سبك خبرى و پيوسته
نوع ديگر تقسيم بندى در نگارش هاى تاريخى مربوط به نحوه ارائه آگاهى هاى تاريخى است. از آنجا كه نوشتن حديث و علوم تابعه، در اوايل كمتر مطرح بود، نقل شفاهى اهميت يافت و پرداختن به سند رايج شد. ياد از سند بيشتر در احاديث پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم بود اما از آنجا كه حديث در حكم مادر ساير رشته هاى علوم اسلامى بود، صورت خود را بر ساير نقلها تحملى كرد. لذا تاريخ نيز در شكل خبرى و به صورت منقطع و البته با امتياز ذكر سند در اغلب موارد، خودرا ظاهر ساخت. در واقع مىتوان گفت، ارائه حديث گونه وقايع، اولين شكل ارائه آگاهى هاى تاريخى بود. البته نبايد اين را بدين معنا دانست كه تاريخ پيش از حديث هويت مستقلى نداشته است. به هر روى اين وضعيت حتى تاريخ طبرى كه خود يك محدث بود، منعكس شده است. اين به معناى آن بودكه تاريخ از دل حديث برآمده است. انساب الاشراف، مقاتل الطالبيين و بسيارى از نوشته هاى ديگر چنين سبكى دارند.
مهمترين امتياز اين كتابها نقل سند براى جزء جزء اخبار است. گرچه برخى ازآنهااسناد مختلفى را در ابتدا آورده و گفته هاى آنان را در يك جمع بندى ارائه داده اند. سند خود، اولى قدم در ارزيابى يك نقل تاريخى است، اين البته تنهايك قدم در ارزيابى خبر است. ذكر سند مىتواند ارتباط منابع مختلف تاريخى را با يكديگر نشان دهد كه اين نيزدر ارزيابى نقل هاى تاريخى بسيار مهم است.
مورخان حرفه اى كمتر اين شيوه را رعايت كرده اند؛ يعقوبى، دينورى و مسعودى تنها مواردى اندك و گاه در اول كتاب، برخى ازمنابع خود را يادآور شده اند. اما پس از آن آنچه را خوداز اخبار گزينش كرده اند به ترتيب آورده اند.آنان گفته اى را نيز كه نمى خواهند مسؤوليت ان را بپذيرند به عنوان چنين گفته شده نقل كرده اند. طبرى در سبك خبرى خود حتى اخبار متضاد رانقل كرده است. نوشته هاى از نوع دوم كه سند هر خبرى را نمى آورند، براى مطالعه آسان ما براى ارزيابى دشوارى دارند؛ زيرا براى بررسى آنها بايد به راه هاى غير سندى پرداخته شود؛ كارى كه حتى در روايات مستند لازم است.