يادها و خاطرهها
ديدار آية الله شاهرودي
حضرت امام در تمام زمينههاي فردي و اجتماعي به آداب و سنن اسلامي ملتزم بودند. براي اهل علم به خصوص مراجع و معمّرين احترام زيادي قائل بودند و منطبق با شئون آنان به ديد و بازديدها به ويژه در مورد زائران خانه خدا مقيّد بودند.مرحوم آية الله شاهرودي از مراجع بزرگ در نجف از سفر حج بازگشته بودند به همين مناسبت بعد از نماز مغرب همراه حضرت امام به ديدار ايشان رفتيم. حضرت امام و آية الله شاهرودي صميمانه با هم معانقه كرده و در كنار هم نشستند. اتاق بيروني نسبتا بزرگ بود و از جمعيت طلاب پر شده بود. آية الله شاهرودي سر حال و بانشاط مينمود و معمولاً مجالس ايشان خالي از حداقل مزاح و انبساط وجه نبود. در اين جلسه نيز حاضران منتظر بودند چهره جدي و با صلابت امام خندان شود.آية الله شاهرودي به تك تك حاضران «مسّاكم الله بالخير» ميگفتند. از دست راست شروع كردند و با اشاره انگشت سبابه به چند نفري كه نزديك بودند مسّاكم الله گفتند وقتي به تراكم جمعيت رسيدند با چرخاندن دست و انگشت سبابه به شكلي مليح به چند نفر ديگر نيز مساكم الله گفتند اما هنگامي كه احساس كردند تمام افرادي كه پشت سر هم نشستهاند را نميشود جدا، جدا مورد اشاره قرار دادو موجب معطلي امام نيز ميشود، سبك اشاره را عوض كردند و به جاي يك انگشت، با ده انگشت دو دست چند بار به جمعيت متراكم وسط اتاق اشاره و مسّاكم الله گفتند و در اينجا بود كه خنده بيصداي حاضران در ازاء هر اشاره انفرادي به موج خنده با صدا تبديل شد و امام نيز خنديدند و يكي از صحنههاي نادر خنده امام، در جمع را مشاهده كرديم.تبسم و خنده امام
كساني كه با امام معاشرت داشتند همواره ميتوانستند شاهد تبسمهاي مليح و دلربا در چهره مهربان و نوراني حضرتش باشند اما خنده صدادار امام بسيار نادر بود. با توجه به همين ويژگي بود كه در جلساتي كه هر شب به مدت نيم ساعت در اتاق بيروني منزلشان در نجف برقرار بود، تقريبا هيچ گاه صداي بلند خنده شنيده نميشد و اصولاً مطلبي كه موجب چنين خنده هايي باشد مطرح نميگرديد. از جمله مواردي كه شاهد خنده امام بوديم، در جلسهاي بود كه مرحوم آية الله شيخ مجتبي لنگراني از علماي بزرگ و مورد احترام حوزه نجف، گويي تصميم گرفته بود با تبحّر فوق العادهاي كه در شوخي و طنز داشت هر طور شده امام را بخنداند. در آن جلسه آقاي لنگراني خندهدارترين داستانهايش را پي در پي با مهارت مخصوص به خود، بازگو كرد، اما نه آن كه امام نخنديد بلكه ديگران نيز تحت تأثير هيبت مجلس امام، با تكلّف و دشواري سعي كردند بر خودشان مسلّط باشند و نخندند، اما آقاي لنگراني دست بردار نبود و آخرين تيرش را در كمان گذاشت و با نقل داستاني ازيكي از بزرگان كه هميشه مثالها را در جلسه درس روي خودش ميزد با لهجه مخصوص سرانجام موفق شد امام را بخنداند و با خنده امام، حاضران نيز خنده انباشته و نگهداشته شده در درونشان آزاد شد و جلسه را انفجار خنده فرا گرفت!يكي ديگر از موارد كه در جماران اتفاق افتاد اين بود كه آقاي حاج عيسي براي امام چاي ميآورد در محضر امام حالت عطسه بر او عارض و بياختيار عطسه ميكند حضرت امام خطاب به حاج عيسي ميگويد «يرحمكم الله» حاج عيسي هر چه فكر ميكند جملهاي كه در پاسخ گفته ميشود را به ياد نميآورد و صرفا با تداعي برخي از كلمات بياختيار ميگويد «سمع الله لمن حمده» و امام از اين پاسخ به شدت ميخندند. حاج عيسي دست پاچه ميشود و ميگويد آقا حرف بدي زدم؟! و امام با مهرباني ميفرمايند نه زياد هم بيتناسب نبود!قضيه ديگري را نيز مرحوم حاج احمد آقا برايم نقل كرد كه يك روز آقاي ظهيرنژاد رئيس وقت ستادمشترك ارتش همراه با يكي از فرماندهان آمده بودند خدمت امام براي ارائه گزارش، فرمانده مزبور كه ميخواست گزارش بدهد بعد از «بسم الله» بدون توجه به محدود بودن وقت و شرائط مخاطب انگار كه ميخواهد سخنراني كند، شروع كرد به خواندن خطبه و آيه «و نريد ان نمن...» آقاي ظهيرنژاد كه با صراحت و بيريائياش مورد علاقه امام بود، ميان حرف او پريد و با لهجه خاص خود، گفت: آهاي! اصل حرفت را بزن! خيال ميكني امام، عوام است، و امام به شدت خندهاش گرفت.
وسيله نقليه امام؟!
حضرت امام در نجف اشرف به طور معمول روزانه حداقل چهار بار براي نمازجماعت ظهر در مسجد شيخ انصاري و نماز مغرب در مدرسه آيةالله بروجردي و شبها براي تشرف به حرم حضرت اميرالمؤمنين (ع) و در ايام تحصيلي براي درس در مسجد شيخ انصاري از منزل بيرون ميآمدند و مجموعا هشت بار مسافت بين اين اماكن و خانه را پياده طي ميكردند و مسافتهاي دورتر را كه گاهگاهي براي ديد و بازديدها رفت و آمد ميكردند در سالهاي اول از درشكه كه ارزانترين وسيله نقليه نجف بود استفاده ميكردند.در آن زمان در نجف تاكسي به سبك رائج نبود ولي بنزهاي گازوئيلي كرايه به نام «ابوخمسه» وجود داشت كه براي يك تا پنج نفر مسافر در داخل شهر ربع دينار ـ معادل 50 ريال در آن زمان ـ كرايه دريافت ميكردند كه نسبت به كرايه درشكه گران بود و به همين جهت امام حاضر نبودند سوار اين اتومبيلهاي كرايهاي شوند و حتي اصرار ديگران هم در اين رابطه نتوانست روش امام را تغيير دهد اما وقتي اين نكته مطرح گرديد كه با توجه به استفاده ساير مراجع از اتومبيل شخصي ممكن است درشكه سوار شدن امام باعث نوعي تعريض نسبت به آنان شود، از آن به بعد براي اين نوع رفت و آمدها كه به طور استثنايي پيش ميآمد از ماشين كرايه استفاده ميكردند ليكن رفت و يكي ديگر از موارد كه
در جماران اتفاق افتاد
اين بود كه آقاي حاج عيسي
براي امام چاي ميآورد
در محضر امام حالت عطسه بر او
عارض و بياختيار عطسه ميكند
حضرت امام خطاب به
حاج عيسي ميگويد
«يرحمكم الله»
حاج عيسي هر چه فكر ميكند
جملهاي كه در پاسخ گفته ميشود
را به ياد نميآورد
و صرفا با تداعي برخي از كلمات
بياختيار ميگويد
«سمع الله لمن حمده»
و امام از اين پاسخ
به شدت ميخندند.
حاج عيسي دست پاچه ميشود
و ميگويد آقا حرف بدي زدم؟!
و امام با مهرباني ميفرمايند
نه زياد هم بيتناسب نبود!
آمدهاي روزانه را هم چنان تا آخر پياده طي مينمودند.حضرت امام هم چنين براي مسافرت به كربلا كه سالي چند بار به مناسبتهاي زيارتهاي مخصوصه امام حسين(ع) انجام ميگرفت از همان اتومبيلهاي كرايه «ابوخمسه» استفاده ميكردند. اين در حالي بود كه تلاش دوستان عاشق امام به خصوص از كويتيها ميخواستند اتومبيل شخصي به ايشان اهداء نمايند، هرگز مورد پذيرش امام قرار نگرفت.
علامه اميني
منزل و كتابخانه بزرگ علامه اميني در نجف نزديك خانه حضرت امام به طرف مسجد شيخ انصاري بود. كتابخانه ايشان با نام مكتبة الامام اميرالمؤمنين(ع) از بزرگترين و معتبرترين كتابخانههاي عمومي حوزه علميّه نجف بود و حقير بسياري از اوقات مطالعاتم را در آن جا انجام ميدادم.احساس اينجانب اين بود كه رابطه خاصي بين امام و علامه اميني وجود داشت اما اين رابطه زياد محسوس و آشكار نبود يك بار كه متوجه حركت امام براي رفتن به منزل علامه اميني شديم و با علاقه تا در خانه ايشان همراه امام رفتيم، ولي امام با ورود به خانه علامه اميني در را از پشت سرشان بستند!علامه اميني قبل از تبعيد امام به نجف، در قم نيز با امام مرتبط بودند آقاي جعفري گيلاني برايم نقل كرد كه در اوائل سال 1342 با مرحوم شهيد حيدري در منزل امام واقع در يخچال قاضي شاهد جلسهاي بودهاند كه علامه اميني به همراه مرحوم شيخ عباسعلي اسلامي و چند نفر ديگر از علما و وعاظ تهران در محضر امام بودند. در اين جلسه بعد از صحبتهاي اسلامي، حضرت امام بر ضرورت تشكيل جلسات علما، عدم تعهد به ساواك، تكيه روي حادثه فيضيه حفظ وحدت و... تأكيد كردند و فرمودند: در روز عاشورا هم نيز خودم با مردم صحبت خواهم كرد و... در مورد تعهد به ساواك براي صحبت نكردن راجع به شاه و امريكا و اين كه اسلام در خطر است فرمودند: هر كس اين تعهد را به ساواك بدهد از ما نيست.آقاي اسلامي به علامه اميني كه با همه وجود به سخنان امام گوش سپرده بود گفت شما هم مطلبي بفرمائيد علامه اميني فرمود: جايي كه فرمانده كل قوا باشد به سربازان و پاسبانهاي سر چهار راه نوبت نميرسد.حضرت امام فرمودند: شما زبان اسلام و مدافع ولايت هستيد، بفرمائيد: علامه اميني با اشاره به خواست امام مشغول صحبت شد و ضمن بيان مطلبي گفت: آيت عظماي ما ايشان ـ امام ـ هستند. آن وقتي كه كندي در ملاقات با شاه گفت اميدوارم اقليتهاي مذهبي ـ در آن جا منظورش بهائيت بود ـ را به رسميت بشناسيد و در روزنامه چاپ شده چرا آية الله بروجردي توي دهن اين مردك نزد؟!علامه اميني را براي اولين بار در زمان كودكي در روز جمعه 15 صفر 1376 قمري ـ 1336 شمسي ـ كه در اثناء سفرشان به اصفهان به دعوت پدرم به دستگرد آمدند، زيارت كردم اما بهترين خاطراتم از زيارت ايشان در ساعاتي بود كه به حرم حضرت امير(ع) مشرف ميشدند. او در ازدحام جمعيت زوار در پشت سر حضرت علي(ع) رو به قبله مينشست و ميگريست گاهي مدتها در انتظار ميايستادم تا كنار او جايي براي نشستن خالي شود و زانو به زانوي او مينشستم، تا شايد سخن دردآلود اين شيفته علي را بشنوم اما هرچه بيشتر به زمزمه آتشين او گوش سپردم كمتر سخني را شنيدم.احساس ميكردم او در ميان جمع بود و در عالم تنهايي خود، چشم دل به تنهايي تنهاترين مظلوم عالم دوخته بود و بر مظلوميت بينظير او هايهاي ميگريست. آن چه با گوش ميشنيدم صداي گريه او بود و آن چه با چشم ميديدم قطرات اشكي بود كه پيوسته از زير محاسن او بر دامانش ميچكيد!داوري شهيد بهشتي
در سالهاي آخر قبل از پيروزي انقلاب اسلامي دو نفر از دوستان كه يكي از روحانيون معروف و ديگري از بازاريان مبارز بود در يك كار اقتصادي با هم شريك شده بودند. در اثناء، اختلاف حساب معتنابهي پيدا كردند و با هم درگير شدند. حقير تلاش زيادي براي اصلاح فيمابين آنان به عمل آوردم ولي توفيقي حاصل نشد، نهايتا توافق شد موضوع را نزد شهيد آية الله بهشتي مطرح كنند و قضاوت ايشان را بپذيرند عازم تهران شديم و شب به منزل آقاي بهشتي رفتيم منزل ايشان در منطقه روبروي حسينيه ارشاد بود كه در آن موقع هنوز بخش عمده آن زمينهاي باير بود، اين اولين بار بود كه به خانه آقاي بهشتي در اين منطقه ميرفتم، خانهاي نقلي، تميز، مرتب و در عين حال ساده، فرش آن موكت بود اما از نظافت ميدرخشيد. زندگي و سر و وضع او مثل امام ساده، مرتب و نظيف بود او مصداقي از اين آيه قرآني بود كه «يحسبهم الجاهل اغنياء من التعفّف» (بقره/273) نه مانند كساني كه دارايند، اما خود را فقير و ژوليده مينمايانند!بعد از پذيرائي مختصر و احوالپرسي، موضوع دعوا به تفصيل بيان شد و شخص عالم كه از دوستان صميمي شهيد بهشتي بود، مطمئن بود كه ايشان به نفع او قضاوت خواهد كرد، اما شهيد بزرگوار به جاي اين وارد اين معركه شود، با آن بيان مخصوص به خود، داستاني را نقل كرد به اين مضمون:دوستاني كه شركت عمراني را تأسيس كردند نزد من آمدند و گفتند ميخواهيم براي بركت اين شركت، شما هم سهامدار شويد گفتم ما طلبه هستيم و سرباز امام زمان(عج) مناسب نيست كه در اين مقولات وارد شويم رزّاق، خداست و اگر براي او كار كنيم، روزي ما را خودش ميرساند.آن گاه كه ديدند اصرار آنها نتيجه نداد، تصور كردند انكار من ممكن است براي اين باشد كه سرمايهاي براي مشاركت ندارم لذا پيشنهاد كردند كه شما لازم نيست سرمايهگذاري كنيد. ما خودمان كلّي سرمايه شركت را تأمين ميكنيم فقط قبول كنيد كه درصدي از سهام به نام شما شود و سود آن را تقديمتان كنيم باز هم به آنها جواب منفي دادم و استدلال كردم دليل نپذيرفتن صرفا به خاطر داشتن يا نداشتن سرمايه نيست و اصولاً قصد ندارم در اين مسائل وارد شوم اما آن دوستان به اصرار خود ادامه دادند و اين بار پيشنهاد كردند كه شما شريك شويد و سود آن را نه براي خودتان كه براي پيشبرد نهضت و ترويج اسلام صرف كنيد، باز هم نپذيرفتم و نهايتا گفتند ما آماده هستيم بدون اين كه شما آوردهاي در شركت داشته باشيد، بخشي از شركت را به نام شما كنيم و صرفا سود آن براي مصارف عام المنفعة و نهضت در اختيار شما قرار گيرد اما سرانجام به هيچ نوع، وارد شدن در امور اقتصادي را به خاطر حفظ ذيطلبگيام نپذيرفتم و...
با نقل اين ماجرا و ملاحظه علو طبع آيةالله بهشتي، طرفين دعوا در خود فرو رفتند! واز مطرح كردن يك دعوا بر سر مسائل مادي در محضر ايشان منفعل شدند و مخصوصا آن كه روحاني بود، پاسخي مضاعف را دريافت كرد.