادي غرب گام ننهند.5. بيترديد صرف منع و مداخله نميتواند مسلمانان را در برابر هجوم فرهنگ سوداگراي غرب مصونيت بخشد؛ بلكه آموزش و مصونيتبخشي به نسلهاي جديد در كشورهاي اسلامي بايد در دستور كار جدي قرار گيرد. امّا اين مهم هرگز بدين معنا نيست كه نبايد در سالمسازي فضاي جامعه اسلامي و خانوادههاي مسلمان از آلودگيهاي اخلاقي و فرهنگي تلاش كرد. چنان كه در مقابله با شيوع بيماريهاي واگيردار، سه مقوله بهداشت، واكسيناسيون و درمان به موازات هم مورد توجه قرار ميگيرد و به بهانه درمان و واكسينه كردن، اجازه تكثير و توسعه ميكرب را در محيط زندگي نميدهند، در عرصه فرهنگ نيز بايد هر سه جهت يك جا و هماهنگ مورد توجه باشد. البته اين سخن كاملاً درست است كه با شرايط كنوني در ارتباطات جهاني، آموزش و مصونيتبخشي اهميت و اولويت بيشتري دارد.6. تأكيد شايسته نويسنده بر خلأ اخلاق و ارزشهاي انساني در دنياي غرب و ضرورت تأكيد بر ابعاد عملي و زيست ـ رواني در تبليغ اسلام در جوامع غربي، براي مسؤولان و برنامهريزان فرهنگي نكتهاي تأملبرانگيز و انديشهساز است. امّا از آن سو بايد به ياد داشت كه ارزشها و اصول اخلاقي اگر بر مباني اعتقادي و فكري صحيح بنا نشود، در فرهنگ اومانيستي و سكولاريستي، عرفان و اخلاق نيز به ابزارهايي براي رواندرماني و تنآسايي درميآيد و انسان از افق بلند و متعالي دين و اخلاق طرفي نميبندد و باز هم در همان تختهبند تن واميماند. بنابراين در كنار ترويج اخلاق و ارزشهاي اسلامي در گفتار و كردار، بايد باورهايِ انديشهساز و روحپرور قرآن و اهلبيت عليهمالسلام را در فرهنگ خرافهزده مسيحي و يهودي غرب اشاعه داد. 1. دكتر مراد هافمن تحصيلكرده حقوق هاروارد است. وي مدت 33 سال در هيأت ديپلماتيك آلمان و در سمت سفير آلمان در الجزاير و موروكو خدمت كرد. او در سال 1980 به اسلام ايمان آورد و هم اكنون در استانبول زندگي ميكند. از تأليفات او اسلام، يك نظام جايگزين و اسلام 2000 است. 2. براي نمونه رك.: لاتوش، سرژ، غربيسازان جهان، امير رضايي، تهران: قصيده، 1379؛ مارتين، هانس پيتر، و ديگران، دام جهانگرايي، عبدالحميد فريدي، تهران: فرهنگ انديشه، 1378. 3. براي مطالعه بيشتر رك.: لرنس، اچ. شوپ و ديگران، تراست مغزهاي امپراطوري، تهران: اطلاعات؛ كنترل فرهنگ يا نقش بنيادهاي راكفلر، فورد و كارنگي در كنترل فرهنگ جهاني، تهران: نشر ني.