دروغ
أيت الله مجتبى تهرانى تعريف دروغ
دروغ و واژه هاى معادل آن در زبان عربى، از قبيل «كذب» «افتراء) [1] و «افك) [2] ، به معناى خبر مخالف با واقع به كار مىروند. دروغ در اصطلاح دانشمندان اخلاق و فقيهان و نزد عرف نيز به همين معنا است. راستى و صدق نيز كه نقطهاى مقابل دروغ است به خبر مطابق با واقع تعريف شده است. توجه به اين نكته اهميت دارد كه «صدق و كذب» در اصل، صفات خبر هستند؛ از همين رو، گوينده خبر به اعتبار خبرهايش، به صفت دروغگويى يا راستگويى متصف مىشود. آن گاه كه فردى خبر مىدهد، چنانچه خبرش مطابق با واقع باشد، صادق، و اگر خبرش با واقع مخالف باشد، كاذب و دروغگو خوانده مىشود؛ بنابراين، راست و دروغ صفاتى هستند كه، اولا: ً و بالذات [3] به خبر مربوطند، ثانياً: و بالعرض [4] با توجه به خبر، به گوينده خبر نسبت داده مىشوند. اقسام دروغ: دانشمندان اخلاق و فقيهان با ديد خاص دانش مربوط به خود، دروغ را به اقسامى تقسيم كردهاند. فقيهان به ظاهر رفتار نظر داشته، در تكاپو براى يافتن احكام رفتار گوناگون بشر هستند؛ در حالى كه دانشمندان اخلاق به باطن عمل نظر داشته و به زواياى درونى عمل پرداختهاند. اقسام دروغ از ديد فقيهان
پيش از بيان اقسام و انواع دروغ از ديد دانشمندان اخلاق، بايد دانست كه اسباب و وسايل انسان براى خبر دادن، متفاوت است؛ از اين رو دروغها نيز گوناگون مىشوند. خارج كردن امواج و اصوات از دهان، يگانه راه خبر دادن نيست؛ پس دروغ گفتن نيز فقط به لفظ و گفتارى كه از دهان بيرون مىآيد، محدود نمىشود؛ بلكه ممكن است به شيوههاى ديگرى همانند اشاره كردن با سر و دست و چشم يا نوشتن و نقش كردن مطالب غير واقعى، صورت پذيرد كه بنابر نظر فقيهان هر سه مورد حرام است. اقسام دروغ از ديد دانشمندان اخلاق
آن چه نزد فقيهان از آن بحث شده، دروغ هاى گفتارى، اشارهاى و نوشتارى است؛ اما از نظر دانشمندان اخلاق دروغ بر شش قسم است: 1. دروغ در گفتار 2. دروغ در نيّت 3. دروغ در عزم 4. دروغ در وفا به عزم 5. دروغ در اعمال 6. دروغ در مقامات دين كه بحثى معرفتى و عرفانى است. 1. دروغ در گفتار: درباره دروغ در گفتار همانگونه كه پيش از اين بيان شد بايد گفت: هر زمان انسان خبرى مخالف با واقع را ابراز كند، به «دروغ در گفتار» دچار شده است؛ البته گاه انسان فقط در موقعيتى ويژه به دروغ روى مىآورد و در مواقع ديگر، مطابق واقع سخن مىگويد، و گاه خبرهاى مخالف واقع آنقدر از انسان به صورت گفتارى و نوشتارى و عملى سر مىزند كه دروغگويى به شكل يك ويژگى و «ملكه) [5] در او ظاهر مىشود. در اين حالت، فرد به خلق و خوى دروغگويى مبتلا شده است. در اين زمان، دروغ گفتن و خبرهاى خلاف واقع دادن، رفتارى آسان مىشود؛ به گونهاى كه شخص، از رفتار زشت خود احساس نمىكند. شخصى به خوى دروغگويى مبتلا مىشود، قلم، زبان و رفتارش گرد محور دروغ مىچرخد؛ اما افرادى كه به صفت دروغگويى هنوز در وجودشان، ملكه نشده است، بلكه فقط بر اثر اضطرار و موقعيتى خاص، دروغ گفتهاند، اگر چه ريشه اين دروغ يكى از رذايل نفسانى است، مايه ناراحتى در وجودشان شده و خوشبختانه هنوز به خوى دروغگويى دچار نشدهاند؛ البته در روايات هر دو صورت آن نكوهش شده است. امير مومنان على (ع) فرمود: لا شيمه اقبح من الكذب. [6]هيچ عادت و خلقى زشتتر از دروغ نيست. شر الاخلاق الكذب و شر الشيم الكذب و اقبح الخلائق الكذب. [7]
دروغ، بدترين خوىها است. ليس الكذب من خلائق الاسلام. [8]
دروغ از خلق و خوىهاى اسلامى نيست. كسى كه با دين پيوند معنوى، و ادعاى مسلمانى دارد، هيچگاه به صفت زشت دروغگويى دچار نمىشود. ميان روح معنويت و خلق و خوى دروغگويى ناسازگارى وجود دارد. الكذب مجانب الايمان. [9]
دروغ ايمان را دور مىكند. اين روايت از دروغ به صورت رفتار سخن مىگويد؛ ولى در روايت پيشين، خلق و خوى دروغگويى مدنظر است؛ بنابراين، عمل دروغ اگر چه با يكى از رذايل نفسانى ارتباط دارد، آن گاه كه به خوى و عادت طبيعى شخص تبديل شود، زشتترين ويژگى در وجود او مىشود و همين خصلت با بعد معنوى انسان ناسازگار است. 2. دروغ در نيت: گاه انسان تصميم مىگيرد كار نيكويى از طاعات، عبادات يا هر امر خير ديگرى انجام دهد؛ اما نيت او بر انجام آن كار، فقط خداوند تبارك و تعالى نيست؛ بلكه تصميم او در خواستههاى نفسانى و غير خدايى ريشه دارد. به عبارت ديگر، در نيت و قصدش، غير از خداوند امر ديگرى دخالت دارد كه به اين حالت «دروغ در نيت» گفته مىشود. شايان ذكر است كه بحث «ريا» نيز در همين جهت و مرتبط با همين موضوع مطرح مىشود. در مقوله ريا نيز دخالت غير خدا در نيت و قصد شخص، براى انجام كار خير مورد توجه قرار مىگيرد كه اين نقطه مقابل خلوص نيت است؛ از اين رو «ريا» از شاخههاى «دروغ در نيت» به شمار مىرود؛ البته ريا داخل كردن انسانى ديگر در نيت و قصد عبادت است به اين معنا كه انسان عمل خويش را براى جلب توجه هم نوعش انجام دهد؛ در حالى كه «دروغ در نيت»، داخل كردن هر چيز غير از خدا در نيت عبادت است؛ مانند آنكه كسى براى كاهش وزن روزه بگيرد و گمان كند كه هم عبادت كرده و هم به خواسته ديگرش دست يافته است؛ پس «دروغ در نيت» معنايى گستردهتر از ريا دارد. وقتى انسان به حالتى مبتلا شد كه در نيت و قصدش براى عمل خير، خواهشهاى نفسانى را دخالت داد، گرفتار «دروغ در نيت» شده است. 3. دروغ در تصميم و عزم: گاه انسان تصميم مىگيرد كار خيرى از طاعات و عبادات را براى تقرب به پروردگار انجام دهد؛ اما در همين تصميم به دليل وجود خللى، سستى مىكند؛ از اين رو صادق نيست؛ البته سرچشمه اين تزلزل و ترديد چيزى جز خواهشهاى نفسانى نيست. در اين حالت او به «دروغ در عزم» دچار شده است. اين سستى و ضعف پيش آمده، با ادعاى او در تصميمگيرىاش منافى بوده است؛ از اين رو او در تصميم و عزمش صادق نيست. به هر اندازه كه اين سستى و تزلزل وجود دارد، به همان اندازه شخص دروغگو است. همان گونه كه در قسم پيشين، نيت صادقانه نبود، در اين جا نيز عزم صادقانه نيست. 4. دروغ در وفا به عزم: برخى از اعمال خير بايد در زمانى خاص و با حصول شرايطى ويژه انجام شود؛ مثل رفتن به حج كه از واجبات است و بايد در زمانى مشخص و پس از تحقق شرايطى خاص، مثل استطاعت مالى انجام شود يا روزه واجب كه از عبادتها و زمان آن ماه رمضان است و همين طور اداى حقوق واجب الهى كه با پيدا شدن شرايط خاص، بايد به جا آورده شود. حال گاهى شخص، پيش از حصول شرايط، بر انجام آن كار خير مصمم شده، در تصميم خويش، بسيار جدى و استوار است به اين معنا كه در نيت و عزمش دروغ راه ندارد؛ ولى به محض حصول آن شرايط، مانند پديد آمدن استطاعت و فرا رسيدن زمان انجام تعهدات، خواهشهاى نفسانى از هر سو به او هجوم مىآورد و بر او غلبه مىكند تا آنجا كه بر تمام تصميمها و پيمانها، پشت كرده، آنها را زير پا مىگذارد. در اين حالت او به «دروغ در وفا به عزم» مبتلا شده است و در آن صادق نيست. 5. دروغ در عمل: كذب در عمل به آن معنا است كه انسان در ظاهر حالتى به خود بگيرد كه گوياى وجود صفتى در باطن او است؛ حال آنكه از چنان صفتى برخوردار نيست؛ پس عدم هماهنگى حالت ظاهر با صفت باطنى را «كذب در عمل» مىگويند؛ براى مثال، صفت «وقار و سكينه» از ملكات زيباى درونى و از صفات بسيار نيكوى انسانى است. حال، چنان چه فردى، بدون آنكه از اين صفت برخوردار باشد، نماى انسانى سنگين و با وقار را به خود بگيرد، به دروغ در عمل گرفتار شده است؛ زيرا رفتار او با آنچه در درونش يافت مىشود، هماهنگى ندارد. نمونه ديگر، انسانى است كه در حال نماز، به ظاهر، چنان حالت خضوع و خشوعى به خود گرفته كه گويا در عظمت پروردگار غرق است؛ حال آنكه در باطن، از خدا غافل است. اين، نشانه ابتلايش به دروغ در عمل است؛ البته بايد دقت داشت كه بدون شك، «دروغ در عمل» با «ريا» كه همان «دروغ در نيت» است، تفاوت دارد. «ريا» هنگامى كه انسان، غير خدا را در نيت عمل نيكويش شركت دهد، پديد مىآيد، يعنى زمانى كه براى نشان دادن رفتار نيكوى خود به ديگران، آن عمل را انجام دهد؛ حال آنكه دروغ در عمل فقط به سبب عدم هماهنگى ميان عمل و درون حاصل مىشود؛ خواه هدف، نشان دادن به ديگران باشد، يا چنين انگيزهاى در ميان نباشد. چه بسا هنگامى كه انسان تنها است نيز به صفتى تظاهر كند كه در باطن و ضمير او وجود ندارد. چنان نمازى با ظاهر خاضعانه مىخواند كه با باطنش هيچ گونه هماهنگى ندارد، خضوع در عمل، هميشه در رابطهاى مستقيم با خضوع درونى است؛ از اين رو چون اعمال او با باطنش مطابق نيست، به دروغ در عمل مبتلا شده است؛ البته اگر در همين حال، انگيزه نشان دادن عمل به ديگران را نيز داشته باشد، به دروغ در نيت نيز دچار شده است. 6. دروغ در مقامات دين و سلوك: انسان درباره مراحل حركت به سوى خدا و مراتب معنوى و مقامات دين از قبيل ايمان، تقوا، توكل، رضا، تسليم، خوف و رجاء، چه بسا بر اين تصور باشد كه به اين مقامات دست يافته است؛ در حالى كه اين گونه نيست؛ زيرا هر يك از اين مقامات پايه ها، حقيقت، پيامدها و سرانجامى دارد كه دسترسى به آنها بسيار مشكل است؛ اما برخى از افراد خود را در آن مقامات تصور مى كنند؛ [10] مانند آنكه حقيقت مقام «خوف» در انسان وجود ندارد و لوازم و آثار آن در او ديده نمىشود؛ اما او خود را «خائف» مىپندارد؛ بنابراين او نيز به دروغ مبتلا است. مبدأ و خاستگاه خوف و بيم در انسان، همان ايمان است. تا ايمان نباشد، بيم و خوف نيز نخواهد بود. همچنين حقيقت بيم و خوف نوعى درد درونى و روحى است كه انسان را از درون مىسوزاند. هنگامي كه اين حقيقت در درون انسان پديد آيد، پيامدهاى آن بر روح، و چه بسا بر پيكره ظاهري انسان نيز آشكار مىشود. پريدگى رنگ و عوض شدن چهره و بر هم ريختگى سلسله افكار هنگام پديد آمدن خوف را مىتوان بخشى از اين آثار دانست و سرانجام آن، وارد شدن به مرحله عمل است. لرزش اندام اولياءالله هنگام برپايى نماز، و پريدگى رنگ چهره امام حسن مجتبى (ع) هنگام وضو ساختن، از آثار همين خوف و بيم است كه سرانجام، فرمان بردارى و اطاعت، و پرهيز از گناهان و تباهىها را در پى دارد. مولاى متقيان، امير مومنان على (ع) بارها مىفرمود: اياكم و الكذب فان كل راج طالب و كل خائف هارب. [11]
از دروغ بپرهيزيد.به درستى كه هر اميدوارى خواهان [پاداش الهى] است و هر بيمناكى فرارى [از عذاب الهى]. چنانچه در دل انسان بيم و خوف باشد، از گناهان پرهيز خواهد كرد. انسان چه بسا در «رجاء» كه يكي ديگر از مقامات معنوي است، نيز به دروغ مبتلا شود. سرور پرهيزكاران على (ع) مىفرمايد: يدعى برعمه انه يرجو الله كذب و العظيم ما باله لا يتبين رجاوه فىعمله. به گمان خويش ادعا مىكند كه به خداوند اميدوار است. سوگند به خداى بزرگ! دروغ مىگويد. چگونه است حال او كه اميدش به خدا در كردارش نمايان نيست. اين همان دروغ در مقام «رجاء» است؛ سپس مىفرمايد: فكل من رجا عرف رجاءه في عمله. پس هركه اميدوار است، اميد او، از كردارش پيدا است و در اعمالش شناسايى مىشود. كسى كه اهل «رجاء» است، هيچگاه واجباتش را ترك نمىكند و به ديگران دل نمىبندد؛ اما به راحتى مىتوان شاهد بود كه بيم از خدا و اميدوارى به خدا در انسان ها محكم و پابرجا نيست؛ در حالي كه بيمهاى مادى و بشرى، قوى و محكم در جاى خود قرار دارند. حضرت در ادامه مىفرمايد: يرجو الله فىالكبير و يرجو العباد فىالصغير. [12]
در چيزهاى بزرگ، به خدا اميد دارد؛ اما در چيزهاى كوچك به بندگان خدا اميدوار است. اين، همان مرتبه دروغ در مقامات دين است كه گريبان گير شخص شده است. نكوهش دروغ از ديد شرع و عقل هر انسانى از اين كه به او دروغ گفته شود، ناخشنود مىشود و احساس بيزارى مىكند و اين بهترين گواه بر آن است كه سرشت پاك بشرى از اين عمل تنفر داشته، از آن مىپرهيزد. طبيعت و فطرت انساني با دروغ ناسازگار بوده، در برابر اين عمل نوعى مقاومت و بازدارندگى از خود نشان مىدهد كه از آن به عنوان «قبح عقلى» ياد مىشود. حضرت موسىبن جعفر (ع) در همين باره به هشام خطاب مىكند: يا هشام العاقل لا يكذب و ان كان فيه هواه. [13]
اى هشام! شخص عاقل هيچ گاه دروغ نمىگويد؛ اگر چه هواى نفسش در آن دروغ باشد. شخصى كه هنوز سلامت سرشت و پاكى نهاد دارد و عقلش در بند اوهام و خواستههاى نفسانى نيست، از دروغگويى بيزار است. دروغ، پيامدهايى را نيز در پى خواهد داشت كه عقل آنها را زشت و ناپسند مىشمرد. از اين ميان مىتوان به «اغراء به جهل» كه همان «قرار دادن شخص در راهى خلاف واقع» است، اشاره كرد. اين پيامد، نوعى خيانت است؛ به همين سبب عقل از آن بيزارى مىجويد. امير مومنان على(ع) در همين زمينه مىفرمايد: الكذب مهانه و خيانه. [14]
دروغ، پستى و خيانت است. زشتى دروغ در آيات قرآني نيز نكوهش شده است؛ آنجا كه خداوند مىفرمايد: انما يفترى الكذب الذين لا يومنون بآيات الله. [15]
همانا آنها كه به آيات خداوند ايمان نياوردهاند، نسبت دروغ مىدهند. ان الله لا يهدي من هو كاذب كفار. [16]
به درستى كه خداوند دروغگوى كفران كننده را هدايت نمىكند. حضرت باقر (ع) در بيان زشتى دروغ، ضمن مقايسه آن با ديگر پليدىها فرمود: ان الله عزوجل جعل للشر اقفالاً و جعل مفاتيح تلك الاقفال الشراب و الكذب شر من الشراب. [17]
خداوند عزوجل براى بدىها قفلهايى قرار داد كه كليد بازگشايى اين قفلها همانا شراب است، و دروغ از شراب بدتر است. امير مومنان على (ع) نيز فرموده است: اوصانى رسول الله (ص) حين زوجنى فاطمه (س) فقال اياك و الكذب فانه يسود الوجه و عليك بالصدق فانه مبارك و الكذب شوم. [18]
پيامبر اكرم (ص) هنگام ازدواج من با فاطمه (س) فرمود: از دروغ بپرهيز كه چهره را سياه مىكند، و بر تو باد راستى كه مبارك است، و دروغ، شرمندگى است. از رسول اكرم (ص) نيز نقل شده است: اجتنبوا الكذب و ان رايتم فيه النجاه فان فيه الهلكه. [19]
از دروغ بپرهيزيد؛ اگر چه در آن راه نجات خود ببينيد؛ پس همانا در آن چيزى جز نابودى نيست. آيات و روايات به خوبى نشان مىدهد دروغ همان گونه كه از سوى عقل مورد نكوهش قرار گرفته از نظر شرع نيز فعلى حرام و سرزنش شده است. بنابر عقيده و نظر فقيهان، دروغ، هم از ديد عقل و هم از ديد شرع، عملى زشت و ناشايست است و دليلهاى چهارگانه، يعنى «قرآن» «سنت معصومان (ع)» «اجماع و اتفاق نظر فقيهان» و «عقل»، حرمت آن را ثابت مىكند. بيشتر فقيهان معتقدند كه حرمت دروغ به اندازهاى آشكار است كه از جمله «ضروريات) [20] به شمار آمده و به دليل نياز ندارد. همان گونه كه وجود نماز و روزه از ضروريات دين است، حرمت دروغ نيز از ضروريات دين به شمار مىرود و هيچ شك و شبههاى در آن نيست؛ البته حكم حرمت، فقط به برخى از اقسام دروغ در تقسيم دانشمندان اخلاق مربوط مىشود و برخى ديگر از آنها حرام نيستند؛ اگرچه تمام اقسام دروغ از ديد دانش اخلاق، ناپسند و نازيبايند؛ چنان كه تمام اقسام دروغ در تقسيم فقيهان، حرامند. از آنجا كه محور اصلى اين گفتار، مباحث اخلاقى است، توجه به برخى نكات اهميت دارد كه از جمله مىتوان به موارد ذيل اشاره كرد: الف: دروغگويى بدون شنونده همان طور كه پيش از اين اشاره شده، دروغ به معناى دادن خبر مخالف با واقع است. حال چنانچه شخصى در تنهايى و پنهانى و بدون داشتن مخاطب يا با وجود مخاطبى ناشنوا و گنگ كه حرفهاى او را نمىشنود يا زبانش را متوجه نمىشود، دروغ بگويد، مرتكب عمل دروغ شده است؛ اما چون «خبر دادن»، قيد حرمت دروغ است، و در وضعيت موجود، به دليل نبودن شنونده، هيچ جنبه اخبارى وجود ندارد، از ديد فقيهان، عمل حرامى انجام نشده؛ ولى از بعد اخلاقى رفتارى انجام گرفته است كه باعث تنزل روحيات والاى انسانى مىشود. ب: خبر دادن از امور غير قطعى يكى از مهمترين مسائل اين گفتار، به خبر دادن از امور مشكوك مربوط مىشود. هرگاه انسان از چيزى كه به آن آگاهى ندارد، خبر دهد، از ديد شرع و عقل مرتكب رفتارى نادرست شده است؛ زيرا چنانچه خبر او با واقعيت وطابقت كند مشكلى پديد نمىآيد؛ [21] اما اگر با واقعيت مطابقت نكند، مرتكب عملى حرام بداند، به حكم «لزوم دفع ضرر محتمل) [22] ، آن را جايز نمىشمارد؛ به طور مثال اگر دو كاسه وجود داشته باشد كه در يكى سمى مهلك، و در ديگرى آب گوارا باشد، اما انسان نداند كدام زهر و كدام آب گوارا است، به حكم عقل خويش، از هر دو پرهيز مىكند. از بعد شرعى، روايات بسيارى وجود دارد كه به برخى از آنها اشاره مىشود. حضرت موسى بن جعفر (ع) مىفرمايد: ليس لك ان تتكلم بما شئت لان الله يقول «و لا تقف ما ليس لك به علم». [23]
حق ندارى هر چه را بخواهى، بگويى؛ زيرا خداوند با عزت و شكوه مىفرمايد «از آنچه آگاهى ندارى، پيروى نكن». هشامبن سالم مىگويد: به امام صادق (ع) عرض كردم: حق خداوند بر بندگانش چيست؟ امام (ع) فرمود: ان يقولوا ما يعلمون و يكفوا عما لا يعلمون فاذا فعلوا ذلك فقد ادوا الى الله حقه. [24]
آن چه را كه مىدانند بگويند و [زبان را] از آن چه نمىدانند، نگاه دارند؛ پس اگر اين كار را كردند، حق خدا را به جاى آوردهاند. حضرت با بيانى ديگر فرمود: اذا سئل رجل منكم عما لا يعلم فليقل: «لا ادرى» و لا يقل: «الله اعلم» فيئقع فى قلب صاحبه شكاً. [25] زمانى كه از كسى درباره چيزى كه نمىداند پرسش شود، بايد بگويد «نمىدانم» و نگويد «خدا داناتر است» تا سوال كننده را به شك و شبهه بياندازد. روايات بسيار ديگرى نيز در اين باره وجود دارد كه از مجال اين گفتار خارج است. امور مشكوكى كه انسان از آنها خبر مىدهد، به دو گروه تقسيم مىشود: دسته اول قضايايى هستند كه انسان حالت و موفعيت پيشين آنها را مىداند؛ مانند اين كه شخصى به سفر رفته است و از دوستش مىپرسند: آيا او باز گشته يا نه؟ آن شخص مىداند كه او به سفر رفته؛ ولى نمىداند كه بازگشته يا نه؛ با اين حال، پاسخ مىدهد: نه. دسته دوم، قضايايى هستند كه انسان از موقعيت گذشته آنها هم آگاهى ندارد؛ مانند آنكه شخص از سفر رفتن دوستش آگاه نيست و فقط براى پاسخ دادن به پرسش، نظر خود را مىگويد. در هر دو مورد، جواب شخص، غير مجاز و غير اخلاقى است. برخى از فقيهان در اين جا بسيار دقيق مىنگرند و معتقدند كه انسان تا به راست بودن خبرى يقين نيافته، به بيان آن مجاز نيست، و فقط آن هنگام كه به راستى آن يقين كرد مىتواند آن را بيان كند. آنها اعتقاد دارند كه راست گفتن واجب است؛ البته اين بدان معنا نيست كه انسان موظف باشد هر مطلب راستى را بگويد؛ بلكه اگر بخواهد چيزى بگويد، بايد راست بگويد.
آيا دروغ از گناهان بزرگ است؟
درباره كوچك بودن يا بزرگ بودن گناه دروغ، روايات فراوانى وجود دارد، در برخى از آنها، به ويژه در بخش شمارش گناهان بزرگ، دروغ گناه بزرگ دانسته شده است؛ چنان كه فضلبن شاذان از حضرت رضا (ع) نقل مىكند كه حضرت در نامهاى به مامون گناهان بزرگ را بر شمرده، دروغ را نيز يكى از آنها معرفى كرد. [26]فقيهان همه اقسام دروغ را جزو گناهان بزرگ نمى شمرند؛ بلكه برخى از اقسام دروغ، مانند دروغ بستن به خدا و پيامبر (ص) و پيشوايان معصوم (ع)، گواهى و شهادت دروغ، قسم دروغ و تهمت زدن را به صورت مسلم، از گناهان بزرگ به شمار آوردهاند. امام صادق (ع) مىفرمايد: الكذب على الله و على رسوله و على الاوصياء (ع) من الكبائر. [27]
دروغ بستن به خدا، پيامبر و امامان از گناهان بزرگ است.
فقيهان در باب «مبطلات روزه)
[28] مىگويند: دروغ بستن به خدا، پيامبر و امامان (ع) نه تنها روزه را باطل مىكند، بلكه «كفاره جمع) [29] نيز دارد. نكتهاى كه بايد بدان توجه شود، اين است كه بزرگ يا كوچك بودن گناه دروغ، به ميزان پيامدهاى آن ارتباط ندارد. چه بسا از يك دروغ مفسدهاى بزرگ پديد آيد؛ اما از گناهان بزرگ به شمار نرود و برعكس، يك دروغ، مفسدهاى كوچك به بار آورد، اما از گناهان بزرگ شمرده شود. ميزان غير واقعى بودن دروغ نيز در بزرگ يا كوچك بودن گناه آن، نقشى ندارد؛ البته اصرار ورزيدن بر گناهان كوچك آنها را به گناهاني بزرگ تبديل مىكند. فقيه بزرگ شيعى، شيخ انصارى (ره)، توبه نكردن از گناه را هر چند تكرارى در آن نباشد، اصرار بر گناه به شمار آورده، آن را موجب بزرگ شدن گناه مىداند. [30]عبدالله بن حجاج مىگويد: از حضرت صادق (ع) پرسيدم: آيا «كذاب» كسى است كه درباره چيزى دروغ مىگويد؟ حضرت در پاسخ فرمود: لا، ما من احد الا يكون ذلك منه و لكن المطبوع علىالكذب. [31]
نه، هيچ كس ] جز معصومان [ وجود ندارد كه خلافى نگويد. كذاب كسى است كه سرشتش دروغگويي شده است. ابى بصير مىگويد: از حضرت صادق (ع) شنيدم كه مىفرمود: ان العبد ليكذب حتى يكتب من الكذابين فاذا كذب قال الله عزوجل كذب و فجر. [32]
همانا بنده دروغ مىگويد تا جايى كه در شمار دروغگويان نوشته مىشود؛ پس هنگامى كه دروغ مىگويد، خداوند عزوجل مىفرمايد: دروغ گفت و ستمكار شد. از امير مومنان على(ع) چنين نقل شده است: ما يزال احد كم يكذب حتي يقال كذب و فجر. [33]
برخى از شما آنقدر دروغ مىگويد تا اين كه گفته مىشود: دروغ گفت و فاجر شد. با توجه به اين كه هر گناهى موجب «فسق»، و از بين برنده «عدالت» نيست چرا كه گناهان كوچك به عدالت زيان نمىرساند از اين احاديث چنين برداشت مىشود كه اگر شخصى طبع دروغگويى بيابد، «فاجر و فاسق» مىشود. اصرار بر دروغهايى كه از گناهان كوچك به شمار مىروند، و تكرار آنها، بيمارى درونى به شمار مىرود كه به تدريج بر صفحه روح و نفس انسان اثر گذاشته، آرام آرام به «ملكه»اى [34] در وجود شخص تبديل مىشود تا به آنجا كه به سختى مىتواند راست بگويد.
پيدا شدن چنين «طبيعت ثانويهاى)
[35] در انسان، بعد معنوى او را ضعيف، و ايمانش را نابود مىكند. در چنين حالى، فسق و فجور، جايگزين ايمان و معنويت مىشود. موارد جواز دروغ
آيا دروغ در هر زمان و با هر وضعيتى حرام است و از گناهان به شمار مىرود يا در برخى موارد حرام نبوده، مجاز است؟ اين بخش از گفتار، به بحث از جايز بودن برخى اقسام دروغ اختصاص دارد؛ البته گفت و گو درباره اين كه چه دروغ هايى جايز است، يا گفتن دروغ در چه مواردى اشكال ندارد، بحثى است كه هم فقيهان و هم دانشمندان اخلاق به آن توجه ويژهاى دارند. اين موارد عبارتند از: 1- وجود ضرورت: ناچارى و ضرورت، از موارد مهمى است كه از ديد فقيهان، دروغ گفتن را جايز مىكند؛ البته مجاز شدن رفتار ممنوع به سبب ضرورت، فقط به دروغ اختصاص ندارد؛ براى نمونه آنجا كه راه مداواى بيمار به استفاده از خوردنىها يا آشاميدنهاى حرام منحصر مىشود، استفاده به ميزان ضرورت جايز است. همچنين اگر خوردن گوشت حيوان مرده كه ذبح شرعى نشده باشد، حرام است، در حال ضرورت، و ترس از مردن به علت شدت گرسنگى و نبودن هيچ خوردنى ديگر، به مقدار لازم جايز شمرده شده است. فقيهان مىگويند: ضرورتها امور ممنوع را مجاز مىسازد؛ [36] البته بايد توجه داشت كه اگر چه اضطرار، دروغ را مجاز، و حرمت آن را برطرف مىكند، به معناى تغيير حقيقت ناپسند دروغ نيست؛ بلكه «قبح عقلى» دروغ همچنان پا بر جا است و برطرف نخواهد شد؛ اما آنجا كه شرع و عقل، انسان را به يكى از دو رفتار «ناپسند» و «ناپسندتر» ناگزير ببيند، بر لزوم به جاي آوردن رفتار «ناپسند» حكم مىكنند. همچنين زمانى كه انسان بين دو امر ممنوع يا بين انتخاب «بد» و «بدتر» قرار گيرد، شرع و عقل، به انتخاب «بد»، خوب مىشود؛ بلكه عقل انسان، «بد» را هميشه «بد» مىداند و از اين رو به انجام آن حكم مىكند، كه چاره مناسبترى جز انجام آن ندارد؛ اما اگر راهى براى گريز از هر دو امر «ناپسند» و «ناپسندتر» يافت مىشود، شرع و عقل، به پيمودن آن راه، و دورى از «ناپسند» و «ناپسندتر» حكم مىكنند؛ به همين دليل، اگر چه دروغ گفتن از ديد شرع براى دفع ضرر جايز است، چنانچه راهى وجود داشته باشد كه هم دفع ضرر كند و هم انسان را از دروغگويى باز دارد، بايد انجام گيرد و در اين جا است كه مساله «توريه» مطرح مىشود. نكته ديگر آن كه جواز دروغ تا زمان بقاى اضطرار باقى است و به محض رفع ضرورت، از بين مي رود. همچنين حكم جواز، به اندازه برطرف كردن ضرورت است به اين معنا كه شخص با وجود ضرورت نمىتواند به هر ميزان كه خواست و توانست دروغ بگويد؛ زيرإ؛هه ضرورتها جواز عبور براى پا گذاشتن به وادى فساد نيستند؛ بنابراين به بهانه هر ضررى نمىتوان دروغ گفت. امير مومنان علي (ع) مىفرمايد: علامه الايمان ان توتر الصدق حيث يضرك على الكذب حيث ينفعك. [37]نشانه ايمان آن است كه راستى زيان رساننده به تو را بر دروغى كه به تو نفع مىرساند مقدم دارى. بنابراين دروغ هنگامى كه اضطرارى وجود داشته باشد و راهى براى «توريه» نباشد فقط به اندازه دفع ضرر جايز است. حضرت رضا (ع) مىفرمايد: ام الرجل ليصدق على اخيه فيناله عنت من صدقه فيكون كذابا عندالله و ان الرجل ليكذب على اخيه يريد به نفعه فيكون عندالله صادقا. [38]
همانا شخصى در حق برادر مسلمانش سخن راستى مىگويد كه با اين گفتار، او را گرفتار مى كند؛ پس نزد خدا از دروغگويان است و همانا شخصى در حق برادر مسلمانش دروغى مىگويد كه با آن دروغ، از او دفع ضرر مىكند؛ پس نزد خدا از راستگويان است. در حال نبرد مسلمانان با كافران، گرچه فتواى صريحى وجود ندارد، از ظاهر برخى روايات چنين به دست مىآيد كه دروغ گفتن با وجود اضطرار و البته فقط به اندازه نياز، بىاشكال است. اگر هنگام جنگ، دروغى بتواند مسلمانان را از تنگنا برهاند و مايه پيروزى آنها شود، اشكال ندارد. از حضرت صادق (ع) روايت شده است: كل كذب مسوول عنه صاحبه يوما الا كذبا فىثلاثه: رجل كائذ فىحربه و هو موضوع عنه. [39]
در روز قيامت، گوينده هر دروغى بازخواست مىشود، جز از سه مورد: يكى اينكه شخصى كه در حال جنگ، ] دشمن را [ فريب دهد، اين دروغ از او برداشته مىشود. توجه به اين نكته ضرورت دارد كه منظور از جنگ در اين روايت، همان جنگ گرم و نبرد روياروى است، نه آن چه امروزه با عنوان جنگهاى سرد و تبليغاتى معروف شده است. از ظاهر حديث برمىآيد كه «كيد» به معناى فريب دادن دشمن به صورت عملى است، نه به معناى فريب گفتارى؛ اما همان گونه كه پيش از اين گفته شد، دروغ هم به صورت گفتارى انجام مىشود و هم به صورت عملى. دروغ گفتارى همان خبر كردن مخالف با واقع است و دروغ عملى آن است كه انسان، رفتارى را انجام دهد كه مفهوم برداشت شده از آن، غير واقعى باشد. پيامبر اكرم (ص) به حضرت على(ع) فرمود: ثلاثه يحسن فيهن الكذب: المكيده فىالحرب. [40]
اى على! سه چيز است كه دروغ گفتن در آن عملى نيك به شمار مىرود:
1- نيرنگ زدن در جنگ و...:
از آنجا كه بنابر روايات، جنگ، نوعى حيله براى از بين بردن دشمن است، اعمالى كه بر محور فريب باشد، در جنگ نيك و پسنديده است؛ البته حسن و قبح اعمال ذاتى است، به اين معنا كه ذات و حقيقت هر عملى يا خوب يا بد است، زشت يا زيبا است؛ اما گاه همان عمل كه ذاتى قبيح و ناپسند دارد، به سبب اتصاف به اوصاف و حالاتى خاص نيكو و پسنديده مىشود؛ ولى اين به آن معنا نيست كه ذات عمل تغيير يابد؛ بلكه عمل به صورت «عرضى) [41] پسنديده مىشود؛ همانند كه ذاتى ناپسند و زشت دارد؛ ولى در مواقع اضطرارى به صورت عرضى، عملى نيك شمرده مىشود؛ براى نمونه، آنگاه كه انسان در برابر دو عمل زشت قرار گرفته، از ميان آن دو، عملى را برگزيند كه زشتى كمترى دارد، وقتى از او پرسيده شود: چرا اين عمل را برگزيدى؟ پاسخ مىدهد: زيرا اين، بهتر از آن ديگرى بود. در اينجا است كه بايد گفته شود: اين عمل، ذاتى ناپسند داشته است؛ اما در وضعيت موجود، به صورت نسبى و بالعرض نيك شمرده مىشود. با توجه به اين مطلب روشن مىشود كه وقتى مىگويند: دروغ در سه مورد نيكو است، به آن معنا نيست كه قبح ذاتىاش از بين رفته؛ بلكه فقط به اين معنا است كه حسن عرضى يافته است. اين مطلب را در اعمال نيك و پسنديده نيز مىتوان مشاهده كرد. اعمالى كه ذاتى پسنديده و نيك دارند، گاه به سبب وضعى خاص، زشت و ناپسند مىشوند؛ همانند راستگويى كه گاه در موقعيتى خاص و ويژه، فتنهاى پديد مىآورد كه البته در اين حالت، به صورت عرضى قبيح شمرده مىشود و به اصطلاح، قبح عرضى مىيابد. رسول اكرم (ص) به حضرت على (ع) فرمود: ثلاثه يقبح فيهن الصدق النميمه... [42]سه چيز است كه راست گفتن در آنها زشت و ناپسند است. يكى از آنها سخن چينى است... سخن چينى، بيان كردن سخنان شخصى نزد شخص ديگر است به شكلى كه باعث فتنه و آشوب شود كه در اين رفتار، اگر چه گفتار سخن چين راست و صادقانه است، از آنجا كه اين راست مايه فتنه مىشود، ناپسند به شمار مىرود.
2. اصلاح بين مسلمانان:
دومين موردي كه دروغ گفتن در آن، بازخواستى را در قيامت براى گوينده به دنبال نخواهد داشت و از موارد جواز دروغ به شمار مىآيد، مساله «اصلاح ذات البين» است. هنگامى كه دروغ باعث حل اختلاف و ايجاد صلح و آشتى بين دو مسلمان حل شود، از نظر شرعى جايز بوده، حرام نيست. در سخنان حضرت صادق (ع) آمده است: الكلام ثلاثه صدق و كذب و اصلاح بين الناس. [43]كلام سه قسم است: «راست» و «دروغ» و «كلامى كه باعث حل اختلاف بين مردم مىشود». البته منظور از قسم سوم آن است كه «دروغى» گفته شود تا اختلاف بين دو مسلمان حل شود؛ ولى از آنجا كه اين «دروغ»، حسنى عرضى يافته است و حرام شمرده نمىشود، در عرض قسم دوم قرار داده شده و با عنوان كذب ناميده نشده است. در اين جا هيچ اضطرارى وجود ندارد؛ اما رابطه برادرى اسلامى اقتضا مىكند كه انسان در برخورد با اختلافهاى مسلمانان بىتفاوت نباشد. در اينجا سبب جواز دروغ، صلاح جامعه اسلامى است. پيامبر اكرم (ص) به حضرت على(ع) وصيت فرمود: ان الله احب الكذب في الصلاح و ابغض الصدق فىالفساد. [44]
همانا خداوند دروغ به مصلحت و خير را دوست دارد و از راستى كه فساد در پىداشته باشد، متنفر است؛ البته رعايت مقدار و ميزان لازم براى ايجاد صلاح، ضرورت است و نبايد از حد لازم تجاوز كرد؛ چرا كه تجاوز از حد لازم، انسان را به خوى دروغگويى مبتلا مىكند. حضرت صادق (ع) مىفرمايد: المصلح ليس بكذاب. [45]
اصلاحگر سرشت دروغگويى ندارد. آنچه از روايت پيشين مىتوان فهميد اين است كه انسان به بهانه اصلاح جامعه، و ايجاد صلح و آشتى بين دو مسلمان، مجاز به دروغگويى بىجا و بىاندازه نيست؛ بلكه بايد ميزان لازم را رعايت كند.
3. وعده دادن:
سومين مورد از موارد سهگانه جواز دروغ، مساله «وعده دادن» است. وعده دادن انسان به آنچه نمىتواند وفا كند، يا در اصل دروغ نيست يا چنانچه دروغ باشد، در حالت اضطرار، حرام نيست. برخى از فقيهان معتقدند كه وعده دادن، فقط تعهد و پيمان است و هيچ خبرى در آن وجود ندارد؛ بنابراين از آنجا كه دروغ، خبر مخالف با واقع است، اين قبيل تعهدها، دروغ به شمار نمىروند؛ اما چنانچه «تعهد»، نوعى از خبر به شمار رود، به اين معنا كه «وعده كردن»، خبر از انجام كارى در آينده تلقى شود كه پيش از رسيدن زمان موعود، به انجام آن تعهد شده است، در اين صورت، استثنايى وجود نداشته، اگر اين وعده با واقع مخالف باشد، دروغ و حرام است، مگر آنكه ضرورتى در ميان باشد. چنان چه شخصى وعدهاى بدهد، ولى از همان ابتدا خود را متعهد و ملتزم بر انجام آن نكند و فقط در موقعيت خاصي آن وعده را انجام دهد عمل و گفتارش دروغ شمرده نمى شود.اشكال دروغ
مخالف با واقع به شكل هاى گوناگون قابل ارائه است كه در ذيل به آنها پرداخته مىشود: الف. توريه: «توريه» سخن دو پهلو گفتن است. كلامى كه از آن دو معنا فهميده شود: يكى معناى ظاهر و آشكار كه ذهن شنونده به سرعت به آن منتقل مىشود، و ديگرى معناى نهايى و ناپيدا كه مقصود اصلى گوينده است و ذهن شنونده به آن منتقل نمىشود. برخى فقيهان «توريه» را دروغ نمىدانند، و برخى ديگر معتقدند نوعى دروغ است؛ ولى حكم «حرمت دروغ» را ندارد. مطلب مسلم و قطعى اين است كه اگر انسان براى برطرف كردن زيان از خود يا مسلمانى ديگر ناچار به توريه يا دروغ شود، «توريه» بهتر و شايسته تر است و چنان چه توريه نكند و دروغ بگويد، رفتارش از ديد فقيهان اشكال دارد. ب. مبالغه، كنايه، مثل و حكايت: در مبالغه از واقعهاى، مانند آنكه گفته شود: «صد بار گفتم»؛ در حالى كه بسيار كمتر از صد بار گفته است، و نيز در كنايهها، اگر مقصود گوينده، خبر كردن از همان چيزى كه مىگويد باشد، صفات «راست و دروغ» در آن راه مىيابد؛ اما چنان چه مرادش از مبالغه يا كنايه، خبر كردن نبوده؛ بلكه فقط بيان كثرت، تكرار، مدح يا ذم كسى باشد، آن مبالغه يا كنايه دروغ شمرده نمي شود؛ افزون بر اين، گاه زيبايى كلام، ارتباطى مستقيم با كنايه ها دارد؛ همان گونه كه در قرآن مجيد نيز كنايه به كار گرفته شده است آن جا كه مىفرمايد: و اسئل القريه. [46]از شهر بپرس. البته بايد توجه داشت كه ستايش و سرزنش بيجا از شخصى كه مستحق آن نيست، بحثى جدا از بحث راست و دروغ داشته، در اين گفتار قرار ندارد. مثلها و حكايت ها نيز همين حكم را دارند؛ يعنى اگر مقصود گوينده از بيان مثل يا حكايت، واقع شده است؛ دروغ و راست در آن جود خواهد داشت؛ ولى چنان چه مراد گوينده تفهيم مطلبى ديگر غير از مفاد خود حكايت است، مانند اين كه حكايتى از گفت و گوى جمادات و حيوانات با يكديگر، براى القاى معانى اخلاقى بسازد، دروغ به شمار نمىرود و حرام نيست. ج. دروغ به شوخى: در شوخى نيز موضوع به همين شكل است؛ اما توجه به اين نكته مهم است كه وقتى انسان از گفتارش، قصد خبر دادن از واقع را ندارد و از همان ابتدا در مقام شوخى است، در اين حال، يا قرينه و نشانه اي بر شوخي بودن گفتارش وجود دارد يا هيچ نشانهاى بر آن نيست. آن جا كه بر شوخى بودن گفتارش نشانهاى وجود دارد، مانند زمانى كه مجلس و موقعيت، غير جدى است و با توجه به آن مجلس مىتوان به شوخى بودن كلام گوينده پىبرد يا اين كه رفتار شخص بر شوخى بودن گفتارش دلالت مىكند، در اين حالات شوخى از ديد فقيهان بدون اشكال است؛ اما اگر مقصود انسان از خبر دادن، شوخى كردن باشد، ولى هيچ قرينه و نشانهاى بر شوخى بودن گفتارش در كار نباشد، مانند آن كه مطلبى را بگويد، اما شنوندگان هيچ نشانى از شوخى در گوينده نيابند، در اين حال، گفتارش از نظر فقهى اشكال دارد، مگر اين كه خبر شخص به قدرى با واقعيت مخالف باشد كه هر شنونده اي به شوخى بودن مطلب پى ببرد؛ مانند آن كه آتش را به سردى، و برف را به گرمى وصف كند. اگر انسان بخواهد خبر غير واقعى خود را واقعى نشان دهد، هرچند سياق و قالب گفتارش شوخى باشد، كار حرام انجام داده است؛ البته روايات بسيار وجود دارد كه انسان را از دروغ به شوخى نيز منع مىكند آن چه از مفاد اين روايات، و تمام روايات موجود در زمينه دروغ برداشت مىشود، بيانگر نكتهاى اخلاقى درباره اين رفتار ناپسند است و آن اين كه دروغگويي حتى به صورت مجازش نيز بر روان انسان تاثير سوء و نامطلوبى بر جاى مىنهد و راه فساد و انحطاط را پيش روى انسان همواره مىسازد. حضرت باقر (ع) بارها مىفرمود: اتقوا الكذب، الصغير منه و الكبير فىكل جد و هزل. [47]
از دروغ بپرهيز؛ چه كوچك باشد، چه بزرگ. در هر حالى باشد؛ چه جدى، و چه شوخى. انسان با گفتن دروغ كوچك، بر گفتن دروغ بزرگ جرات مي يابد و با گفتن دروغ به شوخى، آماده راهيابى به دروغ هاي جدى مىشود. امير مومنان على (ع) مىفرمايد: لا يجد عبد طعم الايمان حتى يترك الكذب هزله و جده. [48]
هيچ بندهاى، مزه ايمان را نخواهد چشيد، مگر اين كه دروغ را چه به صورت شوخى و چه جدى ترك كند. اين حديث گوياى حرمت دروغ به شوخى نيست: بلكه فقط پيامد زشت دروغ بر روح و روان انسان را بيان مىكند. لا يصلح من الكذب جد و لاهزل أ ان الكذب يهدى الى الفجور و الفجور يهدى الى النار. [49]
هيچ دروغى چه جدى و چه شوخى، خوب نيست. همانا ] دروغ انسان را [ به سوى گناهان رهنمون مىشود و گناهان هم به سوى آتش مىكشاند. پيامبر اكرم (ص) مىفرمايد: يا اباذر ويل للذى يحدث فيكذب ليضحك به القوم ويل له ويل له ويل له. [50]
اى ابوذر! واى بر كسى كه براى خنداندن مردم دروغ مى گويد. واى بر او، واى بر او، واى بر او. انا زعيم ببيت فى ربض الجنه و بيت فى وسط الجنه و بيت فى اعلى الجنه لمن ترك المراء و ان كان محقا و لمن ترك الكذب و ان كان هازلا و لمن حسن خلقه. [51]
من دادن خانهاى در پايين بهشت و خانهاى در وسط بهشت و خانهاى در بالاى بهشت را تعهد مىكنم براى كسى كه جدال در گفتار را با آن كه حق با او است، ترك كند و دروغ را با آن كه شوخى است وانهد و كسى كه خلق خويش را نيكو سازد. بر پايه اين گونه احاديث روشن مىشود كه اگر چه دروغ به شوخى از نظر شرعى حرام نيست، تاثير آن بر روح و روان انسان، قطعى و حتمى است؛ پيامبر اكرم (ص) در بسياري از موارد شوخى مىكرد؛ ولى هرگز در اين حال دروغ نمىگفت. روزى پيرزنى از حضرت پرسيد: آيا من به بهشت مىروم. حضرت فرمود: پيرزنها به بهشت نمىروند. پيرزن شروع به گريه كرد و حضرت به سرعت فرمود: در قيامت هيچ كس پير نيست. همه جوان وارد بهشت مىشوند.) د. دروغ در دعوتها و تعارفها: انسان در دعوتها و تعارفهاى عادى هم بايد مراقب گفتار و رفتار خود باشد. گاهى فردى را به چيزى تعارف مىكنند كه به دليلى، خواهان پذيرش آن نيست كه بايد مراقب باشد تا به دروغگويى آلوده نشود؛ مانند روزه دارى كه نمىخواهد كسى از روزه بودنش آگاه شود و در پاسخ تعارف ديگران، براى جلوگيرى از ريا دروغ مىگويد يا كسى كه درباره حرام يا حلال بودن مال تعارف كننده شك دارد و چون نمىخواهد مرتكب خوردن مال حرام يا مشكوك شود، به دروغ مىگويد: ميل ندارم؛ در حالى كه بسيار گرسنه بوده، ميل وافرى هم به خوردن دارد. در اين جا شخص براى ترك عملى حرام، مرتكب عمل حرام ديگرى، يعنى دروغگويى، شده است؛ بنابراين در تعارف ها، نگه داري و مراقبت از زبان، بسيار لازم و ضرور است و در اين موارد نبايد پاسخى داد كه جنبه اخبارى داشته باشد. در مواردى كه انسان خود تعارف مىكند نيز اين قبيل مراقبتها بسيار لازم است؛ مانند اين كه تعارف كند؛ در حالى كه از آن ناراضى و ناخشنود است. اساس بسيارى از روايات، بيشتر افراد از راه زبان وارد جهنم خواهند شد و اين به آن معنا است كه گناهان انسان از راه زبان بسيار بيشتر از گناهان ديگر است. ه. دروغ در نقل گفتار و رفتار ديگران: گاه دروغ در نقل گفتار و رفتار ديگران نيز راه مىيابد كه از آن به «بهتان» تعبير مىكنند. دروغ بستن به ديگران، به اين معنا است كه كسى چيزى را نگفته يا عملى را مرتكب نشده است؛ ولى آن گفتار و عمل را به او نسبت دهند كه اين كار فعلى حرام و از گناهان بزرگ است. دروغ بستن به خدا، پيامبر (ص) و امامان (ع) همان گونه كه گذشت، از مصاديق اين نوع دروغ است. حضرت صادق (ع) مىفرمايد: الكذب على الله و على رسوله (ص) من الكبائر. [52]
دروغ بستن به خدا و رسولش از گناهان بزرگ است. رسول اكرم (ص) نيز فرمود: من قال على مالم اقل فليتبوا مقعده من النار. [53]
اگر كسى جيزى را كه من نگفتهام به من نسبت دهد، جايگاهش در آتش است. امام صادق (ع) به مردى از اهالى شام فرمود: يا اخا اهل الشام اسمع حديثنا و لا تكذب علينا فانه من كذب علينا فى شىء فقد كذب على رسول الله (ص) و من كذب على رسول الله (ص) فقد كذب على الله. [54]
اى برادر شامى! گفتار ما را بشنو و به ما دروغ نبند. همانا هركس به ما دروغ ببندد، به پيامبر دروغ بسته و هركس كه به پيامبر دروغ بست، به خدا دروغ بسته است. از امام باقر (ع) نيز نقل شده است: يا ابا النعمان لا تكذب علينا كذبه فتسلب الحنيفيه. [55]
اى ابو نعمان! به ما دروغ نبند كه از صراط مستقيم دور خواهى شد. ترجمه آيات و نقل قول از امامان بى آن كه به سند آن اطمينانى باشد، از مصاديق بارز اين گفتار است كه انسان به مراقبت بيشتر در برابر آن وظيفه دارد؛ البته زمانى كه انسان از مستند بودن گفتارى مطمئن نيست و آن را به يكى از امامان و يا پيامبر خدا نسبت مىدهد، وزهاش باطل نمىشود؛ بلكه ابطال روزه در آن جا است كه از خلاف واقع بودن مطلب آگاهى كامل دارد؛ سپس آن را نسبت مىدهد. انسان بايد مراقب باشد كه مسائل مشكوك و مسائلى را كه از سند آن آگاهى كامل ندارد، بيان نكند. و. سوگند دروغ: گاهى انسان از دروغ بودن گفتار خود آگاهى كامل دارد و براى آن، خدا را نيز گواه مىآورد كه مرتكب سوگند دروغ، كه گناهى بزرگ مىباشد، شده است. حضرت عيسىبن مريم (ع) فرمود: من اعظم الذنوب عند الله ان يقول العبد ان الله يعلم لما لا يعلم. [56]
از بزرگترين گناهان نزد خداوند آن است كه بندهاى بگويد خدا مىداند در آن چه خدا نمىداند. يعنى خدا را بر مطلب دروغ خود شاهد بگيرد. انسان گاهى دروغ مىگويد و با زبان خبرى، خدا را گواه مىآورد كه اين عمل از گناهان بزرگ و بسيار زشت است و گاهى اين گواه آوردن جنبه انشايى مىيابد كه به صورت سوگند دروغ ظهور مىكند، كه اين هم از گناهان بزرگ به شمار مىرود. امام صادق (ع) مىفرمايد: من قال علم الله ما لم يعلم اهتز العرش اعظاما له. [57]
كسى كه بگويد خدا مىداند؛ ولى خداوند خلاف آن را مىداند، عرش الهى به سبب عظمت خداوند به لرزه در مىآيد. در روايتى ديگر آمده است: اذا قال العبد علم الله و كان كاذبا قال الله عزوجل اما وجدت احدا تكذب عليه غيري. [58]
اگر بنده بگويد: خدا مىداند و دروغ بگويد، خداوند مىفرمايد: آيا تو كسى را غير از من نيافتى تا به او دروغ ببندى؟ در اين جا سوگند، از سنخ امور انشايى است، نه اخبارى. هنگامى كه شخص سوگند مىخورد، در حقيقت، تاكيد را براى يك جمله خبرى انشا مىكند؛ بنابراين، سوگند به خودى خود به راست و دروغ متصف نمىشود؛ بلكه به اعتبار خبرى كه سوگند، آن را تاكيد مىكند، به راست يا دروغ متصف مىشود به اين معنا كه اگر سوگند براى تاكيد خبرى راست باشد، آن سوگند، به تبع خبرش به صدق و راستى متصف مىشود و اگر آن خبر دروغ باشد، سوگند خورده شده نيز قسم دروغ مىشود.
اقسام سوگند در علم فقه:
1. «سوگند عقد» يا «يمين عقد»: آن گاه كه انسان معتقد مىشود عملى را در آينده انجام دهد يا آن را ترك كند، سپس براى تاكيد تعهدش، قسم ياد مىكند، اگر شرايط وفا به عهد فراهم آيد، قسم منعقد شده و سرپيچى از آن حرام است و كفاره ار واجب مىكند. 2. «سوگند مناشده) [59] يا «يمين مناشده»: هنگامى كه انسان كارى را از ديگرى مىخواهد و براى تاكيد بر انجام آن، شخص را قسم مىدهد، در اين حالت چنان چه شخص به آن درخواست عمل نكند، حرامى انجام نداده است؛ زيرا ملتزم به آن عمل نيست و كفاره نيز بر او واجب مىشود. 3. «سوگند تاكيد» يا «يمين تاكيد»: اين شكل از قسم كه مورد گفت و گوى اين نوشتار و مورد نظر دانشمندان اخلاق است، آن است كه انسان از وقوع چيزى خبر دهد و براى تاكيد بر خبرش قسم بخورد؛ البته تفاوتى ندارد كه خبر او، وقوع در زمان گذشته، حال يا آينده باشد. به هر صورت در اين حالت قسم به راست و دروغ متصف مىشود. از آن جا كه قسم، امرى انشايى است و به خودى خود، به راست و دروغ متصف نيست، بلكه به اعتبار خبرى كه به آن مربوط مىشود به راست و دروغ اتصاف مىيابد، اگر خبر دروغ باشد، قسم نيز دروغ و حرام است. اگر دقت شود كه در كليه موارد جواز دروغ، مانند مواقع اضطرار، قسم دروغ نيز جايز است؛ البته چنان چه بتوان فقط با دروغ گفتن، اضطرار را برطرف كرد و به قسم دروغ نيازي نباشد، نبايد قسم دروغ خورد؛ اما اگر براي رفع اضطرار، به قسم دروغ نيز نياز باشد، اين عمل حرام نخواهد بود. از حضرت صادق (ع) نقل شده است كه رسول خدا (ص) فرمود: احلف بالله كاذبا و نج اخاك من القتل. [60]براى نجات برادرت از كشته شدن، قسم دروغ بخور. آن جا كه اضطرار وجود ندارد، قسم دروغ، گناهى بسيار بزرگ به شمار مىرود؛ چنان كه برخى روايات از آن به مبارزه با خدا تعبير كردهاند. امام صادق (ع) مىفرمايد: من حلف على يمين و هو يعلم انه كاذب فقد بارز الله عزوجل. [61]
كسى كه قسم بخورد و بداند دروغ است، به حقيقت با خدا جنگيده است. حضرت به شخصى به نام سدير فرمود: يا سدير من حلف بالله كاذبا كفر. [62]
اى سدير! كسى كه به دروغ به خدا قسم بخورد، كافر است؛ البته كفر به دو نوع است: 1. كفر اعتقادى 2. كفر عملى كفر اعتقادى آن است كه انسان منكر خدا، پيامبر و معاد باشد و كفر عملى آن است كه انسان بىپروا عمل حرامى را انجام دهد؛ البته اگر كفر عملى ادامه يابد، چه بسا به كفر اعتقادى بينجامد. قسم دروغ از نوع كفر عملى به شمار مىرود؛ چنان كه درباره ترك كننده نماز نيز از رسول خدا (ص) نقل شده است: من ترك الصلوه متعمدا فقد كفر. [63]
كسى كه نمازش را از روى عمد ترك كند، كافر است؛ نكته ديگر آن كه سوگند دروغ فقط در مسائل مادى و دنيايى نيست؛ بلكه گاه انسان براى مسائل آخرتى نيز سوگند دروغ مىخورد مانند زمانى كه تصور كند ترويج و تبليغ دين از هر راهى جايز است؛ بنابراين، به گمان اندوختن توشه براى آخرت خويش، دروغى مىگويد، آن گاه بر آن قسم مىخورد كه البته اين دروغ و سوگند، حرام است و عاقبتى جز آتش دوزخ براى او به بار نخواهد آورد. سوگندهاى دروغ بيشتر در موارد دنيايى و مادى مثل پايمال كردن حقوق اشخاص براى كسب مال و مقام و غيره ادا مىشود. امام صادق (ع) مىفرمايد: ... و اما التى عقوبتها دخول النار فهو ان يحلف الرجل مال امرى مسلم او على حقه ظلما فهذه يمين غموس توجب النار و لا كفاره عليه فىالدنيا. [64]
سوگند بر دو نوع است: نوعى كه عقوبتش ورود در آتش دوزخ است، آن كه انسان به ستم بر ضد فرد مسلمان، از جهت مالى يا حق ] غير مالى [ او سوگند خورد. اين، سوگند دروغ است كه مايه آتش است و هيچ كفارهاى در دنيا ندارد. در جاى ديگر، درباره سوگند دروغى كه موجب آتش مىشود مىفرمايد: الرجل يحلف على حق امرى مسلم على حبس ماله. [65]
اين كه [ فرد بر ضد حق شخص مسلمان يا بازداشت مال او سوگند دروغ خورد. در سوره آل عمران نيز آمده است: ان الذين يشترون بعهد الله و ايمانهم ثمنا قليلا اولئك لا خلاق لهم فىالاخره و لا يكلمهم الله و لا ينظر اليهم يوم القيامه و لا يزكيهم و لهم عذاب اليم. [66]
همانا كسانى كه پيمان خدا و سوگندهاى خود را به بهاى اندك بفروشند، ايشان را در سراى آخرت بهره اي نيست و خداوند با آنها سخن نمىگويد و نظر رحمت به آنها نمىافكند و ايشان را پاك نمىكند و بر ايشان عذابى دردناك است. در سخنان پيامبر اكرم (ص) آمده است. ثلاثه لا يكلمهم الله المنان الذى لا يعطى شيئا الا بمنه و المسبل ازاره و المنفق سلعته بالحلف الفاجر. [67]
سه گروه هستند كه خداوند با ايشان سخن نمىگويد: يكى كسى كه با قسم دروغ ارزش جنسش را بالا برد؛ بنابراين افرادى كه سوگند دروغ مىخورند، در دو بعد دنيايى و آخرتى زيان مىكنند و همان گونه كه نصيبى از معنويت و نعمتهاى آخرتى ندارند و مورد آمرزش خداوند قرار نمىگيرند، در مسائل دنيايى نيز آسيبهايى را متحمل مىشوند. امام صادق (ع) مىفرمايد: اليمين الغموس ينتظر بها اربعين ليله. [68]
كسى كه قسم دروغ مىخورد تا چهل شب نتيجه شر آن را خواهد ديد. در روايات ديگر نيز آمده است كه قسم دروغ موجب مقطوع النسل شدن و فقر مىشود. [69]
اگر سوگند، راست باشد، در اين حالت چنان چه خبرى كه سوگند بر آن خورده شده است، موضوع مهمى را بيان كند، مثل خبر از واقعيتى كه نزد قاضى در دادگاه بيان مىشود، سوگند بىاشكال خواهد بود؛ ولى اگر اين قسم راست، براى امور كوچك و بىارزش باشد، مكروه است. در روايتى ديگر از امام صادق (ع) آمده است: اجتمع الحواريون الى عيسى (ع) فقالوا له يا معلم الخير ارشدنا فقال لهم ان موسى كليم الله (ع) امركم ان لا تحلفوا بالله تبارك و تعالى كاذبين و انا آمر كم ان لا تحلفوا بالله كاذبين و لا صادقين. [70]
روزى حواريون به دور حضرت عيسى (ع) گرد آمدند و عرض كردند: اى استاد خوبى! ما را راهنمايى كن. حضرت فرمود: حضرت موسى(ع) پيامبر خدا، به شما دستور داد سوگند دروغ به خدا نخوريد و من دستور مىدهم به خدا قسم نخوريد چه دروغ و چه راست. علىبن مهزيار نقل مىكند: مردى به امام صادق (ع) نامهاى نوشت كه فلان جريان از شما نقل شده و شما چنين چيزى فرموديد. حضرت در پاسخ نوشت: و الله ما كان ذلك و اني لاكره ان اقول «والله» على حال من الاحوال و لكنه غمنى ان يقال ما لم يكن. [71]
به خدا سوگند! چنين نيست. من هيچ خوش ندارم به خدا قسم بخورم به هر شكل كه باشد؛ اما ناراحت شدم؛ زيرا به من چيزى را نسبت مىدهند كه نگفتهام. در بعد اخلاقى، سوگند راست نيز ناپسند است و كراهت دارد؛ چرا كه سزاوار نيست خداوند براى مسائل كوچك و پيش پا افتاده دنيا، شاهد گرفته شود. رسول خدا (ص) مىفرمايد: من اجل الله ان يحلف به اعطاه الله خيرا مما ذهب منه. [72]
كسى كه به خدا به سبب بزرگى و جبروت او سوگند نخورد، خداوند بهتر از آن چيزى كه از دست مىهد؛ نصيبش مىكند. نابراين، انگيزه و هدف، پديد آمدن اين بينش در انسان است كه مقام پروردگار را بسيار بزرگتر از آن ببيند كه بخواهد براى مسائل ناچيز و كوچك دنيايى به او قسم بخورد. ز. شهادت دروغ، گواهى دروغ، امرى جدا از دروغ نيست؛ چرا كه انسان در گواهى و شهادت دروغ نيز بر خلاف واقع خبر مىدهد؛ از همين رو اسلام بر پرهيز از آن بسيار تاكيد كرده، آن را عملى حرام مىشمرد. شهادت دروغ، تضييع مال يا جان يا آبروى انسان را در پى دارد. از پيامبر گرامى (ص) روايت شده است: ان شهاده الزور تعادل الشرك بالله تعالى. [73]
همانا گواهى دروغ، برابر شرك به خدا است. انسان مشرك، در پرستش بت، از هواى نفس خود پيروى مىكند و در شهادت دروغ نيز گرفتار هواى نفسش مىشود و آن را مىپرستد. اگر بندگان خدا به دو دسته بت پرستان و خدا پرستان تقسيم شوند، آنان كه شهادت دروغ مىدهند، از آن جا كه بت نفسشان را مىپرستند، در زمره بت پرستان قرار مىگيرند. خداوند متعالى در وصف بندگان حقيقى خويش مىفرمايد: و عباد الرحمن و الذين لا يشهدون الزور. [74]
بندگان خداوند آنهايى هستند كه شهادت دروغ نمىدهند. با توجه به روايت و آيه پيشين مشخص مىشود كه گواهى دهندگان دروغ از جمع بندگان حقيقى خدا خارج بوده، در رديف بت پرستان قرار مىگيرند؛ البته بايد توجه داشت كه اين مساله از ديدگاه فقهى بررسى نمىشود؛ بلكه بحث از ديدگاه اخلاقى مورد توجه و دقت است؛ چنان كه در حديث پيامبر اكرم (ص) نيز اشاره شد كه مثل بت پرستان هستند، و اين به آن معنا است كه آن دسته از مسائل فقهى مربوط به مشركان مانند نجس بودن و نفى احكام ظاهرى اسلام، در اين جا مطرح نبوده و براى شهادت دهندگان به دروغ، ثابت نيست. بايد توجه داشت كه شهادت دروغ پيش از آن كه زياني بر ديگران وارد سازد و حقوقى را از انسانهاى ديگر ضايع كند، به خود شخص زيان مىرساند؛ زيرا انسان با اين عمل از وادى توحيد به وادى شرك كشانده مىشود. ح. كتمان شهادت: اگر انسان از ماجرا و رخدادى آگاه بود؛ ولى به هر دليل درست يا نادرست، از گواهى دادن، دورى كرد و شهادت نداد، دروغ نگفته است و در شمار دروغگويان قرار نمىگيرد. «كتمان شهادت» با «انكار شهادت» متفاوت بوده، با دروغ ارتباط ندارد؛ زيرا همان گونه كه گفته شد، دروغ، به خبر مخالف با واقع گويند؛ حال آن كه در «كتمان شهادت»، خبرى داده نمىشود تا دروغ يا راست باشد؛ بلكه از خبر دادن، پرهيز مىشود؛ در حالى كه در «انكار شهادت»، انسان خبر مىدهد كه شاهد ماجرا نبوده و خبر از آن ندارد كه اين با واقع مخالف بوده و دروغ به شمار مىرود. البته پرهيز از شهادت در جايى كه گواهى ندادن به پايمال شدن حقى بينجامد، ناپسند است؛ اما دروغ به شمار نمىرود.
ريشههاى درونى دروغ
روغ به شكل معمول در يكى از صفات زشت و ناپسند نفسانى ريشه دارد كه عبارتند از: 1. دشمنى، گاه انسان از روى دشمنى و نفرت درصدد ضربه زدن به كسى برآمده، دروغ مىگويد كه البته اين دشمنى، از حركت نادرست و افسار گسيختگى نيروى غضب سرچشمه مىگيرد. 2. حسد، گاه حسادت به برترىهاى ديگرى، انسان را به دروغگويى وا مىدارد. 3. خشم و عصبانيت، خشم از چيزى يا كسى مىتواند سبب بروز اين رفتار ناشايست از انسان باشد. 4. علاقه به مال دنيا (حب مال)، گاه علاقه و چشمداشت به مال دنيا، مايه بروز چنين رفتارى مىشود. 5. علاقه به مقام و جايگاه دنيايى (حب جاه)، گاه علاقه به مقام و منزلت دنيايى انسان را به دروغ گفتن وا مىدارد. 6. علاقه دنيايى به افراد، محبت و علاقه به افراد ممكن است انسان را به دروغ بكشاند. به اين صورت كه انسان براى جلب نظر محبوب خود، به دروغ دچار شود. دانشمندان اخلاق، بحث دروغ را جزو مباحثى قرار داده اند كه فقط با يك نيروى خاص از نيروهاى نفسانى ارتباط نداشته؛ بلكه با تمام آنها مرتبط است؛ زيرا ممكن است اين رفتار ناپسند از هر يك از اقسام نيروهاى درونى، چون شهوت و غضب، ريشه گرفته، پديد آيد. دروغ گاه در نيروى شهوت ريشه داشته، گاه از نيروى غضب سرچشمه مىگيرد؛ البته هر يك از دو نيروى شهوت و غضب، مايه پديد آمدن صفاتى چون «حب به مال» و «دشمنى» مىشوند كه آن صفات نيز سرچشمه دروغ هستند. در بررسى سرچشمه هاي دروغ، چه بسا بتوان بدترين حالت آن را همنشينى با افرادى دانست كه دروغ در بين آنها نه تنها رفتارى ناپسند به شمار نمىآيد، بلكه بسيار رايج است. انسان با تكرار و ادامه همين همنشينىها به دروغگويى معتاد مىشود. گاه انسان براى كسب رياست و حفظ آن يا كسب مال و غيره به دروغ متوصل مىشود، و گاه همان شخص، بدون هيچ علتى، و فقط در اثر معاشرت و همنشينى با دروغگويان، به اين رفتار زشت دچار شده، دروغ مىگويد؛ البته به باور دانشمندان اخلاق، اين نوع نيز از نيروى شهوت ريشه مىگيرد و حالت اعتياد در افراد پديد مىآورد. معاشرت با افراد، آثار فراوانى بر جاى خواهد گذاشت. گرچه شخص در ابتدا به اين آثار توجهى ندارد، با گذشت زمان ناگاه درمىيابد كه زبانش جز به دروغ حركت نمىكند. [1]. از ريشه «فرء» به معناى دروغ ساختن و نسبت دروغين به كسى دادن به طورى كه موجب ناخشنودى او شود. [2]. وارونه كردن خبر. [3]. «اولا و بالذات» يعنى بدون هيچ گونه نسبت مجازى و غير حقيقى. [4]. «ثانيا و بالعرض» يعنى با در نظر گرفتن نسبتى مجازى و غير حقيقى، اگرچه اين مجاز نرد مردم آشكار نباشد. [5]. خوى و خلق پايدار در روح انسان. [6]. آمدى: غررالحكم، ص 220، ح 4383. [7]. همان، ح 4373 و 4375 و 4366. [8]. همان، ح 4379. [9]. همان، ص 219، ح 4361. [10]. عطار نيشابورى در منطق الطير از عاشقى حكايت مىكند كه خفته بود و معشوق بر او عيب گرفت كه اگر عاشقى، چرا در خوابى؟ خواب را با ديده عاشق چه كار؟ عاشقى از فرط عشق آشفته بود بر سر خاكى بزارى خفته بود رفت معشوقش به بالينش فراز ديد او را خفته وز خود رفته باز رقعهاى بنبشت چست و لايق او بست آن بر آستين عاشق او عاشقش از خواب چون بيدار شد رقعه برخواند و برو خون بار شد اين نوشته بود كاى مرد خموش خيز اگر بازارگانى سيم گوش ور تو مرد زاهدى، شب زنده باش بندگى كن تا به روز و بنده باش ور تو هستى مرد عاشق، شرم دار خواب را با ديده عاشق چه كار مرد عاشق باد پيمايد به روز شب همه مهتاب پيمايد زسوز چون تو نه اينى نه آن، اى بىفروغ مىمزن در عشق ما لاف دروغ گر بخفتد عاشقى جز در كفن عاشقش گويم، ولى بر خويشتن چون تو در عشقش از سر جهل آمدى خواب خوش بادت كه نااهل آمدى سعدى شيرازى هم در ديوان اشعارش يك سونگرى و توحيد در محبت، و بىخبرى از اغيار، و نهراسيدن از خطرات را از پيامدهاى عشق و محبت به خدا دانسته، به لاف زنان وادى محبت خطاب مىكند: كه گفت من خبرى دارم از حقيقت عشق دروغ گفت گر از خويشتن خبر دارد اگر نظر به دو عالم كند حرامش باد كه از صفاى درون با يكى نظر دارد گر از مقابله شير آيد از عقب شمشير نه عاشق است كه انديشه از خطر دارد وگر بهشت مصور كند عارف را به غير دوست نشايد كه ديده بردارد نظر به روى تو انداختن حرامش باد كه جز تو در همه عالم كسى دگر دارد [11]. كلينى: كافى، ج 2، ص 343،ح 21. [12]. صبحى صالح: نهج البلاغه، ص 225، خطبه 160. [13]. محدث نورى: مستدرك الوسائل، ج 9، ص 88، ح10296. [14]. آمدى: غررالحكم، ص 220، ح 4394. [15]. نحل(16): 105. [16]. الزمر(39): 3. [17]. كلينى: كافي، ج 2، ص 338، ح 3. [18]. محدث نورى: مستدرك الوسايل، ج 9، ص 88، ح 10298. [19]. همان، ح 10301. [20]. امورى كه آشكار بوده، به دليل نياز ندارد. [21]. در ظاهر به دليل بىاحتياطى، فقط عقل او را سرزنش مىكند. [22]. «لزوم دفع ضرر محتمل» از احكام عقل عملى بشر است كه او را از رفتارى كه احتمال زيان در آن باشد، باز مىدارد. [23]. حر عاملى: وسائل الشيعه: ج 15، ص 172، ح 20225. [24]. كلينى: كافى، ج 1، ص 50، ح 12. [25]. همان، ج 1، ص 43، ح 6. [26]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 15، ص 329، ح 20660. [27]. همان، ج 12، ص 249، ح 16224. [28]. كارهايى كه موجب باطل شدن روزه مىشوند. [29]. جمع هر سه نوع كفارهاى كه براى ابطال عمدى روزه در نظر گرفته شده است. [30]. شيخ انصارى: مكاسب محرمه، فصل كذب. [31]. كلينى: كافى، ج 2، ص 340، ح 12. [32]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 12، ص 245، ح 16213. [33]. همان، ص 250، ح 16227. [34]. صفت درونى پايدار. [35]. سرشتى كه با سرشت اصيل بشرى متفاوت است. [36]. الضرورات تبيح المحظورات. [37]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 12، ص 255، ح 16239. [38]. همان، ح 16238. [39]. كلينى: كافى، ج 2، ص 342، ح 18. [40]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 12، ص 252، ح 16230. [41]. اوصافى كه در ذات و حقيقت شىء دخالت ندارد. [42]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 12، ص 252، ح 16230. [43]. كلينى: كافى، ج 2، ص 341، ح 16. [44]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 12، ص 252، ح 16229. [45]. كلينى: كافى، ج 2، ص 210، ح 7. [46]. يوسف(12): 82. [47]. كلينى: كافى، ج 2، ص 338، ح 2. [48]. همان، ص 340، ح 11. [49]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 12، ص 250، ح 16227. [50]. همان، ص 251، ح 16228. [51]. علامه مجلسى: بحارالانوار، ج 2، ص 128، ح 8. [52]. كلينى: كافى، ج 2، ص 339، ح 5. [53]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 12، ص 249، ح 16224. [54]. كلينى: كافى، ج 4، ص 187، ح 1. [55]. همان، ج 2، ص 338، ح 1. [56]. علامه مجلسى: بحارالانوار، ج 69، ص 258. [57]. كلينى: كافى، ج 7، ص 437، ح 3. [58]. همان، ح 2. [59]. مناشده قسم دادن. [60]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 23، ص 225، ح 29428. [61]. كلينى: كافى، ج 7، ص 435، ح 1. [62]. همان، ص 434، ح 4. [63]. ابن ابى جمهور: عوالى اللآلى، ج 2، ص 224، ح 36. [64]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 23، ص 215، ح 29400. [65]. كلينى: كافى، ج 7، ص 438، ح 1. [66]. آل عمران(3): 77. [67]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 9، ص 454، ح 12484. [68]. كلينى: كافى، ج 7، ص 436، ح 7. [69]. صدوق: ثواب الاعمال، ص 226 و 227. [70]. كلينى: كافى، ج 5، ص 524، ح 7. [71]. حر عاملى: وسائل الشيعه، ج 23، ص 197، ح 29353. [72]. كلينى: كافي، ج 7، ص 434، ح 2. [73]. محدث نورى: مستدرك الوسائل، ج 17، ص 416، ح 21711. [74]. فرقان(25) 72. اخلاق الاهى (أفات زبان ) ج4 ص82