دين و اخلاق، با انسان رابطه پيدا ميكند. بدون شناخت انسان، بحث از نسبت دين و اخلاق عقيم است. پس لازم است قبل از بحث درباره نسبت دين و اخلاق به معرفي اجمالي انسان بپردازيم و سپس نسبت دين و انسان و در پايان نسبت دين و اخلاق را بررسي كنيم.انسان كيست؟ انسانيت چيست؟ و كمال حقيقي او در چيست؟ درباره انسان بسيار خواندهايم و شنيدهايم تا جاييكه دهها و بلكه صدها نظريه درباره او و معناي انسانيت و كمال انسان از سوي دانشمندان و نيز مكاتب مختلف ارائه شده است. در ميان اين نظريات نه تنها اختلاف وجود دارد بلكه بين آنها تباين و تضاد عميق و آشكار ديده ميشود. اين اختلافات حتي گاهي در پيروان يك مكتب و يك مرجع علمي نيز به چشم ميخورد. بههمين دليل بهتر ميدانم كه پيش از پاسخ به سؤالات ذكرشده درباره انسان كه جنبه ايجابي دارند، به اين سؤال پاسخ دهيم كه انسان چه نيست؟پاسخ به اين سؤال ما را از بسياري از اشتباهات و اختلافات درباره انسان و انسانيت، كمال، سعادت و شقاوت او و نيز بايدها و نبايدهاي زندگي او، مصون ميدارد. پاسخ به اين سؤال كه انسان چه نيست، به ما كمك خواهد كرد تا با فكر بازتري به بحث درباره انسان بپردازيم. چرا كه بدين وسيله ميتوانيم تعريفها و معاني غلطي كه به عمد يا سهو درباره انسان ارائه شده را بشناسيم و آنها را از حوزه مباحث انسانشناسي خارج كنيم. به عبارت ديگر ما وقتي بهتر ميفهميم كه انسان و انسانيت چيست كه ابتدا بدانيم انسان چه نيست.