كيهان فرهنگي ـ شماره8، آبان1365
نامه ها
محمّد جاودان
بسمالله الرحمن الرحيم
مسئولين كيهان فرهنگي، مصاحبه ماه گذشته با استاد بهبودي حاوي نكات ارزنده و جالبي بود و اين بنده از تازهها آموخت. اما در آن چند نكته قابل تأمل نيز يافت شد كه آنها را با ذكر دلائل لازم به خوانندگان گرامي و اهل نظر عرضه ميدارد، به اميد اينكه از اين رهگذر بخشهاي كمتر گفته شدهاي از تاريخ اسلام و تشيع روشن گردد، تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد.
اسلام بر دو پايه اساسي كتاب و سنت بنا شده است. كتاب يعني قرآن كريم كه حاوي كليات و اصول نظريات اسلام است با حفاظت الهي از دستبردها و تحريفات مصون مانده و خواهد ماند. سنت كه بايد كليات عرضه شده از سوي كتاب را توضيح داده و تفسير كند، در مجموعههاي روايي از پيامبر اكرم صليالله عليه و آله و سلم و ائمه اطهار عليهمالسلام نقل شده است. حفاظت از همين بخش از اسلام است كه به عهده ائمه دين واگذار گرديده و قسمت مهمي از وظايف ايشان در حمل و حفظ و نشر اسلام را تشكيل ميدهد.
كلمات رسول اكرم صلياللهعليهوآلهوسلّم در تفسير و تعيين مصاديق و بيان همه خصوصيات آيات قرآن كريم، براي اميرالمؤمنين عليه الصلوة و السلام بخشي از سنتي بود كه ائمه اطهار به حمل و حفظ و نشر آن مأمور بودند. كتاب جامعه كه حاوي همه احكام و قوانين مورد نياز بشريت بود بخش دوم از سنت پيامبر است كه به اميرالمؤمنينعليهالسّلام سپرده شده تا به عنوان سند مكتوب همه سخناني كه ائمه اطهار در مورد احكام دين ميگويند باشد.
از بحث در سرنوشت آن قسمت از احاديث پيامبرصلياللهعليهوآلهوسلّم كه به صحابه القا شده ميگذريم كه خود محتاج بحثي ديگر است.
اما آنچه پيامبرصلياللهعليهوآلهوسلّم به دست وصي خود اميرمؤمنانعليهالسّلام سپرد و در ميان خانواده خود به ارث گذاشت به سلامت تمام دست به دست گشت تا امكان بازگفتن عام آن، در عصر امام باقر و صادق عليهماالسلام و بعد از آن فراهم آمد. اين دو بزرگوار بسياري از اوقات، با تكيه برهمان اسناد مكتوب (= كتاب جامعه) براي ياران و شاگردان خود احكام اسلام را بيان كرده يا ايشان را از اشتباهات و انحرافات كه گريبانگير مجتمع بود رهايي بخشيدهاند.
در حد اطلاعات كنوني ما، اولين بار، دستور كتابت و ثبت احاديث، به صراحت و پيگيري از امام صادق عليهالسلام صدور يافت تا بدين وسيله آنچه ائمه با تكيه بر موهبت عصمت و برگرفته از سند مكتوب و قطعي به مردم ميآموزند، با كتابت بهتر محفوظ بماند. اين مسئله به صورت يك رسم و سنت حسنه در ميان شيعه برقرار ماند تا آنجا كه در عصر امام موسي عليه السلام اصحاب و اهل بيت و شيعه آن حضرت، هنگامي كه در مجلس ايشان حضور مييافتند الواحي از آبنوس، و قلم به همراه داشته، و هرچه امام ميگفت، و يا هر حديثي كه ميفرمود و يا هر فتوايي كه اظهار ميداشت بلافاصله ثبت ميكردند.
شيخ بهاءالدين عاملي در كتاب شرقالشمسين مينويسد: «عادت اصحاب ائمه و صاحبان اصول اين بود كه اگر از ائمه عليهمالسلام حديثي ميشنيدند بلافاصله به ضبط آن ميپرداختند تا به خاطر فراموشي احتمالي، احاديث مزبور از دست نرود.»
از اين دوره به بعد است كه شاگردان مكتب ائمه، به صورت وسيعي به تعليم و تعلم و تأليف در علوم مختلف اسلامي پرداخته و مجالس تدريس و افاده برپا كرده و كتابها و رسالههاي كوچك و بزرگ پديد آوردند. طبق نقل ابنعقده (متوفي 331) مورخ و رجالي بزرگ، تنها برگزيدگان از شاگردان امام صادق عليهالسلام در حدود چهار هزار نفر تخمين زده شدهاند و در نقل قول ديگر، بسيار بيشتر از اين عده بودهاند. اما اهل تصنيف و تأليف از اين گروه كه به صاحبان اصول نامبردار شدهاند تا چهار صدتن رسيدهاند. البته تعداد رسائل اصحاب ائمه، كه به نام اصول مشهورند بسيار بيشتر از اين حدود است و به حدي ميباشد كه شيخالطايفه محمدبن حسن طوسي (متوفي 460) از احصاء آنها اظهار ناتواني ميكند، او در فهرست خويش مينويسد: «ما در اين كتاب متعهد نميشويم كه تمام اينگونه كتب را احصاء نمائيم، چون تصانيف اصحاب واصول ايشان قابل ضبط و شماره نيستند، زيرا بسياري از اصحاب در بلاد مختلف و در زمينهاي دور دست پراكنده ميباشند»
دليل بسيار روشن اين ادعا اينست كه در ميان اصحاب ائمه، گروه زيادي هستند كه هر كدام به تنهايي دهها تأليف داشتهاند از جمله هشامبن محمد كلبي مورخ و نسابه بسيار بزرگ، و شاگرد امام صادق عليهالسلام، به تنهايي بيش از دويست كتاب تأليف كرده و فضلبن شاذان نيشابوري فقيه و متكلم و محدث بزرگ قرن دوم و سوم، صدو هشتاد كتاب و احمد بن محمدبن خالد برقي، نزديك صد كتاب و ابن دؤل احمد بن محمد، صد كتاب و ابن ابيعمير، نود و چهار كتاب و ابراهيم بن محمد ثقفي نزديك به پنجاه كتاب تصنيف نمودهاند.
در اين عصر، مجتمع شيعي با يك پديده انحرافي خطرناك روبرو ميشود، و آن پيدايش گروه كوچك اما بسيار پرتحرك و فعال غلاة ميباشد. اينها به ائمه اطهار نسبت الوهيت داده و گاه خود مدعي نبوت مي شدند ،و اولين بار اين غلاة هستند كه زلال علوم اهل بيت را كدر ميسازند، و در اجتماع به هم پيوسته شيعه شكاف ايجاد ميكنند. ائمه اطهار عليهمالسلام به يك جنگ علني و پيگير و بسيار شديد عليه افراد و سركردگان اين گروه پرداخته و به صورتهاي مختلف، شيعيان و شاگردان خود را از خلط و آميزش و تأثيرپذيري از ايشان برحذر داشته و در حد قدرت، به طرد و لعن و تكفيرشان دست يازيدند. يك نمونه از اين شدت عمل را در حادثه زير ميبينيم:
محمدبن عيسي ميگويد: من در محضر يونس بن عبدالرحمن، صحابي بزرگ امام كاظم و امام رضا عليهماالسلام بودم، كسي از ايشان سئوال كرد: اي ابامحمد شما چرا اين قدر در مورد احاديث دقت به خرج ميدهيد، و چرا تا اين حد روايات پارهاي از اصحاب را انكار مينمائيد؟ ايشان فرمود: هشامبن حكم براي من نقل كرد كه امام صادق عليهالسلام ميفرمود: حديثي جز آنچه موافق قرآن و سنت پيامبر باشد يا دليلي از احاديث مسلم گذشته ما براي آن موجود باشد قبول نكنيد، زيرا مغيرة بن سعيد لعنهالله در كتابهاي اصحاب پدرم دست برده و در آنها احاديثي وارد ساخت كه گفته پدرم نبود. از خدا بترسيد، و از مطالب نقل شده از ما، چيزي كه مخالف قول خداوند و رسول او باشد نپذيريد، زيرا اگر ما سخني بگوئيم، خواهيم گفت: خداوند ميفرمايد، يا رسول خدا ميفرمايد. به همين دليل است كه از عصر امام صادق عليهالسلام به بعد، اصحاب ائمه، به عرضه كتب و اصول خود با پيشينيان به امام عصر خود، دست زدند، و بدين وسيله ميخواستند از صحت نقلها و عدم نفوذ نيروهاي انحرافي در تأليفات و اصول مطمئن شده و با آرامش خاطر از آنها بهره بگيرند. نمونههاي فراواني در اين زمينه وجود دارد:
كتاب يوم و ليله يونس بن عبدالرحمن بر امام جواد و هادي و عسكري عليهمالسلام عرضه شده و مورد تصديق قرار گرفته است.
كتاب عبيدالله بن عليبن ابيشعبه حلبي بر امام صادق عرضه شده و امام عليهالسلام آن را نيكو شمردند.
كتاب التأديب احمدبنعبدالله بن خانبه بر امام عسكري عرضه شد، و امام فرمود: اين كتاب صحيح است و بدان عمل كنيد.
كتاب فضل بن شاذان نيشابوري بر امام عسكري عرضه شده و آن حضرت بر وي رحمت فرستاده و فرمود: من به مردم خراسان غبطه ميبرم، زيرا فضل در ميان ايشان است.
اصل ظريفبن ناصح بر امام صادق و امام ابوالحسن رضا عليهماالسلام عرضه شده است.
يونسبن عبدالرحمن كتابهاي شيعيان عراقي را به حضرت ابوالحسن رضا عليهالسلام عرضه ميدارد.
كتاب ابن عزافر به جناب حسينبن روح رحمهالله عرضه شد، و ايشان كه در همه امور از قول امام عصر عليهالصلوة و السلام تخطّي نميكرد عمل به آن را مقبول دانسته و پذيرفتند.
از عصر امام ابوالحسن رضا عليهالسلام به بعد، دانشمندان شيعه دست به تأليف كتابهاي بزرگي زدند كه استخراج شده از اصول قدما و حاوي صدها و هزارها حديث مورد احتياج جامعه شيعي بود، و بدين ترتيب در تاريخ حديث مرحله تازهاي پديد آمد. از جمله اين تأليفات كتاب المحاسن ابوجعفر احمد بن محمدبن خالد برقي(متوفي (274) از اصحاب امام جواد و امام هادي عليهماالسلام است. اين كتاب تا آنجا به جامعيت شهرت داشته و مقبوليت عام يافته بوده است كه شيخ طوسي هنگام ذكر نام كتابهاي ابنعقده مورخ و رجالي ومحدث مشهور ميگويد: «يكي از كتابهاي او كتاب الأداب است. اين كتاب بسيار بزرگ بوده و مانند كتاب المحاسن ابواب فراواني را شامل است.»
علامه ملامحمد تقي مجلسي پدر، در شرح فارسي خود بر من لا يحضره الفقيه در مورد كتاب المحاسن مينويسد: «اين كتاب نزد ما هست، و چنانكه مشايخ نقل كردهاند بسيار بزرگ و ثقة و معتمد عليه بوده و آنچه الحال هست شايد ثلث آن باشد». در روضات الجناتآمده است. برقي تأليفات فراوان دارد، و بزرگترين و جامعترين آنها كتاب محاسن است كه مشهور بوده و در زمان ما موجود ميباشد. اين كتاب مشتمل بر بيش از صد باب در فقه و حكمت و آداب و علل شرعي و توحيد و ساير اصول دين و فروع آن ميباشد، و شيخ صدوق بيشتر كتابهاي خود را بر اساس و شكل آن تأليف نموده است. محدث نوري در خاتمه المستدرك، فائده پنجم، در مورد برقي ميگويد: «از كتاب جامع و بزرگ او، همه مصنفين و نويسندگان جوامع حديثي نقل كردهاند بلكه حتي از او عناوين كتابهاي خويش را گرفتهاند». اين كتاب بزرگ كه امروز اكثر آن از دست رفته نزد مشايخ ثلاثه يعني كليني و صدوق و طوسي وجود داشته و هر سه از آن استفاده كردهاند بدين ترتيب يكي از مأخذ مهم كافي كتاب المحاسن برقي است.
ديگر كتاب الجامع احمدبن محمد بن ابينصر بزنطي كوفي (متوفاي 221هـ ) است. بزنطي از اصحاب حضرت ابوالحسن رضا و ابوجعفر جواد عليهما السلام بوده و نزد ايشان منزلتي عظيم داشته است. او را از دسته دوم اصحاب اجماع دانستهاند يعني از كساني كه حديث و روايت نقل شده از ايشان، اگر به طريق صحيح باشد نياز به وارسي و تحقيق در افراد بعد نيست، و مقبول و صحيح تلقي ميشود. كليني با يازده طريق از سلسله مشايخ خود از اين كتاب نقل مي كند. طبق يك نقل، اين كتاب تا عصر محقق حلي صاحب شرايع موجود بوده است.
سوم كتاب نوادر الحكمة محمدبن احمدبن يحييبن عمران اشعري قمي است. نجاشي در مورد اين كتاب ميگويد: «اين كتاب، كتاب بزرگ و خوبي است و علماي قم آن را به نام دبه شبيب معرفي ميكردند، و شبيب بقالي بود كه در دبه چرمي خودش كه خانههاي فراوان داشت انواعي از روغن قرار داده و طبق خواست مردم به آنها ميفروخت.» و بدين مناسبت به آن كتاب بزرگ اين نام را داده بودند كه طالبان معارف در هر زمينه ميتوانستند از نوادر الحكمة استفاده كنند. طوسي در مورد اين مرد ميگويد: «مردي جليلالقدر و كثيرالروايه ميباشد. كتاب او نوادرالحكمة است كه مشتمل بر بيست و دو كتاب ميباشد.»
صدوق در مورد اين كتاب و چند كتاب ديگر از امثال آن كه مرجع وي در تأليف كتاب مهم من لا يحضرهالفقيه است ميگويد: « هرچه در اين كتاب من است از كتب مشهور، و مورد اعتماد و مرجع استخراج شده است.»
آنگاه به شماره كردن كتابهاي مزبور ميپردازد، و نوادرالحكمة را به عنوان ششمين از آنها نام ميبرد. اين سخن از كسي است كه شيخ طوسي درباره او ميفرمايد: «حافظ احاديث و بصير و خبير در فقه و رجال و نقاد اخبار بود. در ميان دانشمندان قم نظيري براي او در حفظ و فراواني دانش ديده نشده است.»
اين كتاب در نزد مشايخ سهگانه كليني و صدوق و طوسي بوده و تا زمان سيدبن طاووس نيز باقي مانده است. صدوق از اين كتاب با پنج طريق از سلسله مشايخ خود و كليني با دو طريق نقل ميكند.
از كساني كه در اين مرحله از تأليفات حديثي به شهرت رسيده و كتابشان مقبوليت يافته است عليبن مهزيار اهوازي (متوفي 333) است. جامع او از سيو سه كتاب تشكيل يافته بوده است. صدوق اين كتاب را در دسترس داشته و از آن به سه طريق از مشايخ خود روايت ميكند. كليني نيز آن را داشته و از آن بدون اينكه واسطه خود را ذكر نمايد نقل ميكند.
كتاب الثلاثين حسينبنسعيد اهوازي كتاب بسيار مشهور ديگر اين دوره است. اين مرد از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادي صلواتالله عليهم بوده است. كليني از او به پنج شكل و صدوق به دو طريق و طوسي به يك طريق نقل كردهاند تا اينجا با چند نمونه از مشهورترين مجموعههاي روايي قبل از عصر كليني آشنا شديم:
صاحبان اين آثار از عصر امام هشتم به بعد، در جوامع شيعه به بالاترين مراحل شهرت رسيده و كتب آنها نسخههاي متعدد داشته و شيوخ بسياري آنها را تعليم ميدادهاند. امّا با آمدن كليني به بغداد و عرضه كتاب كافي در مجامع علمي آن ديار، رفته رفته اين كتابها به محاق فراموشي سپرده شد و بيشتر توجّهات معطوف به آن كتاب گرديد. چگونگي تكوّن كافي و شخصيت كليني را در آينده بررسي خواهيم كرد، انشاءالله.