كتاب مغازى اءبان
با توجه به نقل هايى ك ازاءبان در اخبار مربوط بهسيره به دست مارسيده، بايد گفت، كتاب ابان نيز از همان ابتدا در دسترس كسانى كه از محدثان و اخباريان به معناى مورخان بوده است، هر چند همانند بسيارى از آثار شيعه، به دليل استفاده محدود از آن ها كمتر يادى در اثار متقدم ديده مىشود تاجايى كه ابن نديم در بخشى باقى مانده نه نامى از كتاب مغازى او به ميان آورده و نه از خود وى ياد كرده است. با اين حال، شيخ طوسى در فهرست خود، كه آن را به قصد معرفى آثار اماميان نگاشته، از كتاب وى ياد كرده است. وى تنها همين كتاب را از او مىشناخته گرچه تصريح كرده است كه اءبان يك اصل نيز داشته است. عبارت شيخ درباره كتاب اءبان چنين است:
و ماعرف من منصفاته الاكتابه الذى يجمع المبداء والمبعث والمغازى والوفاة والسقيفة والرّدة اين كتاب در اصل چند بخش داشته كه از هر كدام به عنوان كتاب ياد مىشود، اما همانگونه كه شيخ تصريح كرده همه آنهاكتاب واحد است.شيخ طرق متعدد خود را به اين كتاب بيان كرده وآنگاه افزوده است: و هناك اءخرى اءنقص منها رواه القميمون. (134) خواهيم ديد كه كتاب در دسترس على بن ابراهيم قمى بوده و در تفسير مكرر از آن نقل كرده است.
نجازى نيز با كتاب آشنا بوده است. وى نوشته است: له كتاب حسن كبير يجمع لمبتداء والمغازى والوفاة والردة. (135)
ياقوت همين عبارت را درباره اين كتاب تكرار كرد واشاره اى به اين كه خودش كتاب را ديده يا نه، نكرده. (136)
خواهيم ديد كه تا انجا كه ما آگاهى داريم تنها كسى كه از كتاب ابان استفاده كرده و به استفاده ازكتاب ابان تصريح كرده شيخ طبرسى مىباشد. ديگرانى كه از كتاب استفاده كرده اند، تنها روايت را از طريق مشايخ خود به اءبان رسانده اند، امانامى از كتاب به ميان نياورده اند، براى توضيح اين امر مقدمه كوتاهى لازم است:
مقدمتا بايد اشاره كرد كه استفاده از آثار مكتوب در كنار سماع از شيوخ، ازهمان قرن اول هجرى مرسوم بوده است. با اين حال، اهميت يافتن سند در نقل احاديث واخبار، استفاده از آثار مكتوب را تنها با اجازه روايى و يا حتى سماع وقرائت، مى آورد كسى از او اين احاديث را روايت مىكرد كه شيخ اورا بشناسد وبه اواطمينان داشته باشد. چون اين امكان وجود داشت كه كسانى كه به راحتى احاديثى را جعل كنند. البته با اين حال هم جعل فراوان بود اما در آن روزگار كارى بهتر از اين براى جلوگيرى از جعل شناخته نشده بود. اگر به كسى شك داشتند، لاجرم بر آن مىشدند تا ببينند آيا شخص ديگرى نيز از شيخ اين شخص همان خبر را نثل كرده است يا نه. و تنها در اين صورتت بود كه حديث او رامى پذيرفتند. اين توضيحات براى آن است كه بدانيم چرا در قرون نسخت، به كتاب ها ارجاع داده نمى شد بلكه تنها نام شيوخ ذكر مىشد.
به هر روى راويان و اخباريان فراوانى از كتاب اءبان بهره برده اند اما به كتاب او تصريح نكرده اند. ازجمله نخستين مورخانى كه از كتاب اءبان بهره برده، احمد بن محمد بن واضح يعقوبى است. وى در شمار مورخانى است كه تاريخ را نه به صورت حديث يعنى به طور مسند بلكه بدون ذكر سندبراى تك تك نقل هاارائه كرده است. در ميان اين فهرست نام اءبان به چشم مىخورد: و كان من روينا عنه ما فى هذا الكتاب... اءبان بن عثمان عن جعفربن محمد عليه السلام.پيش از گفتيم كه فواد سزگين با استناد به اين سخن گفته است كه اءبان بن عثمان بن عقان كتاب سيره اى داشته كه يعقوبى از آن استفاده كرده است، (137) در حالى اءبان فرزند خليفه سوم متوفاى ميان سالهاى 95 تا 105 است و چنين كسى نمى توانسته از جعفر بن محمد الصادق عليه السلام نقل كرده باشد. اين خطارا عبدالعزيز الدورى نيز مرتكب شده است.
يعقوبى در كتاب تاريخ خود در چندين مورد از امام صادق عليه السلام قل كرده اما بايد توجه داشت كه او در همان فهرست مآذ خود تصريح كرده است كه رواياتى به از نقل از ابوالبخترى از جعفر بن محمد الصادق عليه السلام نيز نقل كرده است. در اين صورت هرچه در اين كتاب از امام صادق عليه السلام نقل شده نمى تواند از اءبان باشد. مواردى كه در يعقوبى به نقل از امام صادق عليه السلام آمده و مىتواند يكى از دو طريق اءبان يا ابوالبخترى باشد از اين قرار است:
1 مطلبى درباره تولد رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم در دوازده ماه رمضان (ج 2، ص 7)
2 نقلى در اين كه ميان ازدواج عبدالله با آمنه و تولد رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم ده ماه فاصله بوده است (ج 2، ص 9)
3 نقلى در ابن باره كه جبرئيل نخستين بار در روز جمعه بيستم رمضان بر رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم نازل شده و به همين دليل مسلمانان روز جمعه را عيد دانسته اند (ج 2، ص 2223)
4 نقلى در اين باره كه معجزه هر رسولى به تناسب شيوع مساءله اى ويژه درزمان وى بوده و اين كه معجزه قرآن به دليل شيوع سجع و خطابه و... در زمان بعثت رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم بوده است. (ج 2، ص 35)
5نقلى درباره نزول قرآن و انتظار رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم تازمانى كه آيه قتال نازل شده و شروع جنگ ها. (ج 2، ص 44)
6 نقلى درباره سخن گفتن جبرئيل درحين تدفين رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم به طورى كه حاضران صدارامى شنيدند اما كسى را نمى ديدند (ج 2، ص 114)
نقلهاى چندى در تاريخ يعقوبى وجود دارد كه با آنچه در منابع ديگر به نقل از اءبان امده شباهت كامل دارد.نمونه آن خبرى است درباره خديجه سلام الله عليها كه شيخ مفيد ان را در امالى (ص 110) خود آورده و يعقوبى (1ص 35) هم آن را آورده است.
در كنار روايات فراوان فقهى، حديثى قرن سوم و چهارم اخبار فراوانى در زمينه سيره رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم نقل كرده اند كه عمده ترين آنها آثارى چون كافى كلينى، تفسير قمى و كتاب هاى شيخ صدوق و برخى از آثار شيخ مفيد است. مرحوم كلينى به ويژه در روضه شمارى از احاديث اءبان را درباره سيره رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم آورده است. به حدس قريب به يقين بايد گفت كه آنچه در روضه امده ونيز تفسير قمى، برگرفته از كتاب اءبان است. به ويژه كه شيخ در فهرست به نسخه اى از كتاب كه رواه القميمون اشاره كرده است. بخشى از آنها مربوط به تاريخ انبياء و بخشى مربوط به سيره رسول خدا است.
امام صلّى الله عليه وآله وسلّم ابوطالب يحيى بن حسين بن هارون (340 421) كه از امامان زيدى ديار ديلم و گيلان بوده در كتاب امالى خود با نام تيسير المطالب در چند مورد ازاءبان اخبارى را نقل كرده است. سند اين چند حديث تا اءبان، همه يكنواخت است: اخبرنى ابى قال: اخبرنا محمد بن حسن بن الوليد، قال: حدثنا محمد بن الحسن الصفار، عن محمد بن الحسين بن ابى الخطاب، قال: حدثنا جعفر بن بشير البجلى عن اءبان بن عثمان. اين اشتراك را در سند در نثل ازاءبان مىتواند اشاره به استفاده از كتاب اءبان باشد. (138) شيخ مفيد كه نامش به عنوان نخستين شخص در نخستين طريق شيخ طوسى به كتاب اءبان ياد شده، نقل هايى از اءبان دارد.
تنها شخصى كه تصريح كرده است كه از كتاب اءبان نقل مىكند، و در ضمن حجم فراوانى ازان براى ما حفظ كرده، مرحوم طبرسى در كتاب اعلام الورى است. وى در بخش مغازى رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم با تعبير هايى نظير وفى كتاب اءبان و يا قال اءبان بخشهايى از ان را نقل كرده است. در مواردى اين نقل تا چند صفحه ادامه مىيابد كه به طور طبيعى باى ازكتاب اءبان باشد زيرا طبرسى در بيشتر موارد ماءخذ مطالب خودرا نقل مىكند. (139)
محتمل چنان است كه طبرسى در مجمع البيان نيز از اين كتاب استفاده كرده باشد، اما در آنجا به دليل عدم نقل سند و اكتفاى به ذكر نام معصوم، اين موارد مشخص نيست.
كتاب اعلام الورى در اختيار ابن شهر آشوب بوده و اونيز از طريق آن از كتاب اءبان نقل كرده است. در ميان نقل هاى ابن شهر آشوب ازاءبان تنها حديثى از تولد رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم در اعلام نيامده، امام در ديگر موارد ماءخذ او كتاب اعلام الورى است گرچه اشاره به اين امر نكرده است. شاهد اين نكته آن است كه او در عين نقل مطالبى كه طبرسى از ابان نقل كرده مطالبى كه قبل و بعد همان نقل از ابن اسحاق يا ديگران نقل شده در مناقب آورده است.
راوندى نيز در قصص الانبياء، در بخش مربوط به مغازى از كتاب اعلام الورى استفاده كرده اما نه به كتاب اعلام اشاره اى كرده و نه به نام ابان. شباهت عبارات مىتواند اين امر را ثابت كند.
تا آنجا كه ماجستجو كرديم جز يك نقل، مطلب ديگرى در زمينه سيره در مآخذ اهل سنت از ابان نيامده است. اين خبر كه نسبتا مفصل است درباره عرض رسول الله نفسه على قبائل العرب مىباشد. ابونعيم اصفهانى و بيهقى دو سند براى ان نقل كرده اند يكى از طريق:
عن اءبان بن عبدالله البجلى عن اءبان بن تغلب عن عكرمه عن ابن عباس عن على بن ابى طالب.
وديگرى عن اءبان بن عثمان عن اءبان بن تغلب... تاآخر.
مصحح دلائل النبوة بيهقى در ذيل نام اءبان بن عبدالله بجلى نوشته است: هو اءبان بن اءبى حازم البجلى الكوفى. از اين شخص در ميزان الاعتدال (1: 9) الضعفاء عقيلى 1: 44) تهذيب الكمال مزى (2: 14) ياد شده است. ابن سعد (طبقات 6: 355) نوشته است توفى اءبان فى خلافة اءبى جعفر بالكوفه.
اين توضيحات را به اين جهت اورديم تا ببينيم آيا ممكن است كه اءبان بن عبدلله در سند نخست همان اءبان بن عثمان باشد. در حالى كه هم معاصر هم، و هم نامشان ابان است، و لقب قبيله ايشان بجلى و هر و از اءبان بن تغلب همين حديث را نقل كرده اند؟
اشاره به اين نكته لازم است كه مزى از جمله مشايخ اءبان بن عبدالله را اءبان ابن تغلب دانسته است. به احتمال قوى مستند او در اين زمينه نبايد جز اين حديث بوده باشد. بايد توجه داشت كه اين سند: اءبان عن اءبان بن تلغب عن عكرمه عن ابن عباس در ده ها مورد تكرار شده است. (140)
به هر روى گفتنى است كه حديث مزبور در مصادر اهل سنت فراوان نقل شده واءبان بن عثمان راوى آن ياد شده است. (141)
نخستين بخش كتاب اءبان كتاب المبتداء بوده است. اين نام برگرفت از: البدء والبدى ء: الاول به معناى اءخبار اوائليان يا پيشينيان است.مصداق خاص آن از اخبار پيشينيان، اخبار انبياى الهى از زمان آدم عليه السلام به بعد است. مورخان مسلمان تاريخ انسان را از آن زمان آغاز مىكردند. اين امر تحت تاءثير تورات و نيز خود قرآن بوده است. وهب بن منبه عالم مسلمان شده يهودى الاصل، آثارى با عناوينى چون كتاب المبتداء يا كتاب المبداء يا كتاب المبتداء والسيره يا مبتداء الخلق دارد كه ثعلبى در تفسير خود از آن بهره گرفته وبعدها در تاريخ طبرى و منابع ديگر نيز موادى از آن آمده است. اين كتاب وى به روايت عبدالمنعم بن ادريس بن سنان (فرزند دختر وهب بن منبه) (م 228) به دست آمده وگفته شده كه وى اخبار مجعولى را نيز به وهب نسبت مىداده است. (142) به هر روى ابن اسحاق نيز در ابتداى سيره خود كتاب المبتداء را داشت كه بعدها ابن هشام در تهذيب خود نسبت به آن كتاب، آن بخش را حذف كرد. اكنون در تواريخ عمومى، مانند تاريخ يعقوبى و تاريخطبرى شاهد وجود چنين بخش هايى هستيم.معمولا در اين بخش هاى، اخبارى از اهل كتاب نقل شده و يكى از بخش هايى است كه اسرائيليت فراوانى از قول يهوديان و يا منابع يهودى در آن نقل مىشود. ابن نديم از چندين كتاب با اين عنوان ياد كرده است. (143)
همان گونه كه اشاره كرديم بخش نخست كتاب اءبان نيز كتاب المبتداء ناميده مىشده است. عنوا كتاب مىتوان شامل يك كتاب مستقل باشد و مىتواند بخشى از يك كتاب باشد. چنانچه ابواب فقهى يك كتاب را، هريك با عنوان كتاب مشخص مىكرده اند.
اءبان اخبار اين بخش را با استفاده از روايات امامان عليهم السلام و نيز منابع ديگر فراهم كرده بوده است. به همين دليل به همه آنچه نقل كرده نمى توان اعتماد كرد.مادر اين مجموعه، اخبار كتاب المبتداء را نياورديم.دليل اين امر آن بود كه حساسيت عمده ما سيره رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم بود.به علاوه احساس ما ان بوده كه ارائه نقلهاى كتاب المبتداء بدون نقد و بررسى كار مطلوبى نيست. در عين حال بر آن شديم تا فهرستى از اين اخبار را كه در مآخذ مختلف به نقل از اءبان آمده ارائه دهيم.
بايد گفت ميان مآخذ بعدى، دو كتاب علل الشرائع و قصص الانبياء راوندى بيشترين نقل را از اين كتاب كرده اند. در ميان ارجاعات ذيل چه بسا نقلهاى باشد كه يكى از قصص الانبياء را آورده است. لذا از ياد مواضع خود قصص خوددارى شد.