کالبد شکافی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کالبد شکافی - نسخه متنی

محمد محمدی گیلانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كالبد شكافى

تقرير: آيت الله محمدي گيلاني

از جمله مسائل مورد نياز مراكز علوم تجربى, كالبد شكافى بدن انسان است كه انجام آن در دانشگاههاى پزشكى كشورهايى كه به آموزش پزشكى مى پردازند, صورت مى گيرد. در اين امر كه كالبد شكافى به طور مطلق, خواه روى بدن مسلمان و خواه روى بدون كافر, حرام باشد و يا اينكه حرمت آن اختصاص به بدن مسلمان, به طور مطلق دارد و يا اين كه حرام بودن تنها در صورتى است كه از روى ضرورتى نباشد, اما در صورت وجود ضرورت و انگيزه هاى عقلايى حرمتى نيست, وجوهى است كه مورد بحث قرار مى گيرد.

[ دليل تحريم مطلق ]

دليلى كه ممكن است براى حرام كالبد شكافى, به طور مطلق , يعنى خواه بر بدن كافر انجام شود و خواه بر بدن مسلمان, آورده شود, روايات نهى كننده از قطعه قطعه كردن است, مانند روايتى كه از رسول خدا, صلى الله عليه و آله, در نهج البلاغه آمده است:

((فانى سمعت رسول الله(ص) يقول: اياكم و المثله ولو بالكلب العقور))(1)

اميرالمومنين, عليه السلام, به دو فرزندش سفارش كرد كه قاتلش را مثله نكنند به دليل اين كه از رسول خدا, صلى الله عليه و آله, شنيدم كه مى فرمود: از قطعه قطعه كردن بدن بپرهيزيد حتى نسبت به سگ هار.

و مانند رواياتى كه در باب جهاد در ارتباط با نهى از قطعه قطعه كردن كشتگان كفار و مشركان آمده است.(2)

وقتى كه حرام بودن قطعه قطعه كردن حتى نسبت به كافر ثابت گرديد, حرام بودن كالبد شكافى بدن انسان به طور مطلق ثابت مى گردد, چرا كه كالبد شكافى از مصاديق مثله كردن است.

اشكال اين دليل, بر اهل دقت پوشيده نيست, چرا كه مثله كردن, تنها با شكافتن و پاره كردن پيكر حاصل نمى شود, بلكه تكه و پاره كردن بدن براى درس عبرت دادن را مثله كردن گويند. و آنچه در بعضى از روايات آمده است از اين كه ((تراشيدن ريش نوعى مثله كردن است)) به گفته ما نظر دارد, زيرا صاحبان قدرت و هيبت در زمانهاى پيشين, وقتى بر كسى كه در قلمرو قدرتشان بود خشمگين مى شدند, بسا دستور مى دادند كه ريش او را بتراشند, تا از او انتقام گرفته و درس عبرتى به او بدهند, چون ريش داشتن نزد ايشان از نشانه هاى بزرگى و جوانمردى و مرادنگى محسوب مى شد و تراشيدن ريش را به منظور نقص وارد كردن بر بزرگى و جوانمردى فرد انجام مى دادند. بنا بر اين, روايات بالا از محل بحث, خارج هستند.

[ دليل حرام بودن كالبد شكافى روى بدن مسلمان به طور مطلق ]

براى استدلال بر حرام بودن كالبد شكافى روى بدن مسلمان به طور مطلق, ممكن است به رواياتى كه در باب ديات از ايجاد جنايت بر مرده مسلمان نهى كرده و احترام مرده مسلمان را همانند احترام در حال حيات شمرده, تمسك شود. مانند مرسله محمد بن سنان از كسى كه از امام صادق(ع) نقل كرده است:

((قلت: رجل قطع راءس ميت, فقال: حرمه الميت كحرمه الحى))(3)

گفتم: كسى سر مرده اى را قطع كرد, سپس امام(ع) فرمود:احترام مرده همانند احترام زنده است.

و مانند روايت جميل از چند نفر شيعه از امام صادق(ع):

((قطع راءس الميت اءشد من قطع راءس الحى))(4)

امام(ع) فرمود: بريدن سر مرده شديدتر است[ از نظر گناه] از بريدن سر شخص زنده.

وجه شديدتر بودن قطع سر مرده ممكن است از آن روى باشد كه بيان كننده پستى انجام دهنده آن است; چرا كه انسانهاى بزرگوار از آلوده شدن به چنين عمل زشتى پرهيز دارند. و مانند روايت ابن ابى عمير و صفوان كه در آن امام صادق(ع) فرمود:

((اءبى الله اءن يظن بالمومن الا خيرا و كسرك عظامه حيا و ميتا سواء))(5)

خداوند روا نمى دارد كه نسبت به مومن گمانى جز گمان خير برده شود و شكستن استخوانش چه در حال زنده بودن و چه پس از مرگ يكسان است.

و در روايات ديگرى از مسمع نقل كرده كه گفت:

((ساءلت اءباعبدالله(ع) عن رجل كسر عظم ميت, قال: حرمته ميتا اءعظم من حرمته و هو حى))(6)

از امام صادق(ع) درباره مردى كه استخوان مرده اى را شكست, پرسيدم, امام(ع) فرمود: احترام شخص پس از مرگ, بيشتر از احترام وى در حال حيات است.

و مانند اين روايات كه دلالت بر احترام مردگان مى كند.

اين روايات, چنانكه مى بينيد, با توجه به مناسبت حكم و موضوع بر احترام مرده مسلمان دلالت دارد; بنا بر اين, تكه و پاره كردن ميت غير مسلمان, بدون منظور انتقام گيرى و درس عبرت دادن جايز است. اما چنانكه از مفاد روايات ياد شده بر مىآيد, كالبد شكافى روى مرده مسلمان جايز نيست.

مطلبى كه باقى مانده اين است كه: اگر فرض شود كالبد شكافى بدن مسلمان, پيامدهاى سودمندى را, مانند حفظ زندگى مسلمانانى كه زنده اند, به دنبال دارد, در اين صورت در باب تزاحم داخل مى شود; چرا كه واجب بودن احترام مومن با واجب بودن حفظ زندگى مسلمانان و سلامت آنان مزاحمت دارد, پس لازم است آن عملى كه نزد شارع مهم تر است بدان اقدام شود. اگر آنچه در نزد شارع مهم تر است روشن شود, بايد انجام گيرد و اگر احراز نشود, در صورتى كه احتمال اهميت در طرف حفظ زندگى مسلمان باشد, در اين جا هم ظاهر اين است كه كالبد شكافى مرده مسلمان جايز باشد, نظير جايز بودن انجام كارى كه احتمال نجات پيامبر يا وصيى در آن باشد. بلكه حتى ممكن است گفته شود: كالبد شكافى بدن مسلمان, در صورت اقتضاى ضرورت از مصاديق اهانت به مسلمان و خلاف احترام او نيست, زيرا اهانت, بيشتر از عناوينى است كه با قصد و اراده انجام مى گيرد.

و ممكن است ادعا شود كه روايات ياد شده از محل بحث خارج هستند; چرا كه اين روايات, مربوط به مواردى است كه بريدن پيكر مسلمان براى درس عبرت دادن باشد, در حالى كه مجرد قطع كردن بدن, سبب اهانت نمى شود; مانند اين كه عضوى از پيكر مسلمان زنده براى از بين بردن ميكروب سل, يا سرطان قطع شود.

بديهى است كه اين عمل, نه تنها اهانت به مسلمان نيست, بلكه كمك به او در ادامه حيات و سلامتى است. بنا بر اين, مى توان گفت: كالبد شكافى, در صورتى كه هدف از آن كشف منشاء جرم و علت مرگ مسلمان باشد, كه آيا شخص به خودى خود مرده و يا او را خفه كرده اند و بدين طريق سبب نجات متهمان به قتل او شود, جايز است. همچنين اگر كالبد شكافى, براى هدفهاى لازم ديگرى انجام پذيرد, باز هم جايز خواهد بود.

1ـ ((وسائل الشيعه)), شيخ حر عاملى, ج96/19, چاپ اسلاميه, تهران.

2ـ ((همان مدرك)), ج43/11ـ45.

3ـ ((همان مدرك)), ج249/19.

4ـ ((همان مدرك)), ج249/19.

5ـ ((همان مدرك)), ج251/19.

6ـ ((همان مدرك)), ج251/19.

فقه اهل بيت - شماره 3 ص 271

/ 1