رابطه دین و آزادی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رابطه دین و آزادی - نسخه متنی

عبدالله جوادی آملی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




رابطه دين و آزادي

نويسنده: عبدالله جوادي آملي

آزادي از حقوق انساني است و تبيين آن برعهده علوم انساني است و علوم انساني بدون انسان‏شناسي مفهومي ندارد. انسان‏شناسي هم بدون شناخت روح ملكوتي انسان ممكن نيست و شناخت روح مجرد و ملكوتي بدون شناخت عالم مجردات قابل دسترسي نيست. شناخت مجردات هم بدون شناختن قوانين عامه هستي ممكن نيست.

مغلطه‏اي در بحث آزادي

گاهي ممكن است گفته شود؛ بحث آزادي از صبغه بحث‏هاي فلسفي خارج شده است. وقتي كه جناب دكارت مي‏گويد: اوّل بايد فكر و شناخت را بشناسيم، ديگر نمي‏شود با بحث‏هاي فلسفي يا كلامي يا فقهي درباره آزادي سخن گفت، لذا اوّل بايد با تحوّلي كه در غرب درباره انديشه پديد آمده است، آشنا شد، آن‏گاه وارد مبحث آزادي انسان از آن‏جهت كه شهروند است و آزادي او در برابر دولت و آزادي‏هاي فردي بپردازيم.

اين حرف مغالطه‏اي بالعرض است و هدف آن خلع‏سلاح حوزويان در اين مباحث است. اين انديشه مي‏گويد، ابزار كار شما ديگر كارايي ندارد و تا متحوّل نشويد و غربي انديشه نكنيد و درباره شناخت بحث نكنيد، توان داوري در اضلاع سه‏گانه آزادي را نداريد.

استفاده از روش مغالطه بالعرض بدترين شيوه براي مواجهه فكري است. مغالطه بالذات همان سيزده قسم معروف است كه آن را مي‏شناسيم، امّا در مغالطه بالعرض ادعا مي‏شود كه مطلب عوض شده، جهان عوض شده، شما عقب افتاده‏ايد، اين خيلي پيچيده است.

در پاسخ بايد گفت كه اين مباحث همگي زيرمجموعه بحث هستي‏شناسي است كه از اصول مباحث فلسفي ماست. نزد فرزانگان و دانشمندان ما، فلسفه و حكمت و كلام، فقه اكبر قلمداد مي‏شود و اصول آن پاسخ‏گوي همه مسايل و حرف‏هاي تازه است.

تبيين آزادي از منظر دين

عده‏اي فكر مي‏كنند دين مزاحم آزادي است در حالي كه از اهداف دين تبيين حدود آزادي است.

آزادي بر دو قسم است، تكويني و تشريعي. مرز آزادي تكويني نظام علّي و معلولي و به تعبير شهيد مطهري انسان در نظام تكوين آزاد است، قرآن نيز در آيات متعددي آن رابيان داشته است.

«قل‏الحق من ربّكم فمن شاء فليؤمن و من شاء فليكفر»1.

«وهديناه النّجدين»2.

«لااكراه في‏الدّين»3.

حال اين سؤال مطرح مي‏شود كه اگر انسان در نظام تكوين آزاد است، پس مجازات و مكافات چيست؟ چرا قرآن مي‏فرمايد:

«خذوه فغلّوه* ثم الجحيم صلّوه»4 در پاسخ بايد گفت كه ريشه اين سؤال در خلط بين تكوين و تشريع است. قرآن هيچ‏گاه از آزادي مطلق صحبت نفرموده است بلكه آزادي در نظام تكوين را بيان فرموده است، هم‏چنان كه طبيب مي‏گويد بشر در نظام تكوين بين سمّ و شهد آزاد است امّا اگر سمّ خورد مي‏ميرد.

مرزها بايد كاملاً از هم‏ديگر تفكيك شوند. هيچ آيه‏اي نمي‏گويد بنده آزاد است. بنده، بنده است.

«قل‏الحق من ربّكم فمن شاء فليؤمن و من‏شاء فليكفر»5 امّا اگر كافر شد.

«فخذّوه فغلّوه ثم‏الجحيم صلّوه»6

در دنيا نيز گوشه‏اي از همان عذاب الهي جاري مي‏شود.

«إنّما جزاءُ الّذين يحاربون الله و رسوله و يسعون في‏الارض فسادا أن يُقَتلَّوا اويُصلّبُوا او... .»7

پس معلوم مي‏شود نظام تكوين غير از نظام تشريع است. و آزادي تكويني، كمالي براي انسان است. و تكوين و تشريع دو مقوله جدا از يكديگر هستند و نبايد خلط شوند.

انسان موجودي محدود است، موجود محدود نمي‏تواند وصف بي‏كران داشته باشد. آزادي او به اندازه هستي اوست، و چون اصل حاكم بر نظام هستي، قانون عليّت است، آزادي تكويني انسان در محدوده قانون عليّت است، انسان اگر بخواهد خودش را هم بكشد بايد از راه عليّت و معلوليّت وارد شود.

آزادي تكويني كه آيات فراواني ناظر به آن است، براي ردّ جبر و تفويض است.

آزادي تشريعي

آزادي در نظام تشريع محدود به مباهات است. امّا مستحبات انجامش رجحان دارد و در واجبات حق ترك ندارد. در محرّمات حق فعل ندارد و در مكروهات حق فعل و ترك دارد لكن بهتر آن است كه انجام ندهد. اين احكام خمسه براي تبيين مرز آزادي در نظام تشريع است.

آيا دين مزاحم آزادي است؟

از دير زمان افراد بي‏بند و بار، دين را مزاحم آزادي خود مي‏دانستند. نمونه‏اي از اين ادعاي تزاحم را قرآن بيان مي‏كند.

در سوره مباركه هود وقتي جريان شعيب عليه‏السلام را بازگو مي‏كند مي‏فرمايد كه شعيب فرمود:

«و يا قوم اوفوا المكيال و الميزان بالقسط و لاتبخسوا الناس اشيائهم»8

كم‏فروشي، تطفيف و نقص در وزن و پيمانه نكنيد.

(عبارت «لاتبخسواالناس اشيائهم» از مصاديق روايت نبوي صلي‏الله‏عليه‏و‏آله است كه فرموده‏اند. «أوتيتُ جوامع الكلم»9 و آن‏چنان بلند و رفيع است كه بشر چيزي در مقابل آن ندارد، مي‏فرمايد: «در كارت كم نگذار» اشيا، در اين كريمه عموميّت را مي‏رساند و هر چه شي‏ء بر او صادق است بخس آن حرام است «ولا تبخسوا الناس اشيائهم» غير از «ويلٌ للمطففين» و «اوفوا المكيال و الميزان» است و بالاتر از اين‏هااست).

وقتي اين كريمه نازل شد گفتند:

«قالوا يا شعيب أصلاتك تأمرك أنْ نترك مايعبد آباؤنا»10

اي شعيب دو حرف داري يكي اين كه دست از عقايد شرك برداريم و ديگري اين‏كه دست از گران‏فروشي و تطفيف برداريم، اين‏با آزادي ما مخالف است.

نماز تو جلوي آزادي ما را مي‏گيرد (چون عصاره دين در نماز ظهور مي‏كند، نماز «تنهي عن‏الفحشاء والمنكر»11 است. فحشا و منكر هم «ينهيان عن‏الصلاة»، تأثير يك‏جانبه در عالم طبيعت نيست). آن‏ها گفتند دين جلوي آزادي ما را مي‏گيرد. براساس «إنّ النّاس مسلّطون علي‏اموالهم»12 ما بر اموال خويش سلطه داريم و تطفيف و بخس برايمان مجاز است.

حضرت شعيب استدلال كرد كه آزادي به معناي انحراف و بي‏بند و باري نيست. اين بي‏بندوباري به سود شما نيست. دين در واقع انسان را از رنج‏هاي دردآور مي‏رهاند. دين مبيِّن آزادي است.

حدود آزادي

اگر بخواهيم فارغ از دين حدود آزادي را تعيين كنيم، بايد حدّ آن را عدالت بدانيم. امّا سؤال اين‏جا است، عاملي كه عدالت را تحديد مي‏كند چيست؟ آن كسي كه آزادي بي‏مرز را مي‏طلبد، عدالت را ظلم تفسير مي‏كند. بايد شناسنامه‏اي براي آزادي و عدالت تعيين كرد تا مرز اين‏ها مشخص شود.

آزادي و عدالت جزء مباني تدوين حقوق بشر است. امّا مباني تبيين و تفسير عدالت را از كجا بگيريم.

مايز، كيست؟ چه كسي مرزبندي مي‏كند؟ جز آن است كه دين بايد مرز عدالت و آزادي و حقوق را مشخص كند؟

شيوه برخورد با مخالفين

گاهي ممكن است گفته شود تا كسي دست به شمشير نبرده است آزاد است، هم‏چنان كه خوارج تا دست به شمشير نبردند حضرت امير عليه‏السلام با آن‏ها كاري نداشت.

حضرت امير عليه‏السلام با اين قلم‏ها و بيان‏ها برخورد مي‏كرد. خوارج تا دست به شمشير نبردند، حضرت آن‏ها را نكشت، امّا تا حرف نامربوط زدند حضرت محكوم كرد، تا اعتراض كردند، حضرت تقبيح كرد. در نهج‏البلاغه آمده است:

«يكي از خوارج در حضور حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام گفت: «إنْ‏الحكم إلاّلِلّه» حضرت فرمود: «اسكت قبّحك الله» اي دندان شكسته خدا چهره‏ات را قبيح كند ساكت باش13.

اگر امام امت قدس‏سره هم به قلم به‏دست‏ها تشر مي‏زد كار حضرت امير عليه‏السلام را مي‏كرد. نبايد بگوييم خوارج تا دست به شمشير نبردند، حضرت با آن‏ها كار نداشت. حضرت آن‏ها را از دم شمشير نگذراند. ابتداي به قتال نكرد. در نبرد با كفار هم ابتداي به قتال نمي‏كرد. سالار شهيدان هم در حادثه كربلا، با اين كه آن‏ها مهدورالدم بودند، فرمود: تا آن‏ها تيراندازي نكردند، شما تيراندازي نكنيد.

پس روشن مي‏شود آزادي افراد تا مرز دست بردن به سلاح، توسعه ندارد. دست به شمشير بردن پاسخش شمشير است. اگر با قلم هم توطئه كردند، پاسخش محكوم و رد كردن است، چون قلم و بيان مسموم باطل و ضلالت و زشتي است و بايد با آن مقابله كرد، البته برهان عقلي درجاي خود محفوظ است، اگر برهان عقلي اثر نكرد، آن‏گاه «ادع الي سبيل ربك بالحكمة والموعظة الحسنة و جادلهم بالّتي هي احسن»14 است. اگر آن هم نشد «جاهدالكفّار و المنافقين وَاغْلُظْ عليهم»15 هست.

پس نمي‏شود گفت كه چون حضرت امير عليه‏السلام ، خوارج را تا هنگام دست به شمشير بردن آزاد گذاشته بود، پس همگان آزادند، قلم، بنان و بيان آزاد است مگر اين كه دست به شمشير ببرند.

پس گاهي جاي حلم است و گاهي جاي حمله. مباحث عميق علمي، هم در مجلات، كتاب‏هاي تخصصي بايد مطرح شود. امّا انتشار ويروس‏گونه شبهات با آزادي سازگار نيست.

آزادي در فضايي كه بهره ندارد روا نيست. امّا آزادي در جايي كه مؤيد است، مؤكد است، نه تنها رواست بلكه لازم است و سودمند هم هست.

آزادي ثمره اعتقاد ديني

دين آمده است تا بشر را رها و آزاد كند. دستورات و الزامات ديني كه به ظاهر قيوداتي را پديد مي‏آورد در واقع بشر را از قيود نجات مي‏دهد، بستن گاهي عين گشودن است.

در سوره اعراف به نقل از كتب گذشته مثل تورات و انجيل وجود پيغمبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله را اين چنين وصف مي‏فرمايد:

«يضع عنهم إصرهم والاغلال التي كانت عليهم»16 دست و بال اين‏ها را باز مي‏كند17. پيامبر هم راه تفكر و انديشه را هموار كرد و هم به آنان شوق تحرك و پيش‏روي را عنايت فرمود.

در پايان جمع‏بندي مطالب را مجددا يادآوري مي‏كنيم:

دين دو نوع آزادي آورده است: يك نوع آزادي تكويني كه رافع جبر و تفويض و بين امرٌ بيم الامرين است و آن را تنها نظام علّي محدود مي‏كند.

آياتي هم كه در بحث آزادي احيانا به آن‏ها استدلال مي‏شود يا ناظر به اين است كه عقيده تحميل بردار نيست، ارشاد به نفي موضوع است، يا ناظر به آزادي تكويني است. آزادي تكويني هرگز با آزادي تشريعي خلط نمي‏شود. در نظام تكوين آزادي تكويني به قانون عليّت محدود است.

نوع دوم، آزادي تشريعي است كه محدود و مشخص است. اگر ذات اقدس‏اله انسان را در تشريع آزاد مي‏گذاشت «خذوه فغلّوه» نبود، جهنم و نار نبود كه گوشه‏اي از آن تعذيب الهي به عنوان حدود و تعزيرات در دنيا جلوه كند.

از منظر بحث شناخت، اگر كسي بخواهد آزادي را بشناسد تا انسان شناس نباشد ممكن نيست.

گرچه معرفت‏شناسي جزء عزيزترين و شيرين‏ترين بحث‏هاي فكري انسان است اما اين مقدّمه است. انسان بايد معرفت را بشناسد تا پي‏ببرد كه معروفش چيست؟ و اگر مرزهاي آزادي به عدالت تحديد مي‏شود، آن‏گاه سؤال درباره عدالت است كه حدود اربعه عدالت را چه چيزي تعيين مي‏كند؟ چاره‏اي جز اين نيست كه بگوييم آزادي و عدالت و ساير مباني حقوق را، منابع اصلي يعني كتاب و سنّت تبيين مي‏كند. از اين منابع بايد مباني را مشخص كرد، آن‏گاه مجتهد آزادانديش در فقه سياسي مي‏تواند حدود آزادي را تشريح و تبيين كند.


1. كهف (18): 29 .

2. بلد (90): 10 .

3. بقره (2): 256 .

4. حاقه (69): 30 و 31 .

5. كهف (18): 29 .

6. حاقه (69): 30 و 31 .

7. مائده (5): 33.

9. بحارالانوار، ج 73، ص 274، ح 25، چاپ تهران.

10. هود (11): 87.

11. عنكبوت (29): 45.

12. بحارالانوار، ج2، ص 272، ح7، چاپ تهران.

13. نهج‏البلاغه، خطبه 184.

14. نحل (16): 125.

15. توبه (9): 73.

16. اعراف (7): 157.

17. دين غل‏هايي كه به دست و پاي جسم و جان بشريت زنجير شده بود را گسست. گناهان و گمراهي‏ها و خود بيني و غرور، انسان را اسير و گرفتار مي‏كند. بندگي هوس‏ها عين اسارت است و بندگي خداوند عين آزادگي است.

/ 1