دعا در قرآن (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دعا در قرآن (1) - نسخه متنی

سید مهدی موسوی کاشمری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



دعا در قرآن (1)

انسان در طول حيات همواره با دعا مانوس بوده، با آن به سر برده‏است. نياز بشر به دعا چنان گسترده است كه تنها اختصاص به مؤمنان نداشته بلكه در طول تاريخ در زندگى كافران نيز وجود داشته‏است. ولى آنان، در اثر گمراهى، اين عمل مقدس و پراهميت را در جايى غير از جايگاه شايسته آن به كار مى‏برند.

آنها به جاى اينكه نياز خود به عالم غيب را در اعتقاد به خداى بزرگ و در طلب از او جستجو كنند، براى رفع اين احتياج، به سمت غير او متوجه‏شدند. قرآن كريم مى‏فرمايد: «وما دعاء الكافرين الا فى ضلال‏» (1) ; دعاى كافران، كه غيرخدا را مى‏خوانند، در گمراهى است و راه به جايى نمى‏برد.

بزرگترين خدمتى كه اديان الهى، بخصوص اسلام بزرگ، به بشريت كردند اين بود كه فرزندان آدم را از اين انحراف آشكار بازداشتند و آنان را به پيمودن راه صحيح و شايسته هدايت كردند.

در قرآن كريم و كلمات معصومان - عليهم‏السلام - موضوع دعا، بسيار مورد توجه واقع‏شده، جايگاه شايسته‏اى بدان اختصاص يافته‏است. در اين نوشتار، به خواست‏خداوند، در حد توان به ابعادى از اين حقيقت انسانى - الهى از ديدگاه قرآن‏كريم مى‏پردازيم و كام خشك خود را با قطره‏هايى از اين درياى خوشگوار و پهناور تازه مى‏كنيم.

واژه دعا

فيروزآبادى در معناى دعا مى‏گويد: «الدعاء: الرغبة الى الله ...»; يعنى دعا همان ميل و توجه به سوى خداست (2) .
راغب اصفهانى مى‏نويسد: «... دعوته: اذا سالته واذا استغثة ... والدعاء الى الشى‏ء: الحث على قصده ...»; يعنى اينكه مى‏گويى: «دعوته‏» هنگامى است كه از او چيزى بخواهى و زمانى كه از او يارى بخواهى... . خواندن به سوى چيزى به معناى كسى را به كارى و چيزى دعوت و ترغيب‏كردن است ... (3) .

در قرآن‏كريم، دعا به صورتهاى گوناگون در معناهاى متعدد به كار رفته‏است و شايد بيشترين و مهمترين آنها همان دو معنايى باشد كه از «مفردات راغب‏» نقل‏شد.

براى نمونه قرآن‏كريم مى‏فرمايد: «والله يدعوا الى دارالسلام‏» (4) ; خداى بزرگ مردمان را به سوى بهشت دعوت مى‏كند.

و نيز مى‏فرمايد: «ياقوم ما لى ادعوكم الى النجاة وتدعوننى الى النار تدعوننى لاكفر بالله واشرك به.» (5)

اى قوم من، چه شده‏است كه من شما را به سوى نجات فرامى‏خوانم و شما مرا به سوى آتش مى‏طلبيد؟! از من مى‏خواهيد تا به خدا كافر شوم و بدو كفر ورزم.

در اين دو آيه و نظاير آن «دعا» به معناى دعوت و تشويق به سوى چيزى است.

پروردگار بزرگ در آيه ديگر مى‏فرمايد: «واذا سالك عبادى عنى فانى قريب اجيب دعوة الداع اذا دعان ...» (6) ; و هرگاه بندگانم درباره من از تو پرسيدند، پس من [بدانان] نزديكم و پاسخ دعاكننده‏اى كه مرا مى‏خواند مى‏دهم.

و نيز مى‏فرمايد: «امن يجيب المضطر اذا دعاه ويكشف السوء» (7) ; آيا چه كسى جواب انسان بيچاره مضطرى كه خدا را خوانده و از او استغاثه مى‏كند مى‏دهد؟ و بدى را برطرف مى‏كند؟

در اين دو آيه و امثال آن مقصود از «دعا» طلب نياز و استغاثه و دست احتياج به سوى حضرت حق درازكردن است. و منظور ما از دعا در اين نوشتار هم همين معناست.

گستره دعا

موضوع مهم ديگر در باب دعا گستره آن است. زيرا هرچه قلمرو نفوذ و دامنه وجود اين عنصر ارزشى در بين موجودات وسيعتر باشد، بر ميزان اصالت و شرافت آن نيز افزوده مى‏شود; و «دعا» حقيقتى است كه ميدان حضور آن تمامى پديده‏ها و همه ممكنات است. مجموعه آفرينش رو به سوى او دارند و در هر لحظه از مبدء پرفيض و سرچشمه هستى تقاضاى نزول فيض مى‏كنند.

قرآن‏كريم مى‏فرمايد: «يساله من فى السموات والارض كل يوم هو فى شان‏» آسمانيان و زمينيان دست طلب به سوى او دراز دارند و او هر روز در شانى از اداره عالم است (8) .

به عبارت ديگر، چنانكه انسان به لحاظ تشريع موظف به دعا و درخواست از خداست، ساير موجودات نيز به لحاظ تكوين لحظه به لحظه بدان مشغولند و دو جريان «فيض‏گيرى‏» و «لطف‏بخشى‏» از ديرپاترين نظامهاى حاكم جهان آفرينش و عامل پيدايش آن است.

نهايت اينكه تفاوت بين اين دو نوع درخواست‏به وساطت اراده و اختيار است.

دعاى عالم هستى

طلب تكوينى، در عالم ممكنات به اصل وجود آنها مربوط است. چون موجود ممكن، هم در پيدايش و هم در بقاء، در هر آن محتاج ريزش فيض از مبدء هستى است. اين تقاضاى جاويد، فرياد فقر ذاتى انسان و آيت غناى رحمان است. مخلوق در اين درخواست هيچ اراده و اختيارى ندارد و اساسا فرض عدم اين طلب، مساوى با نبود آن است. در صورتى كه در طلب تشريعى، اراده انسان دخالت دارد و او مى‏تواند اين دعاى اختيارى را از خداوند داشته‏باشد، چنانكه قادر است از آن سر باز زند.

علامه طباطبايى در ذيل اين آيه مى‏نويسد: «اين سؤال به زبان فقر ذاتى موجود است و استحقاق فطرى و وجودى آنهاست.» اضافه مى‏كنند: «درخواست از مبدء هستى و آفريدگار جهان وقتى از جنبه فطرى و تكوينى آن ملاحظه شود، از آن تعبير به «سؤال‏» مى‏گردد، ولى به طلبى كه به اختيار انسان صادرشود و به خداى متعال متوجه گردد «دعا» اطلاق مى‏شود» (9) .

نظير آنچه در باب «دعا» گفتيم در موضوع اطاعت از قانونگذار نظام هستى نيز جارى است. چه اين كه تمامى موجودات سر در فرمان الهى دارند و در برابر قوانين حاكم بر نظام هستى خاضع و تابع‏اند. قرآن‏كريم مى‏فرمايد: «فقال لها وللارض اتينا طوعا او كرها قالتا اتينا طائعين‏» (10) ; ...سپس به آسمان و زمين فرمود به سوى حق آييد چه بخواهيد و چه نخواهيد. گفتند: ما اين كار را با تسليم و رضا انجام مى‏دهيم.

معناى اطاعت آسمانها و زمين از حضرت حق انقياد تكوينى از قوانين حاكم بر جهان و مقررات جارى در طبيعت است. ولى انسان گذشته از آن اطاعت تكوينى مامور است كه به اراده و اختيار خود به مقررات الهى عمل‏كند.

تسبيح و تهليل و ذكر خدا نيز نمونه ديگرى از اين هماهنگى است. بنابراين وقتى انسان ملاحظه مى‏كند كه در اطاعت از قانونگذار هستى تنها نبوده، بلكه تمامى طبيعت در اين امر با او همراهند با اطمينانى سرشار و وسعتى بايسته به انقياد و تسليم روى مى‏آورد، و نافرمانى از قانون خداوندى را نوعى ستيزه‏جويى و تقابل با مجموعه نظام هستى مى‏يابد و خود را در اين حركت گمراهانه تنها مى‏بيند.

قرآن‏كريم مى‏فرمايد: «افغير دين الله يبغون وله اسلم من فى السموات والارض‏» (11) ; آيا آنان غير دين خدا را مى‏جويند درحالى كه همه جهانيان تسليم فرمان اويند؟

به همين ترتيب اگر انسان به اين حقيقت واقف‏شود كه همه جهانيان از خدا طلب مى‏كنند، نياز خود را تنها بدو عرضه مى‏كنند و از غير او بيگانه‏اند، به گمراهى آنان كه رو به سوى جز او كرده‏اند، از فقيران گدايى مى‏كنند و در گرفتاريها به غير او پناه مى‏برند، بيشتر پى‏مى‏برد، به مناجات و دعا پايبندتر مى‏شود، به رازونياز خود با خدا اصالت و عمق فزوتر مى‏بخشد و خويشتن را در اين راه با كل طبيعت هماهنگ و همراه مى‏بيند.

دوش مرغى به صبح مى‏ناليد عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش يكى از دوستان مخلص را مگر آواز من رسيد بگوش گفت‏باور نداشتم كه تو را بانگ مرغى چنين كند مدهوش گفتم اين شرط آدميت نيست مرغ تسبيح‏گوى و من خاموش (12)

1 - سوره رعد، آيه‏14.

2 - قاموس المحيط، ج‏4، ص‏329.

3 - المفردات فى غريب القرآن، ص‏170.

4 - سوره يونس، آيه‏25.

5 - سوره غافر، آيه‏41.

6 - سوره بقره، آيه‏186.

7 - سوره نمل، آيه‏62.

8 - سوره رحمن، آيه‏55.

9 - تفسير الميزان، ج‏2، ص‏33.

10 - سوره فصلت، آيه‏11.

11 - آل‏عمران، آيه‏83.

12 - گلستان سعدى، ص‏85، در اخلاق درويشان.

/ 1