منابع تاریخ اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منابع تاریخ اسلام - نسخه متنی

رسول جعفریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سيره نويسى پيش از ابن اسحاق


زمانى كه سيره نويسى به عنوان يك رشته اختصاصى و با مشخصه تاريخنگارى مطرح گرديد، در برگيرنده دو قسمت اساسى بود.يكى مبعث وديگرى مغازى.قسمت نخست از شرح حال اجداد پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم آغاز مىشد وبه هجرت خاتمه مىيافت. قسمت دوم مغازى بود كه شامل حوادث نظامى و غير نظامى دوران مدينه مىشد. ابن اسحاق كه مانند بسيارى از معاصرانش از نگاشته هاى اهل كتاب ونيز مسلمانانى كه از آنان متاءثر بودند، استفاده مىكرد. در ابتدا كتاب خود، كتاب المبتداء را قرار داد كه تاريخ آفرينش و انبيا تا پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم بود. (56) ابن هشام تهذيب گر سيره ابن اسحاق اين فصل را از كتاب وى حذف كرد.


از آنجا كه سيره ابن اسحاق پايان تلاش هاى متفرق علاقه مندان به سيره وجامع كارهاى مقدماتى است، بايد نگاهرى به دوره قبل از او بيندازيم تا بتوانيم موقعيت اين سيره و جهتگيرى هاى آن رابهتر دريابيم.


نخستين پرسش در زمنيه سيره نگارى و تاريخنگارى و حديث نويسى در قرن اول ودوم اين است كه آيا در آن دوران نوشته مكتوبى بوده است يا خير؟


پاسخ اين سؤال مربوط با تاريخ كتابت حديث مىشود، زيرا در آغاز توجه به سيره نشاءت گرفته از پرداختن به حديث پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم وسيره عملى آن حضرت بود، گرچه تا حدودى جنبه تاريخى آن مستقل از حديث بود و توجه به آن مىتوانسته بى ارتباط حديث بوده باشد.


تا آنجا كه مربوط به نگارش و كتابت حديث مىشود، ميتوان گفت، نگارش در اوايل قرن دوم هجرى بطور رسمى آغاز شده است، امام بطور غير رسمى، پيش ازآن نيز كسانى كه مخالف جوّ عمومى بوده اند، خود به كتابت حديث مىپرداخته اند. از ميان خلفا نخستين كسى كه امر به نوشتن حديث كرد، عمر بن عبدالعزيز (م 101) بود واولين محدثى كه بعد از اين فرمان به كتابت حديث پرداخت ابن شهاب زهرى (م 124) است. (57)


روشن است كه حديث به دليل آن كه جنبه دينى داشت، صرفا به خاطر بهانه هايى كه از طرف برخى از خلفا ابراز مىشد، دوچار چنين مشكلى شده بود، تاريخ نيز تا آنجا مربوط به اين قمست بود، اين مشكل را در خود داشت. در عين حال سيره تنها عبارت از حديث نبود، بلكه ابعاد تاريخى داشت و به همين جهت از لحاظ فضاى دينى حاكم بر عدم اجازه كتابت حدى، كمتر گرفتار مشكل بود ومسائلى چون اخبار جاهليت، انساب عرب و حتى سير الملوك كه گويا نگاشته هاى در آن زمينه ها بود، مىتوانست به نگارش در آيد.


مسعودى خبر وجود اين سيرالملوك را نزد معاويه، كه به صورت مكتوب وجود داشته هر شب برايش خوانده مىشده، گزارش كرده است. (58) كتاب هايى نيز در همين زمينه به برخى از نسب شناسان و آگاهان به اخبار جاهليت عرب، نسبت داده شده است؛ از جمله به عبيد بن شريّه و چند نفر ديگر. (59)


آنچه قضاو را درباره مكتوبات احتمالى موجود در قرن اول دشوار كرده اين است كه راويان متاءخر كه گاه و بيگاه دست به تاءليف زده اند، روشن نكرده اند كه آيا به طور شفاهى از راويان پيشين نقل مىكنند يا با اجازه آنها از كتاب هاى آنان بهره برده اند. مثلا زمانى كه ابن اسحاق از عروه، با اجازه روايتى كه از زهرى داشته و اواز عروه، از كتاب عروه نقل مىكند؟ از قرن دوم به بعد اين روش معمول بود كه، اگرچه با اجازه از كتابى نقل مىكردند، تنها نام شيخ مجيز خود را مىآوردند واگر شيخ از روى كتابى مىخواند، آنها از شيخ روايت كرده نام اورا در سند مىآورده اند. اين رسم تا مدت مديدى ادامه داشته تا اين كه كم كم آوردن نام كتاب و نقل مستقيم از مؤلف كتاب رواج يافت. اين كه آيا در قرن اول و آغاز قرن دوم نيز چنين بود، مشكلى است كه وجود دارد. و به احتمال مىتوان گفت: عمده نقل ها از كتاب هاى موجود گرفته مىشد، گرچه محتمل است كهدر موارد اندكى نقل شفاهى نيز وجود داشته است.


اشكال آن است كه اگر نگارش هاى قرن اول هجرى فراوان بوده بايد گزارش بيشترى درباره آن به دست ما مىرسيد. نقل شفاهى به ويژه در مواردى كه از افرادى عادى اما مرتبط با حادثه، چيزى نقل مىشده قطعى است. به هر روى نقل از نگاشته ها كه بايد نام آنها زا جزوه و سياه گذاشت، بنياد كار تاءليف در نيمه دوم قرن دوم به بعد بوده است.


سزگين مىنويسد: بايد توجه داشت كه وقتى طبرى در تاريخ خود مىنويسد: حدثنا ابن حميد، قال: حدثنا سلامة،


قال: حدثنا ابن اسحاق كلمه به كلمه از كتاب مغازى ابن اسحاق اقتباس كرده است. (60) همو مىنويسد: به طور مثال، در روايتى از كتاب الاغانى آمده است: محمد بن حسن بن دريد نقل كرده، از قول عمر بن شبه و او از ابو عبيده واو از عوانة بن حكم... چنين و چنان.در اين صورت ما بايد بپذيريم كه كتابهاى ابوعبيده يكى از مؤلفان در دسترس ابولفرج اصفهانى بوده است و او عين عبارت را از آن نقل مىكند؛ چه بسا ابن دريد كتابى داشته است و يا از كتاب عمر بن شبه و يا از روى كتاب ابوعبيد و يا از كتاب عوانه كه آن دو تن راوى كتاب عوانه بودند اين خبر را گرفته باشد وچه بسا كه ماءخذ اين خبر ابولفرج، كتابى از عمر بن شبه يا از ابوعبيده و يا ازعوانه بوده است. (61)


جواد على مىنويسد: طبرى شيوه روايى را براى نقل اخبار انتخاب كرده و در اين شيوه نيازى به ياد از نام كتاب نبوده است، چرا كه در اين شيوه، نام راوى به جاى كتاب ذكر مىشود. به عنوان نمونه وى در نقل از عمر بن شبّه (م 262) چنين مىنويسد: وحدثنى عمر مرة اخرى فى كتابه الذى سماه كتاب اهل البصرة اين نشان از آن دارد كه وى از آثار مكتوب وى استفاده كرده است. جواد على مىافزايد: مشكل اين شيوه آن است كه در بسارى از موارد روشن نيست كه طبرى از كتاب كداميك از افاردى كه نامشان در سند آمده استفاده كرده اند. (62)


توجه بهاين نكته نيز مفيد است كه نگاشته هاى محدثان صدر اسلام در اصل به عنوام كمك به حافظه بوده است. اين نگاشته ها ترتيب و تدوين خاصى نداشته و بيشتر در حد يك سياهه مىتوانسته قابل توجه باشد.


درباره نگارشه سيره نيز رواياتى در دست است. از جمله نقلى را زبير بن بكار درباره نگارش سيره توسط ابان بن عثمان بن عفان (م ميان 96 105) آورده است. او مىگويد: سليمان بن عبدالملك درمدينه اظهار تمايل كرد تا سيره اى ناشته شود. ابان گفت قبلا چنين كارى را انجام داده است. سليمان به ده نفر كاتب دستور داد تانوشته اورا استنساخح كنند. اما بعد از نوشتن به دليل آن كه در آن نوشته، فضايل انصار بود، آن را از ميان برد، وى گفت: اگر پدرش اجازه دهد بار ديگر كتاب ابان را استنساخ خواهد كرد. درستى اين نقل محتمل است اما به دليل آن كه روايات چندانى از ابان درسيره ها در دست نيست، مىتوان نوشته اورا در حد بسيار محدودى دانست.


برخى از محققان، با توجه به استفاده طبرى ازنقل هاى سهل بن ابى حثمه (متولد سال سوم هجرت) كه گفته شده بطور مكتوب نزد برخى از احفاد او بود، خواسته اند نشان دهند كه او قصد نگارش غزوات پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم را داشته و مقدارى نيز نوشته است. (63)


همان مؤلف خواسته است نشان دهد كه بعضى از اسنان ابن اسحاق چنين بر مىآيد كه او از نگاشته هاى قبلى در سيره بهره برده است. (64)


جدى ترين گزارش درباره نگارش سيره در قرن اول، گزارشى است كه درباره نوشتن سيره توسط عروة بن زبير وجود دارد. واقدى اورا اءول من صنّف فى المغازى دانسته است. (65) فراوانى نقل هاى او در سيره نشان مىدهد كه وى بدون نگارش نمى توانسته اين حجم از اگاهى را حفظ كرده و در اختيار ديگران بگذارد. مجموع اين روايات را محمد مصطفى الاعظمى ضمن كتابى با نام مغازى رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم لعروة بن زبير به روايت ابوالاسود فراهم آورده و به سال 1401 (توسط مكتب التربية العربى) به طور مستقل به چاپ رسانده است.


از وهب بن منبه نيز اوراقى يافت شده كه برخى از اخبار دوران مكه ونيز غزوه خثعم به روايت از او، از طريق نواده دختريش درآن اوراق بوده است. (66)


در آغاز قرن دوم، نگارش رسمى شد، زهرى حاصل جمع مهمى از محدثان و فقيهان و سيره شنسان مدينه است كه طبرى درباره اش نوشته است: كان مقدّما فى العلم بمغازى رسول الله. (67) وى به خاطر تعلق خاطرش به امويان، به شام رفت و بيشتر از همه در خدمت هشام بن عبدالملك قرار گرفت. اوروايات مغازى را از جمله از عروة بن زبير فراگرفت وخود را براى بسيارى، آن روايات را نقل كرد. (68) گيب تاءييد كرده است كه زهرى اساس كتاب هاى بعدى است كه در مغازى نگاشته شده است. (69) مجموع نقل هاى زهرى در سيره تحت عنوان المغازى النبوية به نام ابن شهاب زهرى، توسط سهيل زكار گردآورى و به صورت كتاب مستقلى به چاپ رسيده است. (70) مواد اصلى اين كتاب، از بخش مغازى كتاب المصنف عبدالرزاق بن همان صنعانى (م 212) فراهم آمده است.


به هر روى، در قرن نخست هجرى، ودر نسل هاى پيش از ابن اسحاق، كوشش هايى از سوى برخى از محدثان گرد آورى سيره پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم وجود داشته است. اما از آنجا كه هيچ كدام كار خويش را انگونه كه ابن اسحاق سر و سامان داد، منظم نكردند، چندان مورد توجه قرار نگرفته اند. سيره ابن اسحاق به عنوان يك الگوى تمام عيار از طرف مورخان اهل سنت پذيرفته شد. آنها بعدها اخبار ديگر نيز گردآورى كردند، اما بيشتر، به عنوان حواشى سيره ابن اسحاق تلقى شده و محوريت سيره وى همچنان محفوظ مانده است، بطورى كه شافعى مردم را در سيره نيازمند به اسحاق مىدانست. (71)


فهرست نام كسانى را كه قبل از ابن اسحاق به داشتن اطلاعاتى در سيره شهرت داشته اند هورفتس و سزگين اين چنين آورده اند: سعيد به سعد بن عباده، سهل بن ابى حثمه (م 41) سعيد بن مسيب (م 94) عبدالله بن كعب (م 97) شعبى (م 103) ابان بن عثمان بن عفان (م 96 105) عروة بن زبير (م 94) شرحبيل بن سعد (م 123) قاسم بن محمد بن ابى بكر (م 107) عاصم بن عمر بن قتاده (م 120) محمد بن شهاب زهرى (م 124) ابواسحاق عمروبن عبدالله همدانى (م 127) يعقوب بن عتبه (م 128) عبدالله بن ابى بكر بن... حزم (130) يزيد بن رومان (م 130) ابوالاسود محمد بن عبدالرحمن اسدى (م 131) داود بن حسين (135) ابوالمعتمد تيمى (م 143) موسى بن عقبه (م 141). (72)


/ 162