5- بايسته‏هاى انتظار - نگاهی دوباره به انتظار (3) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نگاهی دوباره به انتظار (3) - نسخه متنی

مجید حیدری نیک

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

انتظار، سهم چشمانى است كه رو به آفتاب زيسته‏اند; سهم دستانى است كه شبگاهان، در وسعت نيايش، به جانب آسمان ريشه دوانيده‏اند، سهم دل هايى كه چون كبوتران خونين بال، در بى نهايتى سرخ جاودانه تپيده‏اند; گام‏هايى كه چون جنون گردباد، واژگون رقصيده‏اند تا تنهايى خاك را با آسمان در ميان نهاده باشند.

منتظران، مجنون زادگان ليلاى وجودند; عاشقانى دل سوخته كه لب به زمزمه‏تر كرده‏اند و در دل، شور و شوق و اميد پرورانده‏اند و پاى افزارى از صبر و شكيب ستانده‏اند تا خستگى راه، مجال‏شان ندهد كه به «ماندن‏» بينديشند كه بايد «رفت‏» تا به «راه‏» پيوست; چرا كه «رفتن‏» ، به راه مى‏پيوندد و «ماندن‏» ، به ركود. [1]

آرى، حركت، رهاورد طبيعى انتظار است. آنان كه عظمت درونى خويش را يافته‏اند، آنان كه ابراهيم گونه سرود «انى ذاهب الى ربى سيهدين‏» [2] را سر مى‏دهند، آنان كه يافته‏اند حركت و تلاش به هدايت مى‏انجامد، و چه شيرين، جرعه جرعه از هدايت‏هاى مستمر حق بهره‏مند مى‏شوند.

آنان، با تمام وجود، روى خود را به آسمان دوخته، نداى «انى وجهت وجهى للذى فطر السماوات والارض‏» [3] را زمزمه مى‏كنند و اين گونه ظهور هادى امت را به انتظار مى‏نشينند.

اشاره: در نوشتار پيشين، چهار مورد از محورهاى مبحث انتظار (حقيقت، ضرورت، ابعاد، مبانى انتظار) مورد باز كاوى قرار گرفت. در اين نوشتار، از زواياى ديگر، بايسته‏ها و رهاورد و پايان انتظار را مورد بررسى قرار مى‏دهيم.

5- بايسته‏هاى انتظار

اصولا، كسى كه در انتظار است، بى تفاوت و بى خيال نيست. حضرت يعقوب عليه السلام منتظر يوسف عليه السلام بود، ولى بيكار نبود. به فرزندان‏اش گفت: برويد و به دنبال يوسف و برادرش بگرديد و از روح خدا نا اميد نشويد.» . [4]نيز، همين تعبير در مورد حضرت مهدى (عج) وارد شده است: «منتظر فرج باشيد و از روح خدا نااميد نشويد» . [5]بنابراين، فرزندان انتظار، آداب و وظايفى را دنبال مى‏كنند; چون، اين خاصيت انتظار است كه بر حالت و رفتار و عمل منتظر تاثير مى‏گذارد. اينك، به تعدادى از اين وظايف اشاره مى‏شود.

يكم - اقبال

آنان كه از تدبر بهره گرفته‏اند، از كنار حادثه‏هاى پيش پا افتاده، به سادگى نمى‏گذرند; زيرا، دريافته‏اند كه در كنار هر اتفاقى هر چند كوچك، درسى و اندرزى وجود دارد. امام كاظم عليه السلام هم به اين مسئله اشاره دارند: «ما من شي‏ء تراه عينك الا و فيه موعظة; [6]هر آن چه چشمان تو آن را مى‏بيند، در آن، موعظه و پند و اندرزى است.» .

آنان كه به زندگى خود و ديگران توجه ويژه‏اى دارند، دست هدايت مهدى فاطمه عليها السلام را در هدايت‏خودشان و ديگران، به خوبى مشاهده مى‏كنند و مساعدت‏هاى پيدا و پنهان محبوب را لمس، و حضور مهربان او را احساس مى‏كنند. آنان، به او، رو مى‏آورند و او را صدا مى‏زنند و مى‏خوانند: «انا توجهنا واستشفعنا و توسلنا بك الى الله...» . [7]

بايد دانست در معنا و مفهوم اقبال و رو آوردن، دو نكته نهفته است:

1- رو آوردن و دل دادن به محبوب است، به خاطر بزرگى و جمال و هيبت و شعور و يافتن تمامى خواسته‏ها و آرزوها در وجود او تا بدين وسيله از راه و منش او پيروى كند و راه‏هاى صعب العبور و پر پيچ و خم را با او به سر منزل مقصود برساند. [8]

اقبال به مهدى، اين معنا را با خود دارد. براى رسيدن به اين غايت، چند عنصر دخيل است: عنصر شناخت; [9]تجربه‏ى محبت و عنايت، تجربه‏ى ضعف‏ها و محدوديت‏ها در ديگران; تجربه‏ى بن بست‏ها و احساس تنگناها.

شناخت

آشكار است كه اقبال قلبى، از شناخت و احساس محبت مايه مى‏گيرد. از اين رو، مهم‏ترين وظيفه‏اى كه هر شيعه‏ى منتظر بر عهده دارد، كسب معرفت نسبت‏به وجود مقدس امام و حجت زمان خويش است. اين موضوع، تا بدان درجه از اهميت قرار دارد كه در روايات بسيارى، اعم از شيعه و سنى، مطرح شده است.

تجربه‏ى محبت و عنايت از محبوب و ضعف و محدوديت از ديگران

آنان كه در اين هستى، محبوب‏ها و رهبران ديگر را تجربه كرده‏اند و به ضعف‏ها و محدوديت‏ها و پستى‏ها و زشتى‏هاى آنان واقف شده‏اند، وقتى از زبان وحى مى‏شنوند كه «ولى، به ما، مهربان‏تر [10] و آگاه‏تر از خودمان است‏» ، ديگر تمام توجه‏اش به او معطوف مى‏شود تا جايى كه در كوچك‏ترين رفتارش، حتى صدقه دادن‏اش، [11] او را بر خودش مقدم مى‏دارد و پيش از اين كه به سلامتى خود فكر كند، تندرستى و رفع بلا از او را خواهان است تا جايى كه او را بر وجود خود حاكم مى‏كند و نسبت‏به خودش اولى مى‏داند. [12]

چه طور مى‏شود آن مهربان غايب را دوست نداشت، در حالى كه او، نسبت‏به ما، مهربان و سبب دفع بلاها و گرفتارى‏ها است [13] و ايمنى بخش اهل زمين است [14] و در غم ما، غمگين، و از شادى ما، شادمان مى‏گردد و در فكر وضعيت‏شيعيان است، اگرچه در مشرق و مغرب زمين باشند. [15]

تجربه‏ى بن‏بست‏ها و احساس تنگناها

توجه به مهدى عليه السلام تجربه‏ى بن بست‏ها و احساس تنگناها را مى‏خواهد. براى كسى كه دنيا، نزد او، هنوز وسعت دارد، در خيمه‏ى مهدى (عج) جايى نيست. كسى كه به مال و ثروت و همسر و فرزند و... وابسته است و تعلق دارد، در خيمه‏ى مهدى فاطمه عليها السلام جايگاهى ندارد.

«بايد دانست كه اموال و اولاد، فتنه نيستند. اين تعلق وابستگى است كه فتنه است. مثل مال و انسان، مثل آب و كشتى است. اگر آب بيرون از كشتى باشد، وسيله‏ى خوبى براى حركت كشتى است، اما اگر داخل كشتى شود، سبب هلاكت است. مال هم اگر بيرون از دل باشد، مركب خوبى است، ولى اگر داخل دل باشد، باعث هلاك است.» . [16]

اساسا، زهد، آزادى است، آزادى از هر آن چه رنگ تعلق به خود گيرد. حافظ مى‏گويد:




  • غلام همت آنم كه زير چرخ كبود
    زهر چه رنگ تعلق پذيرد، آزاد است



  • زهر چه رنگ تعلق پذيرد، آزاد است
    زهر چه رنگ تعلق پذيرد، آزاد است



منتظر مهدى (عج) آزاد مردى است كه دادن‏ها و گرفتن‏ها، در وجود او موجى ايجاد نمى‏كند. [17]

منتظر مهدى فاطمه عليها السلام به دنيا قانع نيست، بلكه جايگاه بلندترى را طالب است; چون، در چشم تيزبين او، دنيا، بد نيست، بلكه دنيا، كم است. [18]

كسب آبرو از محبوب

معناى ديگرى كه در مفهوم اقبال وجود دارد، روى آوردن به خاطر حضور در كنار محبوب است تا با اين حضور و انتساب، كسب آبرو كند. وجاهت و شرافت و مقبوليتى را كه هرگز نمى‏توانسته به طور طبيعى كسب كند، بدين وسيله به دست مى‏آورد.

اساسا، انسان‏ها، در زندگى‏شان، به دنبال پيدا كردن يك وجهه و موقعيت اجتماعى خوبى هستند و تمام تلاش خود را در اين زمينه انجام مى‏دهند تا به اين هدف ارزش‏مند برسند.

آنان كه به كلاس‏هاى بالاترى راه پيدا كرده‏اند و ارزش‏هاى انسانى خود را كشف كرده‏اند و استعدادهاى ويژه و برتر خود را يافته‏اند و به استخراج و بهره بردارى از آن مشغول‏اند، آبرومندى و وجاهت را در جاى ديگرى دنبال مى‏كنند. آنان، آبرو را در نزد امام حسين عليه السلام مى‏جويند و اين دعا را بسيار مى‏خوانند: «اللهم! اجعلني عندك وجيها بالحسين عليه السلام فى الدنيا والاخرة‏» [19] و در نتيجه، خدا، خريدارشان مى‏شود: «ان الله اشترى من المؤمنين‏» . [20]

وجاهت در حضور حق و در محضر او، براى كسانى است كه توجه از غير او برداشته‏اند. به همين سبب، منتظر مؤمن، تمام توجه و وفاى خود را در اين راه مبذول مى‏دارد و به درجه‏اى از وجاهت مى‏رسد كه «افضل اهل هر زمان‏» لقب مى‏گيرد. «المنتظرون لظهوره افضل كل زمان..» .[21]

دوم - ميثاق

«... الذين يوفون بعهد الله ولا ينقضون الميثاق‏» [22]

فرزند انتظار، با توجه و اقبال قلبى، ارتباط ميان خود و ولى و حجت‏حق را تحكيم مى‏كند و تا جايى پيش مى‏آيد كه نه تنها توقعى از او ندارد، بلكه متعهد مى‏شود تمام دارايى‏هايش، خانواده‏اش، هستى‏اش و تمام آن چه را خدا به او عطا كرده، در راه محبوب به مصرف برساند و اين ميثاق، سرود دائمى او است كه هر روز با ولى و امام زمان اش تجديد مى‏كند: «وابذل مالي و اهلي و نفسي...» . [23]او، مى‏داند آن چه نزد ما مى‏ماند، از بين رفتنى است و آن چه نزد «ولى‏» مى‏ماند، ماندگار و جاويدان است; چون، «ما عندكم ينفد و ما عندالله باق‏» [24]

تو مى‏خواهى آن چه را خدا به تو بخشيده، در راه او ببخشى. در واقع، اين بذل و بخشش، به دست آوردن و از تباهى و ضايع شدن دارايى جلوگيرى كردن است. اين، حفظ ثروت است و از ديار ثروت و احياى تمام آن چه خدا به انسان عطا كرده. چه طور ممكن است قرض دادن به يك مؤمن، باعث تضاعف و ازدياد آن شود و در راه ولى خرج كردن و به او سپردن و با او معامله كردن، اين چنين نباشد؟ در واقع، مومن منتظر، با اين كار، تجديد بيعت مى‏كند. [25]
براى تجديد بيعت‏با حضرت صاحب الامر، دعاى عهد، ميثاق نامه‏اى زيبا است. امام صادق عليه السلام فرموده‏اند:

هر كس، چهل صباح، اين دعا را بخواند، از ياوران حضرت قائم (عج) خواهد بود. و اگر پيش از ظهور آن حضرت بميرد، خداى تعالى، او را زنده خواهد كرد تا در ركاب آن عزيز، جهاد كند. [26]

انسان، با اين تجديد عهد، متعهد مى‏شود كه از هر گونه سستى و انحرافى دورى گزيند: «... براى صاحب امر، غيبتى طولانى است. در اين دوران، هر كسى بايد تقوا پيشه سازد، و چنگ در دين خود زند.» . [27]

اگر مؤمنان به عهد و پيمان و ميثاق با خدا پابند باشند، يقينا، زمان ظهور فرا خواهد رسيد. چه خوب است‏به نداى زيبايش در اين زمينه، گوش جان بسپاريم. آن حضرت فرمود:
لو اشياعنا، وفقهم الله لطاعته، على اجتماع من القلوب في الوفاء بالعهد عليهم لما تاخر عنهم اليمن بلقائنا...; [28]اگر شيعيان ما، كه خدا توفيق شان دهد، در راه ايفاى پيمانى كه بر عهده گرفته‏اند، همدل مى‏شدند، ميمنت ملاقات ما از ايشان به تاخير نمى‏افتاد.

بنابراين، تا استعداد حضور حضرت را پيدا نكنيم، از فيض ديدار خبرى نيست. امام (عج) منتظرآمادگى و تجديد عهد خالصانه‏ى ما هستند كه به همراه آن، سرور و بهجت و رضايت و انس هم خواهد آمد.

سوم - پناه

انسان منتظر، وقتى مسئوليت‏خود و رسالت‏سنگين‏اش را دريافت و به اين نتيجه رسيد كه بايد حركت كند - چون، ماندن، گنديدن و پوسيدن است - با مانع‏ها و درگيرى‏هايى روبه‏رو مى‏شود. مانع‏ها و درگيرى‏هايى كه در همه جا خانه گرفته‏اند و وحشت و غربت و تنهايى را ايجاد مى‏كنند. انسان، در اين هنگام، ناچار بايد به كسى پناه برد تا او را از اين غربت و تنهايى نجات دهد. اينك، اين سؤال در ذهن ايجاد مى‏شود كه «به چه كسى بايد پناه برد؟ با چه كسى بايد به گفت و گو نشست؟ به چه كسى بايد دل گرم شد؟» .

در پاسخ، بايد گفت، اين انس و دل گرمى، جز به معصوم، و انتظار فرج او نيست. [29]و اين حقيقت، چه خوب در موج كلام مهربان امام سجاد عليه السلام آمده است: «انتظار الفرج من اعظم الفرج; [30]انتظار فرج، از بزرگ‏ترين گشايش‏ها است‏» .

سينه‏هايى كه تمام رنج هستى را، تمام دردهاى انسان را، تمام ظلم‏هاى جامعه را شاهد بوده‏اند و همراه هر قطره خون كه از رگ‏هاى مظلومان ايرانى و فلسطينى و لبنانى و افغانى و... به زمين ريخته، و همراه هر تازيانه كه بر مجاهدى فرود آمده، حضور داشته‏اند و اين گونه در برابر همه‏ى مردم و همه‏ى هستى، خود را مسؤول مى‏دانند، چاره‏اى جز پيوند با مهدى فاطمه (عج) ندارند.

چهارم - توسل




  • وادى عشق، بسى دور و دراز است، ولى
    طى شود جاده صد ساله به آهى، گاهى



  • طى شود جاده صد ساله به آهى، گاهى
    طى شود جاده صد ساله به آهى، گاهى



(اقبال لاهورى)

اى عزيز فاطمه! ما، غفلت كرديم و متوجه نشديم و غافلانه و جاهلانه، تو، آن يوسف عزيز را، بدون اين كه حتى ثمن بخسى نصيب مان شود، از دست داديم و اينك، در هجران تو، كنعان زندگى ما، در خشك سالى سوزان، فرو رفته است و زندگى بر ما سخت‏شده است و با شرمندگى، دست تمنا به سوى تو گشوده‏ايم و عرضه مى‏داريم: «يا ايها العزيز مسنا واهلنا الضر وجئنا ببضاعة مزجاة فاوف لنا الكيل و تصدق علينا ان الله يجزى المتصدقين‏»


[31] .
آشكار است كه فرزندان انتظار، فلسفه‏ى غيبت آن منجى غائب را درك كرده و آن را ناشى از فاصله‏ى فرهنگ اين دوران از فرهنگ مهدويت و عدم آمادگى براى حضور آن امام همام مى‏دانند. آنان، خوب مى‏دانند فاصله‏ى آن چه بايد باشند و آن چه هستند، به عمق يك عمر زندگى است كه بدون راهنمايى از عالم وحيانى و توسل به ساحت مقدس يك وجود نورانى، ميسر نيست.

آنان دريافته‏اند كه توسل، تقرب است و وسيله ساختن براى رسيدن به محبوب و معبود:

«وابتغوا اليه الوسيلة‏»[32].

بايد دانست كه اهل بيت، وسيله‏ى تقرب انبيا هستند. [33]اساسا، عقل حكم مى‏كند كه براى رسيدن به هر مقصدى، به دنبال وسيله‏اى بايد بود، اما هر وسيله‏اى براى مقصد خاصى ساخته شده است، امام، وسيله‏ى قرب، [34] وسيله‏ى هدايت [35] ، وسيله‏ى رضا و رضوان [36]و راه رسيدن به بهشت موعود است. [37]

اين درست كه نمك طعام را هم بايد از آنان خواست، ولى وقتى مى‏شود بيش‏ترها را به دست آورد، براى طرح درخواست‏هاى پايين‏تر، مجال توسل نمى‏ماند، هر چند آنان كه به خواسته‏هاى بزرگ دست مى‏يابند و با هستى، هماهنگ مى‏شوند، نظام هستى هم با آنان هماهنگ مى‏شود و درخواست‏هاى كوچك آنان هم برآورده مى‏شود.

آرى، مى‏شود از ولى خدا، كشت و زرع و تجارت و فرزند و عيال و... خواست و آنان نيز خاندان بذل و بخشش‏اند و يقينا، انسان، از توسل‏اش بهره‏مند مى‏شود، ولى بهره‏ى بيش‏ترى را از دست مى‏دهد.

صحبت اين جا است كه از هر وسيله‏اى بايد متناسب با توانايى او درخواست داشت. از حجت‏خدا، بايد كارى را خواست كه از دست ديگران ساخته نيست. در بحثى درباره‏ى مشكلات حوزه‏هاى علميه، يكى از اساتيد مى‏گفتند: «كار اصلى مرجع، ساختن مسجد و مدرسه و بيمارستان نيست. اين‏ها، كارهايى است كه از يك ثروت‏مند هم ساخته است. كار مرجع، تربيت عالم عادل و عاقل است. اين، كارى است كه از يك ثروت‏مند و ديگران ساخته نيست. بايد به هر كس، در كارى كه براى آن ساخته شده، توسل جست و بهره گرفت.» . [38]

آرى، آنان خود، معرف خويش‏اند. آنان، انقلاب در عقل‏ها و انديشه‏ها ايجاد مى‏كنند. [39]آنان، قفل و زنجير را از پاى آدمى بر مى‏دارند تا خوب حركت كنند. [40]به هر طرف، چه شرق و چه غرب برويم، هدايت، فقط در نزد آنان است. [41]

خدا، به عزت و جبروت خود قسم خورده كه اگر كسى او را آن قدر عبادت كند، به طورى كه همانند چربى در ديگ، آب شود، از او نخواهد پذيرفت، مگر از همان طريقى كه خودش امر كرده او را بخواند. [42]

پنجم - آمادگى

مؤمن منتظر، بى كار نمى‏ماند، بلكه آماده مى‏شود. همچون يعقوب، بوى پيراهن يوسف در او انقلابى ايجاد مى‏كند. [43]اساسا، آنان كه انتظار محبوبى را داشته باشند، كوچك‏ترين نشانه‏اى از محبوب، در آنان تاثير عميقى مى‏گذارد. در تاريخ مى‏خوانيم، پيراهن حضرت يوسف، بر روح و جسم يعقوب تاثير گذاشت و چشم نابيناى او، بينا، و روح و روان وى، شادمان شد.

آمادگى، آن هم در تمامى ابعادش، [44] يكى از وظايف دوران غيبت‏به شمار مى‏آيد; چون، مؤمن منتظر، پيوسته، در حال زمينه سازى براى سلطه و تسلط مهدى «عج‏» است: «ويوطئون للمهدي سلطانه‏» . [45]

او، با كسب تعليمات نظامى و مهيا كردن تسليحات مناسب، خود را براى يارى و نصرت امام غائب، آماده مى‏كند. مرحوم كلينى (ره) از امام موسى كاظم عليه السلام نقل مى‏كند: «... هر كس اسبى را به انتظار امر ما نگاه دارد و به سبب آن، دشمنان ما را خشمگين سازد، در حالى كه منسوب به ما است، خداوند روزيش را فراخ گرداند و به او شرح صدر عطا كند و او را به آرزويش برساند و در رسيدن به خواسته‏هايش يارى‏اش كند.» . [46]

البته، نحوه‏ى آمادگى و مهيا بودن، بستگى به شرايط زمان و مكان دارد. اگر در روايات، سخن از آماده كردن اسب و شمشير، به ميان آمده، به اين معنا نيست كه اين‏ها، موضوعيت دارد، بلكه به عنوان تمثيل و بيان لزوم آمادگى براى يارى آخرين حجت‏حق است. بنابراين، به طور كلى مى‏توان گفت، فرهنگ انتظار، فرهنگ آماده‏سازى جامعه براى پذيرش آزادانه‏ى حاكميت الهى است. و در اين ميان، استراتژى منتظران، نزديك سازى آزادى به دين است.

6- ره‏آورد انتظار

فرزندان انتظار، با كسب آمادگى‏هاى لازم و پس از طى مراحل ياد شده، ريشه‏هايى در وجودشان سبز مى‏شود و رفته رفته به نتايج و رهاوردى مناسب از اين تلاش و كوشش نايل مى‏شود و صبر برگرفتارى و برخوردها و آزار و تمسخرها و بلاها و امتحانات، و ذكر و يادآورى در برابر فتنه و غفلت‏ها و اصلاح جامعه و اميد به آينده‏ى مطلوب و همراهى با حجت‏حق و فطانت و زيركى و بصيرت در برابر «شبهات مهاجم‏» را به بار مى‏نشاند.

يكم - صبر

امام صادق عليه السلام فرمود: «من دين الائمه، الورع... و انتظار الفرج بالصبر» . [47]شرايط بسيار دشوار عصر غيبت، مستلزم آن است كه هر شيعه‏ى، منتظرى، با استقامت در برابر مشكلات و گرفتارى‏ها، بايستد و از موجوديت و ويت‏خويش دفاع كند.

لاء اساسا، كسى كه براى آينده‏اش برنامه ريزى مى‏كند و براى رسيدن به اهداف اش، نيازها را شناسايى مى‏كند و براى به دست آوردن‏شان، راه‏هايى را پيش بينى مى‏كند، مى‏داند كه با داشتن نقشه و برنامه، كارها، سريع‏تر و بهتر شكل مى‏گيرد; چون، موانع را در طرح و برنامه‏ى كلى، مى‏توان شناسايى كرد و براى از ميان برداشتن آن‏ها، راه‏هايى را يافت.

آنان، در مواجهه با مشكلات، غافل‏گير نمى‏شوند و كاسه‏ى صبرشان لبريز نمى‏شود و به جزع و فزع و فرياد و يا ذلت و ضعف روى نمى‏آورند. مواجهه با ترس، طبيعى است و هر انسانى، در طول زندگى‏اش، با آن روبه‏رو مى‏شود، اما مهم اين است كه چه گونه از آن بهره‏مند شويم. آدمى، در طول تاريخ، با ترس‏ها بوده كه به قدرت رسيده [48] و با محبت‏ها و عشق‏ها، كوه‏ها را بر دوش كشيده است. [49]آدمى، در اثر برخورد با مشكلات و تجربه‏هاى، مكرر آموخته كه چه گونه ترس و عشق را به قدرت تبديل كند و چه‏گونه براى مشكلات راه حل بيابد.

منتظر، كسى است كه مشكلات دوران انتظار را پيش بينى كند و در نتيجه، از بحران هجوم مشكلات، بكاهد و صبرش، مغلوب حوادث نشود.

امام حسين عليه السلام مى‏فرمايد:

براى او، غيبتى است كه گروهى، در آن دوران، از دين برگشته و برخى ديگر، بر دين پايدار خواهند ماند و مورد اذيت و آزار قرار خواهند گرفت. به آنان گفته مى‏شود: «اگر راست مى‏گوييد، پس اين وعده‏ى ظهور مهدى چه زمانى اتفاق خواهد افتاد؟» ، لكن آن كه در زمان غيبت، بر آزارها و تكذيب‏ها، استوار بماند، گويا مجاهدى است كه در ركاب رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم، با شمشير، به جهاد برخاسته است. [50]

امام صادق عليه السلام به نقل از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم فرموده‏اند:

زمانى بر مردم خواهد آمد كه حكومت، جز به وسيله‏ى كشتن و ستم‏گرى، به دست نيايد، و ثروت، جز با غصب و بخل فراهم نگردد، و محبت و دوستى، جز با خارج شدن از دين حاصل نشود. پس هر كس، آن زمان را در يابد و بر فقر صبر كند، با اين كه بتواند محبت مردم را جلب كند، و بر خوارى و ذلت صبر كند، در صورتى كه قدرت عزيز شدن را داشته باشد، خداوند، پاداش پنجاه صديق از تصديق كنندگان مرا به او خواهد داد. [51]

البته، منظور از «ذلت و عزت‏» ، در اين روايت، عزت و ذلت ظاهرى و دنيايى است، و گرنه، مؤمن، هميشه، در عزت است، چه در فقر و پريشانى و چه در مكنت و برخوردارى: «ولله العزة ولرسوله وللمؤمنين‏» . [52]

امام كاظم عليه السلام نيز در اين زمينه مى‏فرمايد:

هر كس صبر كند و انتظار كشد، به فرج و پيروزى مى‏رسد و انتظار فرج، بخشى از فرج است[53].

اين مسئله، آن قدر حياتى بوده كه صابران دوره‏ى انتظار، از گروندگان به غيب، بلكه از مفلحان و رستگاران شمرده شده‏اند. [54]

دوم - ذكر

دوران انتظار، دوران هجوم فتنه‏ها و مشكلات و گرفتارى‏ها است. آن چه باعث آرامش قلبى و قدرت روحى شيعه‏ى منتظر مى‏شود و وى را از غفلت و زينت و وسوسه، نجات مى‏دهد، همين ذكر و هوشيارى است.

اساسا، آدميت آدمى، در گرو دو دستاورد بزرگ، يعنى علم و ذكر است. با علم، از جهل‏ها آزاد مى‏شويم و با ذكر، از غفلت‏ها. انسان، در يك مرحله، جاهل است و در اين مرحله، محتاج دانستن است. پس بايد به دنبال اش برود، در هر كجا باشد.

از طرفى، تاكيد فراوان برفراگيرى علم و دانش، اهميت آن را دو چندان مى‏كند، ولى بايد توجه داشت كه دانستن، شرط لازم براى موفقيت و سعادت آدمى است، اما شرط كافى براى اين مهم نيست; چون، پس از يافتن و فهميدن، خطر ديگرى بر سر راه است و آن، در غفلت و بى خبرى به سر بردن است. در اين مرحله، علم، كارساز نيست، بلكه ذكر و تذكر، كارساز است و چاره‏ى درد.

مؤمن منتظر نيز از اين امر، مستثنا نيست; چرا كه فتنه‏ها و جلوه‏ها و وسوسه‏ها و زينت‏ها [55] در دنيا وجود دارند و در دوران غيبت، شديدتر هم شده‏اند و طبيعى است كه هر كدام از اين‏ها، دل را مى‏لرزاند و غفلت ايجاد مى‏كند، بنابراين، شيعه‏ى منتظر با ذكر و هوشيارى، بايد انس گيرد و از اين «قوت روح‏» و «كليد حيات قلب‏» و «نور و شفاى دل‏» [56] مدد جويد.

راستى، عجب حكمتى دارد آفرينش و خدا، چه زيبا انسان را تربيت مى‏كند! در دل، هجوم زينت‏ها و جلوه‏ها و دنيا زدگى‏ها، ذكر و يادآورى نورانيت و هوشيارى و حلاوت و شيرينى عبادت و خود باورى را به انسان منتظر هديه مى‏كند و اين، نتيجه‏ى آمادگى و انتظارى است كه وى حاصل كرده است.

سوم - اصلاح

يكى از آثارى كه در هر شيعه‏ى منتظر پديدار مى‏گردد، اصلاح و پيراستن خود از خصائص ناپسند، و آراستن خود به اخلاق نيكو است. اين، نتيجه‏ى طبيعى انتظار واقعى است.

او، در تاريخ، كسانى را ديده كه در بحرانى‏ترين شرايط، زير شانه‏ى ولى خدا را خالى كرده‏اند! او، طلحه و زبيرهاى تاريخ را ديده است! او، عمر سعدها را ديده است! لذا، او، نقطه ضعف‏هايش را شناسايى مى‏كند و در پى اصلاح خود بر مى‏آيد.

شيعه‏ى منتظر، دريافته كه با اصلاح خود، به تنهايى، كارها درست نمى‏شود; چون، او، با جامعه مرتبط است. او مى‏داند كه جامعه‏ى فاسد، فرد صالح را هم به فساد مى‏كشاند. درك اين ضرورت، او را به اصلاح جامعه مى‏كشاند. اين دو، همان علامت‏هايى هستند كه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم از ساليان دور، در گوش تاريخ گفته است. مسلمان، صالح است، چون «المسلم من سلم المسلمون من يده و لسانه‏» [57] و مصلح است، چون «من اصبح ولم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم‏» . [58]

از امام صادق عليه السلام در اين مورد، چنين نقل شده است:

و هر كس دوست دارد كه از ياران حضرت قائم عليه السلام باشد، بايد كه منتظر باشد و در اين حال، به پرهيزكارى و اخلاق نيكو رفتار كند... [59]

امام عصر عليه السلام نيز با توجه به ناگهانى بودن امر ظهور، همه‏ى شيعيان را به انجام دادن اعمال پسنديده و دورى از اعمال ناپسند در زمان غيبت، فرا خوانده، مى‏فرمايد:

پس هر يك از شما، بايد آن چه را كه موجب دوستى ما مى‏شود، پيشه‏ى خود سازد و از هر آن چه كه موجب خشم و ناخشنودى ما مى‏گردد، دورى گزيند; زيرا، فرمان ما، به يك باره و ناگهانى فرا مى‏رسد و در آن زمان، توبه و بازگشت، براى كسى سودى ندارد و پشيمانى از گناه، كسى را از كيفر ما نجات نمى‏بخشد. [60]

اين موضوع، از چنان اهميتى برخوردار است كه در توقيع شريفى كه از ناحيه‏ى مقدس حضرت صاحب الامر به مرحوم شيخ مفيد نوشته آمده است:

پس تنها چيزى كه ما را از آنان پوشيده مى‏دارد، همانا، چيزهايى ناخوشايندى است كه از ايشان به ما مى‏رسد و خوشايند ما نيست و از آنان انتظار نمى‏رود. [61]

چهارم - اميد

انتظار فرج، از آن جهت مورد تاكيد و توصيه‏ى اهل بيت عليهم السلام قرار گرفته است كه در شيعه‏ى منتظر، اميد به آينده ايجاد خواهد كرد و همين اميد، نقش بزرگى را در سعى و كوشش ايفا مى‏كند; چون، اگر پندار كسى، اين باشد كه هيچ تلاشى براى اصلاح امور ثمر ندارد و به نتيجه نمى‏رسد، انگيزه‏اى براى مبارزه با طاغيان و مقاومت در برابر دشوارى‏ها نخواهد داشت، اما اگر كسى به آينده اميدوار باشد و بداند كه دير يا زود، حكومت زمين، به صالحان خواهد رسيد و امور جامعه اصلاح خواهد شد و حق به صاحبان‏اش خواهد رسيد و ظلم و ستم و بيداد، رخت‏بر خواهد بست و...، براى رسيدن به چنان جامعه‏اى تلاش مى‏كند تا با دگر سازى، زمينه‏ى تشكيل آن دولت كريم را فراهم آورد.

اساسا، حالت انتظار و اعتقاد به حضور امام، اثر عميقى در اجتماع خواهد داشت. هر گاه اين رهبر، در دل اجتماع باشد، مداخله‏ى او در رهبرى امت و نظارت بر سازمان‏ها، لازم و ضرورى است، ولى هر گاه اين رهبر، به عللى زندانى يا تبعيد شد و دور افتاد و يا مريض و بيمار شد، باز هم مردم به اميد وجود آن رهبر، دست‏به دست هم داده، كارها را ادامه مى‏دهند. در طول تاريخ، در ميان ملل زنده كه قيام و نهضت هايى داشتند، تا زمانى كه رهبر نهضت، زنده بوده است، هر چند از نزديك موفق به رهبرى نمى‏شد، تشكيلات اين گروه، باقى و پايدار مى‏ماند، اما لحظه‏اى كه زندگى او به پايان مى‏رسيد، تفرقه و دو دستگى ميان نيروها، و پراكندگى و ناسامانى، در ميان جمعيت، به وجود مى‏آورد.

بنابراين حالت انتظار و اعتقاد به وجود امام حى و زنده و حاضر و ناظر، در حفظ وحدت مردم و آماده كردن افراد براى نهضت و قيام ضد ظلم و ستم مؤثر است.

پنجم - همراهى

شيعه‏ى منتظر، تلاش دارد كه در رفتار و گفتار و پندار، خود را به خصيصه‏هاى نيكوى امام‏اش نزديك كند. بگويد، آن چه او مى‏پسندد و انجام دهد كارى را كه او خوش مى‏آيد و... از اين رو، اخلاق او، مردم را به ياد آن غايب از نظر مى‏اندازد تا جايى كه افضل و بهترين افراد اهل زمان خود محسوب مى‏شود. فرزندان انتظار، در مناسبات اجتماعى، چنان پابند عدالت اند كه مردم، طعم عدالت اجتماعى را به ايشان تجربه مى‏كنند. فرزندان انتظار، اين هشدار را شنيده‏اند كه «منفورترين مردم نزد پروردگار، كسى است كه سيره‏ى امامى را برگزيند، ولى از كارهاى او پيروى نكند.» . [62]

يكى از دعاهايى كه مى‏تواند تصوير روشنى از شيعه‏ى منتظر ارائه دهد و ما را با انتظارات امام از شيعيان‏اش آشنا كند، دعاى شريف «اللهم ارزقنا توفيق الطاعة و...» است. [63]

بايد دانست همراهى با امام منجى، آزادى از هر گونه تعلق و رهايى از همه وابستگى‏ها را لازم دارد. با اين سعه‏ى وجودى است كه آدمى، رفعت مى‏گيرد و مى‏تواند سرود «واجعل لي مع الرسول سبيلا» [64] را سر دهد; چون، تا كسى به اين وسعت و رشد نرسيده باشد، نمى‏تواند همراهى رسول صلى الله عليه و آله وسلم و ولى عليه السلام را داشته باشد. [65]

همراهى و معيت‏با رسول صلى الله عليه و آله وسلم و ولى عليه السلام همراهى در اهداف و همراهى در سلوك عملى آنان را مى‏خواهد. من كه تمام هدف‏ام متاع دنيا است و رضايت‏به اين زندگى است، [66] نمى‏توانم همراه اهداف «ولى‏» باشم و به مقام معيت و در ركاب ولى بودن برسم، اما آنان كه پوسته‏ها و ديوارها را شكسته‏اند و از تعلقات دنيوى خارج شده‏اند و آن قدر وسعت پيدا كرده‏اند كه ديگر نمى‏خواهند و نمى‏توانند به دنياى محدود برگردند، مى‏توانند همراه ولى معصوم باشند تا جايى كه لياقت همراهى امام قائم عليه السلام آن هم در خيمه‏اش را پيدا مى‏كنند. [67]

ششم - بصيرت

در بحث ابعاد انتظار، گفته شد، مؤمن منتظر، در تمامى ابعاد، آمادگى پيدا مى‏كند. يكى از آن ابعاد، آمادگى فكرى بود. نتيجه‏ى تلاش فكرى مؤمن منتظر، بصيرت و آگاهى است. فتنه‏ها، علاوه بر اين كه غفلت مى‏آورند، شبهه و ترديد و تزلزل را نيز در افكار آدمى ايجاد مى‏كنند و اين فرزند انتظار است كه چون به هوشيارى فكرى رسيده، بيدار است و آماده شده است. او از زبان مهربان على عليه السلام شنيده: «فانما البصير من سمع فتفكر و نظر فابصر.» . [68]

او مى‏داند كه آيين تشيع، از آغاز گسترش، هماره، مورد تاخت و تاز دشمنان قرار داشته و در عصر غيبت، به شدت آن افزوده شده است. آنان، عرصه را با غيبت صاحب دين، خالى ديده و در اين فرصت، اقدام به گمراهى مردم مى‏كنند. او مى‏داند كه وظيفه دارد تا با تمام وجود به دفاع از آيين و آرمان آن حضرت برخيزد و به شبهات والقائات شيطانى دشمن پاسخ دهد.

شيعه‏ى منتظر، همراه تاريخ است و از آن درس مى‏گيرد. او، قهرمان با وفاى كربلا حضرت ابوالفضل عليه السلام را كه به بصيرت رسيده بود [69] سرمشق خود قرار مى‏دهد.

مؤمن منتظر، بيدار است، خداى متعال، به آنان، آن اندازه از عقل و فهم عنايت كرده كه دوران غيبت‏براى‏شان به منزله‏ى دوران ظهور است و آن طور بصيرت پيدا مى‏كنند كه شبهات دوران انتظار را به راحتى پاسخگو هستند. امام سجاد عليه السلام به همين نكته اشاره دارند، مى‏فرمايند:

... يا ابا خالد! ان اهل زمانه القائلين بامامته والمنتظرين لظهوره افضل من كل زمان; لان الله تبارك و تعالى، اعطا هم من العقول والافهام والمعرفة ما صارت به الغيبة عندهم بمنزلة المشاهده; [70]اى ابا خالد! همانا، مردم زمان غيبت كه به امامت او معتقدند و منتظر ظهور او هستند، برتر از مردم همه‏ى زمان‏هايند; زيرا، خداى متعال، به آنان، آن اندازه از عقل و شناخت داده كه غيبت‏براى آنان، به منزله‏ى شهود شده است.

فرزند انتظار، به چنان توجهى راه يافته است كه با آمادگى و فراهم آوردن زمينه‏ها، اجازه‏ى ورود به هيچ گونه شبهه‏اى را نمى‏دهد و روح و قلب خود را از هر گونه گزندى حفظ مى‏كند. امام صادق عليه السلام مى‏فرمايند:

طوبى لمن تمسك بامرنا في غيبة قائمنا فلم يزع قلبه بالهداية; [71]خوشا به حال كسى كه در زمان غيبت قائم ما، به فرمان ما تمسك جويد كه در نتيجه، قلب هدايت‏شده‏اش، هرگز به طرف باطل متمايل نشود.

شيعه‏ى منتظر، از آن چنان بصيرت و آگاهى برخوردار مى‏شود كه «شگفت‏ترين مردم در ايمان و بزرگ‏ترين آنان در يقين‏» ، لقب مى‏گيرد. [72]

اينك مناسب است‏به بررسى يك نمونه [73] از شبهات در اين مرحله از بحث اشاره داشته باشيم.

يكى از شبهاتى كه در مجالس و محافل و مجلات مختلف مطرح شده، بحث‏خشونت است، به خصوص كه رواياتى نيز در مورد خشونت هنگام ظهور مطرح است. در روايتى كه از امام باقر عليه السلام نقل شده، آمده است: «ليس امره الا السيف [74] ; سر و كار او، فقط، با شمشير است.» و در روايت ديگرى نيز اين چنين آمده است:

... لايعطهم الا السيف، يضع على عاتقه ثمانية اشهر هرجا حتى يقولوا: والله! ما هذا من ولد فاطمه، لو كان من ولدها لرحمنا» . [75]; او، جز با شمشير با آنان برخورد نمى‏كند. در زمان بحران و آشوب و هرج و مرج، به مدت هشت ماه، شمشيرش را روى دوش خود مى‏گذارد تا اين كه مردم خواهند گفت: «به خدا سوگند! او، فرزند زهرا نيست. اگر فرزند زهرا مى‏بود، حتما به ما رحم مى‏كرد.» .

بنابراين، اگر آن چه درباره‏ى قيام آخرين ولى خدا گفته شده، صحيح باشد، پديده‏ى ظهور، يك فاجعه‏ى خواهد بود; زيرا، پيامد اين حادثه، چيزى نيست جز سيطره‏ى آهنين يك نفر بر تمامى كره‏ى زمين و تحميل اراده‏ى خشن او بر اراده‏ى همه انسان‏ها.

در جواب اين ديدگاه، بايد گفت، شيوه‏ى كسب قدرت، در انديشه اسلامى، بر اساس آزادى و اختيار بشر است، نه اجبار و تحميل، و شيوه‏ى مديريت اسلامى، بر وفق و مدارا استوار است، نه شمشير و تحقير، و سلوك حكومت دينى، بر رافت و طوفت‏با شهروندان است، نه شدت و خشونت. جنگ‏ها و درگيرى‏ها، بعد از مرحله‏ى تبيين و بعد از صف بندى است. گفت‏وگوى تمدن‏ها و داد و ستد ميان اديان، بين آدم‏ها تا مرز درگيرى و تعارض و رويارويى هم مى‏رسد. اين طور نيست كه گفت‏وگوى بين اديان و يا تمدن‏ها و يا آدم‏ها هميشه به مصالحه ختم بشود. از طرفى مرحله اول گفتگو نيست پيش از اينكه گفتگويى صورت بگيرد برخوردهاى حساب شده، محبت‏ها، زمينه سازى‏ها مطرح است‏بعد گفتگو تحقق پيدا مى‏كند بعد فرصت مى‏دهى تا تصميم بگيرد بعد مرحله صف بندى و جبهه‏گيرى مطرح مى‏شود و او ممكن است‏با ما درگير شود چون اختلاف منافع هست اختلاف مقاصد هست.

در انديشه‏ى اسلامى، اين چنين است كه قتال، بعد از طى مراحل مذكور شكل مى‏گيرد. اميرالمؤمنين در جنگ صفين، وقتى مى‏خواهد جنگ شروع بشود، خيلى تعلل مى‏كنند تا حدى كه بعضى از اصحاب خيال مى‏كنند على عليه السلام شك دارد و نمى‏خواهد بجنگد. حضرت مى‏گويند: «نه! براى اين نيست، بلكه مى‏خواهم يك نفر به بيدارى و روشنى برسد.» و بعد هم كه اين بيدارى و آگاهى آمد، ديگر خشونت نيست، قاطعيت است.

اين‏ها، عقلانيت است و عين منطق است و احترام گذاردن به كرامت انسانى.

خشونت، اين است كه تو، قبل از اين كه فرصت‏بدهى، زمينه بدهى، قبل از اين كه هدايت كنى، ارشاد كنى، انسى بگيرى، زمينه‏اى را فراهم كنى و قبل از اين كه فرصت فكر كردن بدهى، فرصت انتخاب بدهى، درگيرى را شروع كنى. و با طى اين مراحل، ديگر، خشونت نيست.

حضرت مهدى (عج) نيز به همين روش با عامه‏ى مردم برخورد خواهد كرد، اما معاندان و براندازان كه حقانيت را فهميده‏اند، اگر جلويشان را نگيرى، جامعه را به فساد مى‏كشانند. طبيعى است كه در برابر اينان، نمى‏توان رفق و مدارا داشت. عقلانيت، ايجاب مى‏كند كه بر سر ستمكاران و متجاوزان به حقوق خدا و مردم، شمشير كشيد. بنابر اين هم شمشير حضرت واقعيت دارد و هم رافت ايشان.

به بيان ديگر، ميان شمشير قدرت و شمشير عدالت، تفاوت وجود دارد. شمشير مهدى، نه شمشير كسب قدرت است و نه شمشير حفظ قدرت، بلكه شمشير اجراى عدالت است اگر شمشير حفظ قدرت مى‏بود، دوران غيبت‏به وجود نمى‏آمد و اگر شمشير او، شمشير كسب قدرت مى‏بود، دوران انتظار مفهومى نداشت.

7- پايان انتظار




  • يوسف گم گشته باز آيد به كنعان غم مخور
    كلبه‏ى احزان شود روزى گلستان، غم مخور



  • كلبه‏ى احزان شود روزى گلستان، غم مخور
    كلبه‏ى احزان شود روزى گلستان، غم مخور



(حافظ)

سرانجام، دوران انتظار و در خفا بودن آخرين منجى، به سر مى‏رسد و به زودى، سپيدى صبح بر سياهى شب چيره خواهد شد: «اليس الصبح بقريب‏» [76] . آن زمان، دور نيست: «انهم يرونه بعيدا و نراه قريبا» [77] و اين انسان است كه مى‏تواند با انتخاب خود و فراهم آوردن زمينه‏ى ظهور، بر پاى ايستد و خود را با اين حركت منظم هستى، هماهنگ كند و در اين فرجام نيك آفرينش، سهيم باشد و به رستگارى برسد، و مى‏تواند اقدامى نكند و وظيفه‏ى خود را به نهايت نرساند. آن وقت، ظلم خود ساخته‏اش، زمينه ساز قسط و عدل مى‏شود و سياهى، زمينه ساز نور مى‏شود و در دل تاريكى‏ها، چراغ‏ها افروخته مى‏شود.

اينك شايسته است‏به دو نكته توجه كنيم:

1- پيروزى حتمى سپيدى بر سياهى

اين، درس قرآن است كه «جاء الحق و زهق الباطل‏» [78]اگر حق را بياورى، باطل مى‏رود، اما اگر حركتى نشد، باطل به ميدان مى‏آيد و با اين وجود، باز، باطل از بين رفتنى است. باطل، زمينه‏هاى فساد و نابودى را در خود دارد; زيرا، كسى كه خلاف قانون‏ها و سنت‏هاى حاكم بر هستى مى‏رود، ناچار نابود شدنى است. خوب است‏به جملات زير توجه كنيم:

«چه قدر امروز به سپيده‏ى فردا نزديك است‏» [79]

«مردم! در واپسين حركت تاريخ و آخرالزمان، گران مردى از فرزندان من، ظهور خواهد كرد. هنگامى كه پرچم‏اش به اهتزاز در آيد، شرق و غرب جهان را روشن مى‏سازد. با ظهور او، موجى از شادى و نور، عالم گستر مى‏گردد.» . [80]

اين جملات اميد بخش، از زبان مهربانى در تاريخ ثبت‏شده كه رنج نسل‏ها را از گذشته‏هاى دور ديده و براى آن برنامه ريخته و در نگاه و عمل، همه‏ى آن‏ها را منظور داشته است. آن، نگاه مهربان على عليه السلام است كه اين چنين زيبا، پايان تاريخ را به تصوير مى‏كشد. عشق على عليه السلام از محبت‏خالق هستى نشئت گرفته است. در روايت آمده است: «اگر كسانى كه از درگاه الهى روى گردانده‏اند، مى‏دانستند اشتياق خداوند به آنان چه گونه است، از شدت شوق، قالب تهى مى‏كردند و جان مى‏باختند.» .[81]

بنابراين، محبت‏به همراه حكمت‏حق، حاكميت عدالت را به زمين بر مى‏گرداند و اين، يك ضرورت است.

2- نقش دعا در تعجيل فرج




  • ما، شبى، دست‏بر آريم و دعايى بكنيم
    سايه‏ى طائر كم حوصله، كارى نكند
    طلب از سايه‏ى ميمون همايى بكنيم



  • غم هجران تو را چاره زجايى بكنيم
    طلب از سايه‏ى ميمون همايى بكنيم
    طلب از سايه‏ى ميمون همايى بكنيم



(حافظ)

محبت‏حكمت و عزت - كه تجلياتى از جلوه‏هاى الله است - زمان ظهور را تعيين مى‏كند. از طرف معصومان عليهم السلام، زمانى براى ظهور تعيين نشده است. تنها، آمادگى و زمينه سازى سريع‏تر، همراه دعا و التجاى به درگاه خدا، لحظه‏ى ظهور را نزديك مى‏كند. حضرت صاحب الامر عليه السلام در توقيعى كه خطاب به اسحاق بن يعقوب صادر شده، مى‏فرمايد: «واكثروا الدعاء بتعجيل الفرج; فان ذالك فرجكم.» . [82]

امام حسن عسكرى عليه السلام نيز دعا براى تعجيل فرج را شرط رهايى از فتنه‏هاى دوران غيبت دانسته مى‏فرمايد:

به خدا سوگند! غيبتى خواهد داشت كه در آن، تنها، كسانى از هلاكت نجات مى‏يابند كه خداوند او را بر قول به امامت‏اش ثابت قدم داشته و در دعا براى تعجيل فرج‏اش، موفق كرده است. [83]

دعا براى تعجيل فرج، از چنان اهميتى برخوردار است كه امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد:

هر كس، بعد از نماز صبح و نماز ظهر، بگويد: «خداوندا! بر محمد صلى الله عليه و آله وسلم و خاندان او درود فرست و در فرج ايشان تعجيل كن!» ، نميرد تا قائم را دريابد. [84]

بنابراين، شيعه‏ى منتظر، بايد در طول شبانه روز، در اوقات نماز و در همه‏ى ايامى كه درآن‏ها دعا سفارش شده، دعا براى تعجيل فرج را به عنوان يك تكليف و وظيفه‏ى مهم عصر غيبت فراموش نكند. دعا براى تعجيل فرج، دعاى هميشگى پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم و ائمه اطهار عليهم السلام و ملائكه‏ى آسمان‏ها بوده و هست. [85]به هر تقدير، كسانى كه خواستار ديدن عصاره‏ى خلقت‏اند، [86] بهترين آفريده‏ى خدا را طالب حضورند، به دعا براى تعجيل فرج اش روى مى‏آورند; چون، تاثير دعا در نزديك شدن فرج را باور كرده‏اند.

در امت‏بنى اسرائيل، دعا، سبب شد تا موسى عليه السلام صد و هفتاد سال زودتر از وقت تعيين شده، براى نجات بنى اسرائيل مبعوث گردد. [87]در حالى كه در اين امت، خود امام موعود (عج) هم اصرار بر ظهور دارند و در چيدن پايه‏هاى آن، مخفيانه، كوشا هستند.

آرى، سرانجام، انتظار، پايان مى‏پذيرد و سپيدى بر سياهى پيروز مى‏گردد.

به اميد آن روز.

[1] ) طاهره صفار زاده (به نقل از مجموعه مقالات جشنواره‏ى دانشجويى موعود، آذر 76، ص 199) .

[2] ) 99: صافات.

[3] ) 79: انعام.

[4] ) يابنى اذهبوا فتحسسوا من يوسف و اخيه ولاتياسوا من روح الله‏» . يوسف: 87.

[5] ) انتظروا الفرج فلا تياسوا من روح الله‏» بحارالانوار، ج 52 ، ص 123)

[6] ) امالى صدوق، ص 599 ; بحارالانوار، ج 71، ص 324، ح 14.

[7] ) مفاتيح الجنان، دعاى توسل.

[8] ) مسئله‏ى اقبال و ارتباط بر قرار كردن با حضرت، از چنان اهميتى برخوردار است كه به آن امر شده است: «يا ايها الذين ءامنوا اصبروا و صابروا و رابطوا» (آل عمران: 200) . امام باقر عليه السلام در تفسير اين آيه فرمودند: «پايدارى كنيد بر اداى واجبات و در برابر دشمنان ستقامت‏بورزيد و با امام تان پيوند برقرار كنيد. (احمد بن محمد بن مهد حلى، التحصين و صفات العارفين، ترجمه‏ى سيد على جبار گلباغى، ص 33- 52) .

[9] ) امام صادق عليه السلام فرمود: «من بات ليلة لايعرف فيها امام زمانه مات ميتة جاهلية.» ; هر كس شبى را سپرى كند و در آن شب، امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است. (الغيبة، نعمانى، ص 127، ج 1) .

[10] ) امام صادق عليه السلام: «... والله لانا ارحم بكم منكم بانفسكم...» ; به خدا سوگند، من، نسبت‏به شما، از خود شما مهربان‏ترم. (مكيال المكارم، ج 1، ص 93- 94) .

[11] ) سيد بن طاووس، خطاب به فرزند خود، درباره‏ى آداب و وظايف يك مسلمان شيعه به صاحب الزمان (عج) اين چنين سفارش مى‏كند: «صدقه دادن از سوى آن حضرت را پيش از صدقه دادن براى خودت و عزيزان‏ات قرار ده، و دعا براى آن حضرت را مقدم بدار بر دعا كردن براى خودت، و نيز در هر كار خيرى كه مايه‏ى وفاى به حق آن حضرت است، آن بزرگوار را مقدم بدار كه سبب مى‏شود به سوى تو توجه فرمايد و به تو احسان كند.» (مكيال المكارم، ج 2، صص 288- 297 و 351- 357) .

[12] ) مكيال المكارم، ج 1، ص 39، ح 51: «عن الحسين بن على عليه السلام، قال، قال رسول الله صلى الله عليه و آله لعلى عليه السلام: انا اولى بالمؤمنين منهم بانفسهم ثم انت‏يا علي! اولى بالمؤمنين من انفسهم ثم... والحجة بن الحسن اولى بالمؤمنين من انفسهم‏» .

[13] ) انا خاتم الاوصياء و بي يرفع الله البلاء عن اهله وشيعته‏» ; خدا، به سبب من، از خاندان و شيعيان‏ام بلا را دور مى‏گرداند. (كمال الدين، ج 2، ص 441، ح 12; بحارالانوار، ج 52، ص 25 و 30) .

[14] ) بحارالانوار، ج 53، ص 181; كمال الدين، ج 2، باب 50، ح 4.

[15] ) امام رضا عليه السلام: «... ما من احد من شيعتنا... و لا تغتم الا اغتممنا لغمه ولايفرح الا فرحنا لفرحه ولايغيب عنا احد من شيعتنا [ ما] كان فى شرق الارض و غربها. و من ترك من شيعتنا دينا فهو علينا...» ، ... هيچ يك از شيعيان ما غمگين نمى‏شود، مگر اين كه ما نيز در غم آنان غمگين هستيم و از شادى آنان شادمان و هيچ يك از آنان در مشرق و مغرب زمين از نظر ما دور نيستند. هر يك از شيعيان ما كه بدهى از او بماند، اداى آن، بر عهده‏ى ما است...، (مكيال المكارم، ج 1، ص 454) .

[16] ) سخنان استاد جوادى آملى در تفسير آيه بيست و هشتم انفال: «انما اموالكم واولادكم فتنة‏» .

[17] ) على عليه السلام مى‏فرمايد: «الزهد كله بين كلمتين من القرءان. قال الله تعالى: لكيلا تاسوا على مافاتكم ولاتفرحوا بما آتاكم ومن لم ياس على الماضي و لم يفرح بالآتي، فقد اخذ الزهد بطرفيه‏» ; زهد، در دو جمله از قرآن خلاصه شده: «متاسف نشويد بر آن چه از شما فوت مى‏شود» و «شاد نگرديد به آن چه به شما مى‏دهند» . هر كس بر گذشته اندوه نخورد و براى آينده و آن چه به دست مى‏آورد، خوش حال نگردد، بر هر دو جانب زهد دست‏يافته است. (نهج البلاغه، ترجمه‏ى محمد دشتى، قصار الحكم 439) .

[18] ) توبه: 38 «فما متاع الحياة الدنيا فى الآخره الا قليلا» .

[19] ) مفاتيح الجنان، زيارت عاشورا.

[20] ) توبه: 111.

[21] ) بحارالانوار، ج 52، ص 122.

[22] ) الرعد: 19. كسانى كه به عهد و پيمان با خدا، وفا دارند و تعهدات شان را نقض نمى‏كنند.

در اين باره، روايات فراوانى وارد شده است. از امام صادق عليه السلام روايت‏شده: «نحن ذمة الله وعهد الله فمن وفى بعهدنا فقد وفى بعهد الله و من حفرها فقد حفر ذمة الله و عهده‏» ; ما، پيمان و عهد خدا هستيم. هر كس به عهد ما وفا كند، عهد و پيمان با خدا را به جا آورده و هر كس عهد و پيمان با ما را نقض كند، عهد و پيمان با خدا را شكسته و نقض كرده است. (مكيال المكارم، ج 1، ص 395)

[23] ) مفاتيح الجنان، زيارت دوم حضرت صاحب الامر: «پس بذل مى‏كنم خانواده‏ام و ثروت‏ام و خودم و آن چه را پروردگارم عطا كرده است... و آن، عهد من است و ميثاق‏ام نزد تو. چرا كه تو، نظام دينى و پيشواى متقيان هستى...» .

[24] ) النحل: 96.

[25] ) صحيح مسلم، ج 3، ح 1478: «هر كس بميرد در حالى كه نسبت‏به امام مسلمانان، بيعتى برگردن او نباشد، به مرگ جاهلى مرده است‏» .

[26] ) الاختصاص، مفيد، ص 72- 73.

[27] ) الغيبة، نعمانى; بحارالانوار، ج 52، ص 135.

[28] ) احتجاج، طبرسى، ج 2، ص 497.

[29] ) عن الرضا عليه السلام: «الامام الانيس الرفيق والوالد الشفيق‏» . (كافى، ج 1، ص 200، باب نادر في فضل الامام، ح 1) .

[30] ) بحارالانوار، ج 2، ص 122.

[31] ) يوسف: 88.

[32] ) مائده: 35.

[33] ) بحارالانوار، ج 91، ص 27.

[34] ) نحن الوسيلة الى الله‏» . (مكيال المكارم، ج 1، ص 352- 353)

[35] ) واژه‏ى «النجم‏» در آيه‏ى «وبالنجم هم يهتدون‏» به ائمه عليهم السلام تفسير شده است.

[36] ) و في دعاء الندبه: «وجعلتهم الذرايع اليك والوسيلة الى رضوانك.» . (مكيال المكارم، ج 1، ص 352- 353)

[37] ) و فى دعاء سيد الساجدين فى يوم عرفه: «وجعلتهم الوسيله اليك والمسلك الى جنتك‏» .

[38] ) تو مى‏آيى، على صفايى حايرى، ص 23.

[39] ) ليثيروا لهم دفائن العقول‏» . (نهج البلاغه، خ 1) .

[40] ) اعراف: 157 «يضع عنهم اصرهم والاغلال التى كانت عليهم‏» پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: «... بالمهدي... يخرج ذل الرق من اعناقكم...» ; (بحارالانوار، ج 51، ص 57) ... به دست مهدى عليه السلام بندهاى بردگى از گردن همه‏ى شما گشوده مى‏گردد... .

[41] ) شرقوا او غربها (يا در تعبير ديگر: فليشرق الحكم ولينرب) اما - والله! - لايصيب العلم الا من اهل البيت. (كافى، ج 2، ص 252) .

[42] ) عن ابى عبدالله عليه السلام، قال: عبدالله حبر من احبار بنى اسرائيل، حتى صار مثل الخلال. فاوحى الله عزوجل الى نبى زمانه: «قل له: و عزتى و جلالى و جبروتي! لو انك عبدتني حتى تذوب الالية في القدر ما قبلت منك حتى تاتيني من الباب الذى امرتك‏» . (بحارالانوار، ج 27، ص 176) .

[43] ) مفضل بن عمر گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى‏فرمود: «ميدانى پيراهن يوسف عليه السلام چه بود؟» . گفتم: «نه.» . فرمود: «چون براى ابراهيم عليه السلام آتش افروختند، جبرئيل، براى او پيراهنى آورد و به تن او كرد كه گرما و سرما به او آسيب نرساند و چون زمان وفات او فرا رسيد، آن را در جلد دعايى نهاد و بر اسحاق آويخت و او، به يعقوب آويخت و چون كه يوسف متولد شد آن را به وى آويخت و در بازويش‏بست، تا كارش به آن جا كه بايد كشيد و چون يوسف آن را در مصر از ميان جلد دعا در آورد، يعقوب عليه السلام بويش را استشمام كرد. و اين است گفتار خدا كه از او حكايت كرده است كه «من، بوى يوسف را استشمام مى‏كنم اگر مرا به خطا نسبت ندهيد؟» و آن، همان پيراهنى است كه از بهشت فرود آمده است.» . عرض كردم: «قربان تو بروم! اين پيراهن به دست چه كسى رسيد؟» . فرمود: «به دست اهل آن است و آن، همراه قائم ما است وقتى ظهور مى‏كند.» . سپس فرمود: «هر پيغمبرى كه دانش يا چيز ديگرى ارث برده است، همه‏ى آن‏ها به محمد صلى الله عليه و آله وسلم رسيده است.» . (كمال الدين، ج 2، باب 62، حديث 29) .

[44] ) چون در بخش «ابعاد انتظار» در اين مورد بحث‏شد، طرح مجدد آن، ضرورتى ندارد.

[45] ) ميزان الحكمة، ج 2، ص 568.

[46] ) كافى، ج 6، ص 535، روايت 1.

[47] ) از دين امامان است پرهيزكارى... و انتظار فرج با صبر و شكيبايى‏» . (بحارالانوار، ج 5، ص 122)

[48] ) دانشمندان، تمدن صنعتى فعلى را، حاصل جنگ‏هاى جهانى اول و دوم مى‏دانند.

[49] ) بى ستون را عشق كند و شهرت اش فرهاد برد.

[50] ) بحارالانوار، ج 51، ص 133.

[51] ) كافى، ج 2، ص 91، ح 12.

[52] ) منافقون: 8.

[53] ) مكيال المكارم، ج 2، صص 411- 426.

[54] ) بحارالانوار، ج 52، ص 143. قال رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم «طوبى للصابرين فى غيبته... اولائك وصفهم الله في كتابه فقال «والذين يؤمنون بالغيب‏» ، و قال: «اولائك حزب الله الا ان حزب الله هم المفحون.» .

[55] ) حديد: 20 اعلموا انما الحياة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم.

[56] ) ميزان الحكمة، ج 3، ص 417- 418. در روايت از ذكر به قوت روح و كليد و حيات قلب و نور و شفاى دل تعبير شده است.

[57] ) كتاب من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 358.

[58] ) كافى، ج 2، ص 163، ح 1 و ص 164، ح 5.

[59] ) الغيبة نعمانى، ص 291، ح 16، بحارالانوار، ج 52، ص 140، ح 50

[60] ) احتجاج، طبرسى، ج 2، ص 322.

[61] ) همان.

[62] ) كافى، ج 8، ص 234.

[63] ) مفاتيح الجنان، دعاى امام زمان (عج) .

[64] ) مفاتيح الجنان، تعقيبات بعد از نماز در ماه مبارك رمضان.

[65] ) داستان جالبى در مورد بزرگانى كه طالب ديدار حضرت بودند، اما تعلق‏هاى آنان، سبب جدايى از امام موعود شد. (ر.ك: انتظار و انسان معاصر، عزيزالله حيدرى، ص 71- 73) .

[66] ) يونس: 7، «ان الذين لايرجون لقاءنا رضوا بالحياة الدنيا واطمانوا بها» .

[67] ) بحارالانوار، ج 42، ص 126. قال ابوعبدالله عليه السلام: «من مات منكم و هو منتظر لهذا الامر كمن هو مع القائم في فسطاطه...» ; اگر كسى از شما بميرد در حالى كه منتظر حكومت امام زمان (عج) بوده، همانند كسى است كه با امام قائم (عج) در خيمه‏اش بوده است... .

[68] ) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 9، ص 158.

[69] ) مفاتيح الجنان، زيارتنامه‏ى حضرت ابوالفضل: «اشهد انك مضيت على بصيرة من امرك...» .

[70] ) كمال الدين، ص 330.

[71] ) بحارالانوار، ج 52، ص 122.

[72] ) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم فرمود: «اى على! بدان كه شگفت‏ترين مردم در ايمان و بزرگ‏ترين آنان در يقين، گروهى هستند در آخر الزمان كه پيامبر را نديده‏اند و از امام خود دور هستند.» . (من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 366; وسائل الشيعه، ج 18، ص 65)

[73] ) طالبين، مى‏توانند براى استفاده از نمونه‏هاى ديگر به كتاب تو مى‏آيى، على صفايى حايرى، ص 28 مراجعه كنند.

[74] ) كافى، ج 8، ص 362.

[75] ) الغيبة نعمانى، ص 284، ح 6.

[76] ) هود: 81.

[77] ) مفاتيح الجنان، دعاى عهد.

[78] ) اسراء: 81.

[79] ) و ما اقرب اليوم من تباشير غد» (نهج البلاغه، خ 150) .

[80] ) كمال الدين، ص 653.

[81] ) جامع السعادات، ج 3، ص 130.

[82] ) كمال الدين، ص 485، الغيبة، شيخ طوسى، ص 292 و 293.

[83] ) بحارالانوار، ج 52 ، ص 24; كمال الدين، ص 384.

[84] ) مصباح المتهجد، ص 368، ح 108; بحارالانوار، ج 86 ، ص 77، ح 11.

[85] ) مكيال المكارم، ج 1، ص 393.

[86] ) الغيبة، نعمانى، ص 13: «هر كس بخواهد عصاره‏ى خلقت، بهترين خلائق از آدم و شعيث تا نوح و فرزندش سام و ابراهيم و اسماعيل تا موسى و يوشع و عيسى و شمعون تا محمد صلى الله عليه و آله وسلم و على عليه السلام تا حسن و حسين عليهما السلام و تا ائمه‏ى اطهار عليهم السلام همه و همه را ببيند، اين همه در يك نفر جمع شده است و آن، وجود مبارك مهدى «عج‏» است‏» .

[87] ) بحارالانوار، ج 52، ص 131: عن تفسير العياشي، عن الفضل بن ابي قره. قال: سمعت ابا عبدالله عليه السلام يقول: «اوحى الله الى ابراهيم انه سيولد لك. فقال لسارة. فقالت: «ا الد و انا عجوز» . فاوحى الله اليه انها ستلد و يعذب اولادها اربعمئة سنة. «فلما طال على بنى اسرائيل العذاب، ضجوا وبكوا الى الله اربعين صباحا، فاوحى الله الى موسى و هارون يخلصهم من فرعون فخط عنهم سبعين و مئة سنة.» . قال: فقال ابوعبدالله عليه السلام: «هكذا انتم لوفعلتم، لفرج الله عنا. فاما اذا لم تكونوا، فان الامر ينتهى الى منتهاه.» .

/ 1