عوض آبرو - داستان عارفان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان عارفان - نسخه متنی

کاظم مقدم

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عوض آبرو

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

آورده اند كه يكى را دست تنگى پديد آمد. وى را گفتند: پيش حسين بن على عليه السلام رو. اگر در خزينه وى چيزى بود، آنچه خواهى به تو دهد و غنيمت داند. پيش حسين عليه السلام رفت و سؤال كرد. حسين عليه السلام خزينه دار را فرمود كه هزار دينار زر به وى ده. خزينه دار به وى داد. مرد بنشست و نيك و بد جدا مىكرد. خزينه دار گفت: برخيز كه خون نفروخته اى. مرد گفت: آبروى خود فروخته ام. حسين بن على عليه السلام فرمود كه راست گفت هر چه به سائل دهند، در عوض آبروى وى بيفتد. شعر:




  • ما اعتاض باذل وجهه بسؤاله
    و اذا السؤال مع النوال و زنته
    رجح السؤال و خف كل نوال



  • عوضا و لونال الغنى بسؤال
    رجح السؤال و خف كل نوال
    رجح السؤال و خف كل نوال



(677)

حسين عليه السلام بفرمود كه هزار دينار ديگر به وى ده، (خزينه دار اطاعت كرد؛ سپس حضرت نيز) و دست در زير مصلى كرد و هزار دينار بيرون آورد و به وى داد و گفت: آن هزار دينار اول، از براى سؤال بود و هزار دينار دويم، از براى آبرو، و هزار دينار سيم، از براى آنكه پيش ما آمد و از ما سؤال كرد.

/ 282