نگرش سیستمی به دین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نگرش سیستمی به دین - نسخه متنی

عبدالحمید واسطی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نگرش سيستمي به دين

(بررسي هويت استراتژيك دين)

عبدالحميد واسطي

چكيده

موضوع اين مقاله بررسي هويت سيستمي و استراتژيك دين و علت توجه به اين موضوع فعال نشدن كارآمدي دين در زندگي امروز است. هدفي كه اين مقاله دنبال مي‌كند، دستيابي به راهبرد فعال سازي كارآمدي دين است. نوع تحقيق در اين نوشتار، بنيادي با رويكرد تعليلي و روش تحقيق، كتابخانه‌‌اي با ابزار تحليل تطبيقي است؛ به اين ترتيب كه شاخصه‌ها و خصلت‌هاي گزاره‌هاي دين از طرفي و شاخصه‌ها و خصلت‌هاي گزاره‌هاي استراتژيك و خصوصيات سيستم از سوي ديگر بررسي و هم‌پوشاني آن‌ها تعليل شده است. فرضيه اين تحقيق، ضرورت نگرش كلان و سيستمي به دين و استفاده از گزاره‌هاي دين در عرصه تدوين استراتژي‌ها است.

مدل نهايي و نتيجه‌اي كه از اين تحقيق به دست آمد، عبارت است از اين كه دين، شبكه‌اي از استراتژي‌هاي لازم براي برنامه‌ريزي در جوانب به ‌هم پيوسته زندگي را عرضه كرده است كه اگر با ديد استراتژيك به گزاره‌هاي دين توجه شود، ساختار لازم براي برنامه‌ريزي‌هاي اجرايي به دست مي‌آيد. راهكار اجرايي اوليه براي رسيدن به مدل بالا تدوين واحدهاي درسي براي طلاب حوزه در مقوله «روش تحقيق خلاق»، «روش تحصيل خلاق» و «روش تدريس خلاق» براي ايجاد مهارت كلان‌نگري و پيدايش ديد سيستمي به موضوعات و تحقق قابليت توليد علم و نظريه است.حوزه‌هاي علميه در صورتي موفق به توليد علم و نظريه‌پردازي بر اساس معادلات دين خواهند شد كه طلاب حوزه بر اساس روش كاربردي و خلاق تحصيل و روش تحقيق كاربردي و خلاق را اجرا كنند و اساتيد حوزه بر اساس روش كاربردي و خلاق تدريس كنند؛ همچنين حركت تلخيص و ساده‌سازي متون درسي متوقف شده و متون به حداقل سطح فهم كاربردي‌ــ تحليلي از سطوح فهم و ادراك ارتقا يابد وحركت «فقه پويا»از تلاش براي انطباق دين با وضعيت موجود، به «فقه شبكه‌اي استراتژي‌ساز» براي تغيير وضعيت موجود به سوي انطباق با دين، تغيير جهت داده، هويت آينده‌ساز و نه چاره‌ساز به خود بگيرد و الگوهاي جايگزين ارائه كند.

كليد واژه‌ها:

دين، سيستم، نگرش سيستمي، استراتژي، هويت استراتژيك، مدل‌هاي ديني، كارآمدي دين، راهبرد توليد الگوي ديني.

موضوع و هدف بحث

عالمان و دينداراني كه به نحوي با مسأله حكومت و حكومت‌داري روبه‌رو بودند و از آن‌ها درباره مسائل اجتماعي نظرخواهي مي‌شده است، ناخودآگاه به «نگرش كلان و سيستمي به دين» معطوف مي‌شده‌اند. قرار گرفتن مسلمانان در برابر افكار، روابط و توليدات دنياي مدرن و تسلط غرب بر فرهنگ مسلمانان، انديشمندان اسلامي را به مسأله «قابليت و فعليت دين براي اداره امور و راه‌حل پيروزي دين در رقابت جهاني» معطوف ساخت. اقدام دينداران در ايران براي تشكيل حكومت بر اساس اسلام و قرار گرفتن عملي در صحنه مديريت جامعه‌اي متصل به جامعه جهاني، سبب توليد بيشتر و صريح‌تر افكار و نظريات نسبت‌به مساله «توانايي دين براي مديريت جمعي» شد.پرسش‌ها و نيازهاي فراوان در ابعاد مختلف امور اجتماعي، به ويژه مسائل مربوط به نهادها و سازمان‌ها كه مديران آن‌ها قصد ساختار‌سازي بر اساس اسلام را داشتند، سبب برگزاري كنگره‌ها و كنفرانس‌هاي متعدد با موضوعاتي مانند: «اقتصاد اسلامي»، «بانكداري اسلامي»، «روانشناسي اسلامي»، «فرهنگ اسلامي»، ديدگاه‌هاي اسلام در پزشكي»، «مديريت اسلامي»، «قضاوت اسلامي»، «زن در اسلام»، «معماري اسلامي»، «حكومت در اسلام» و شد؛ كتاب‌ها و مقالاتي با عنوان: نظام مالياتي، نظام حكومتي، نظام اقتصادي، نظام سياسي، نظام مالي، نظام تربيتي، نظام اخلاقي، نظام قضايي، نظام خانواده، نظام دفاعي، نظام بين‌المللي، نظام عبادات، نظام مجازات، نظام مشاركت، نظام حقوقي، نظام اجتماعي، سيستم اقتصادي، سيستم قضايي، سيستم سياسي، فقه زندگي، الحياة (توصيفي نظام‌واره از تفكر دين نسبت به ابعاد مختلف زندگي) و نوشته‌ شد. انديشه‌هاي اجتماعي رهبران و متفكران ديني به صورت متمركز مورد بحث و بررسي قرار گرفت. مراكز تحقيقاتي و مطالعاتي براي توليد فكر و نظريه ديني فعال شد. محققان عمده اين مراكز و مولفان كتاب‌ها و مقالات بالا بر ضرورت نظام‌سازي بر اساس تفكر اسلام اتفاق نظر دارند؛ تاملات و نوآوري‌ها يا كاستي‌ها و ابهام‌ها در روش نظام‌سازي است؛ نظامي كه چهار شاخصه ذيل را دارا باشد:

1. پاسخگويي نيازهاي طبيعي و واقعي

2. فرهنگ‌ساز و آينده‌ساز

3. كار‌آيي برتر نسبت‌به نظام‌هاي مشابه

4. قابل استناد به اسلام و تفكر ديني

اين بحث به بررسي هويت شبكه‌اي و سيستمي دين و تبيين خصلت استراتژيك گزاره‌هاي آن مي‌پردازد تا راهبرد تدوين سيستم‌هاي موجود در دين را توصيف كند.

بررسي‌هاي اوليه در منابع اسلام، وجود گزاره‌هاي مهم، حساس و تصميم‌سازي را در زمينه‌هاي مختلف زندگي فردي و جمعي نشان مي‌دهد و به نظر مي‌رسد كه دين اسلام براي موضوعات مختلف در زندگي انسان‌ها برنامه و مدل ارائه كرده است و اين مدل‌ها به صورت شبكه واحد با يكديگر در تعامل هستند و هر يك از گزاره‌هاي دين جايگاه خاصي در شبكه و سيستم طراحي شده دارند كه فقط در صورت قرار‌گرفتن در موقعيت واقعي خود، اثر مورد نظر را توليد مي‌كنند.

براي دستيابي به موقعيت و خصوصيت هر يك از گزاره‌هاي دين در سيستم‌هاي حياتي زندگي و كشف سيستم‌هاي پيشنهادي دين نياز به ديد سيستمي و عبور از ذهنيت جزئي و توصيه‌اي بودن گزاره‌هاي دين و دستيابي به ذهنيت برنامه‌ساز و استراتژيك بودن آن‌ها است.

اين بحث، نگرشي از بيرون به دين به هدف دستيابي به شبكه كلانِ دين و ارائه تصويري سيستمي از دين و شفاف‌سازي نقش آن در عرصه تصميم‌سازي و تدوين استراتژي جوانب مختلف زندگي است.

مساله بحث و ضرورت توجه به آن

مشكل و مسأله‌اي كه انگيزه و سرچشمه اين بحث مي‌باشد، مطرح شدنِ «ناكارآمدي دين در محيط رقابت نظريات و ايده‌ها براي مديريت زندگي جمعي» است كه به‌واسطه تاخير انديشمندان ديني در ارائه مدل‌ها و الگوهاي اجراييِ دين براي زندگي امروز و آينده به وجود آمده است.

اين مسأله از چهار مفهوم تشكيل شده است: مديريت زندگي جمعي+ محيط رقابت+ كارآمدي و ناكارآمدي+ دين كه هر يك بايد به طور مستقل تبيين و تفسير تا ضرورت تحقيق آشكار شود.

محور اول: «مديريت زندگي جمعي»

شيوه مديريت جامعه در استراتژي و برنامه زندگي فردي تاثير معني‌دار دارد و به‌ويژه در زمان معاصر به دليل گستردگي جمعيت و گسترش نيازها و بازارهاي فكري و مالي، راهبري افراد از راه نهادها و فرهنگ اجتماعي انجام مي‌شود و فرد از طريق جمع مديريت مي‌گردد و مديراني كه براي محورهاي مختلف ارتباطي انسان و لايه‌هاي چندگانه اين محورها، طرح و برنامه منسجم و شبكه‌اي داشته باشند، مي‌توانند انبوه افراد را به ‌سوي اهداف خود حركت دهند.

محور دوم: «محيط رقابت»

دركنفرانس ملي مديريت در مالزي، شعار ذيل به عنوان راهبرد آينده طرح شد:

«سبقت‌گيري بر الگوهاي موفق در جهان يك استراتژي مهم و اصولي است». در عناوين مقالات نيز به عنواني مانند «رقابت براي تصاحب آينده»برمي‌خوريم كه نشاندهنده حساسيت محيط رقابت است.

محيط رقابت يعني قرار داشتن در موقعيتي كه نيازي احساس شود و منابع رفع نياز و روش‌هاي رفع آن متعدد باشد؛ به عبارت ديگر محيط رقابت يعني قرار داشتن در موقعيتي كه عرضه بيش از تقاضا است و تقاضا كننده امكان انتخاب دارد.

گسترش منابع انساني و توليدات فكري و مادي به همراه گسترش شبكه توزيع، سبب روبه‌رو شدن مردم با كثرت و تنوع افكار و اجناس مي‌شود و اين رويارويي، فرد را در موقعيت انتخاب قرار مي‌دهد كه قاعده حاكم بر فرآيند آن، «بهترين كيفيت با كمترين زحمت»است.

وقتي در فضاي نظريه‌پردازي و برنامه‌ريزي، طرح و برنامه‌هاي مختلفي ارائه شود كه هر يك اهدافي را براي حركت كمال‌خواهي انسان ترسيم كرده و راه و روش‌هايي را براي رسيدن به آن‌ها ارائه كرده‌اند، خودبه‌خود محيط انتخاب و در نتيجه محيط رقابت ايجاد مي‌شود. جهاني شدن زندگي نيز رقابت را شديدتر و گسترده‌تر مي‌كند. اگر در گذشته رقيب يك طرح و برنامه، نظري در همان محيط بود، امروز رقيب، انبوه نظرات از كل دنيا با نمونه‌هايي از موفقيت، طرفداران فراوان، تبليغات نافذ و قرار گرفتن در موقعيت مقايسه است. در چنين فضايي انسان‌ها به دنبال دسترسي به طرح و برنامه‌اي هستند كه با كمترين زحمت، بيشترين كيفيت را به زندگي آن‌ها اعطا كند كه در نتيجه چنين محيطي، فقط بهترين روش و نظر، قدرت بقا در رقابت را دارد.

نمونه‌اي از تاثير الگوها و رقابت بين آن‌ها

در كتاب «هنر كشف آينده»جريان صنعت ساعت‌سازي سوئيس اين‌گونه توصيف شده است:

«در سال 1968 اگر از كسي پرسيده مي‌شد كه در سال 1990 كدام كشور صنعت ساعت‌سازي را تحت سلطه خود خواهد داشت؟ همواره انتظار شنيدن نام سوئيس را داشتيم؛ زيرا طي 60 سال گذشته صنعت ساعت‌سازي سوئيس برترين بود. هركس مي‌خواست يك ساعت خوب و دقيق بخرد، ساعت ساخت سوئيس تنها انتخاب بود. سوئيسي‌ها همواره در حال بهبود صنعت ساعت‌سازي خود بودند و براي اين منظور ابتدا عقربه دقيقه‌شمار و سپس عقربه ثانيه‌شمار را ابداع كردند. آن‌ها همواره به منظور يافتن راه‌هاي بهتر براي توليد فنرهاي ساعت‌هاي مدرن در حال تحقيق بودند. تحقيقات آنان منجر به توليد ساعت‌هاي ضد آب شد؛ سپس ساعت‌هايي را كه به صورت خودكار كوك مي‌شدند عرضه كردند. آن‌ها همواره تلاش داشتند تا ساعت‌هايي بهتري را عرضه كنند. در سال 1968 اين كشور موفق شد كه بيش از 65 درصد فروش جهاني ساعت و بيش از 80 درصد سود آن را در اختيار بگيرد. تا سال 1980 كه سهم بازار جهاني آن‌ها به كمتر از 10 درصد تقليل يافت؛ چرا چنين اتفاقي افتاد؟

سوئيسي‌ها با يك الگوي جديد در ساعت روبه‌رو شده بودند؛ يعني دگرگون شدن اصول اوليه ساعت‌سازي. سيستم مكانيكي جاي خود را به سيستم الكترونيكي داده بود و به همين دليل تمامي آن‌چه كه سوئيسي‌ها در آن سرآمد بودند (توليد دنده و فنرهاي برتر)، ديگر مورد استفاده نداشت. به همين دليل ساعت‌سازي سوئيس فروپاشيد و طي سال‌هاي1979تا 1981 از 62 هزار ساعت‌ساز، حدود 50 هزار نفر كار خود را از دست دادند و چنين عددي براي كشور كوچكي مانند سوئيس يك فاجعه بود.

اما همين مساله براي كشور ژاپن بزرگ‌ترين موفقيت شد. ژاپن در سال 1968 كمتر از يك درصد بازار ساعت را در اختيار داشت (با وجود اين‌كه ساعت‌هاي مكانيكي آنها تقريباً به خوبي ساعت‌هاي سوئيسي بودند)، اما پس از بروز الگوي ساعت‌هاي الكترونيكي، حدود 33 درصد بازار را در اختيار گرفت.

نكته جالب اين‌جا است كه اين خود سوئيسي‌ها بودند كه بناي اوليه ساعت‌هاي الكترونيكي را در انستيتو تحقيقاتي «نوشاتل» در سوئيس نهادند؛ اما وقتي اين ايده را در سال 1976 با توليدكنندگان در ميان گذاشتند، هيچ‌كس آن را جدي نگرفت و تصور ساعتي كه نه فنر و نه دنده بخواهد، براي آن‌ها معني نداشت. محققين سوئيسي اين ابداع خود را در كنگره جهاني ساعت در همان سال نيز ارائه دادند؛ شركت ژاپني سيكو ايده آن‌ها را جدي گرفت و » (بقيه را خودتان مي‌دانيد!)

اين نمونه‌ها منحصر در حوزه اقتصاد و صنعت نيست؛ در حوزه تحقيق، تغيير الگوها و رقابت استراتژي‌هاي تحقيقي، سبب پيدايش تحقيقات مساله محور و توسعه‌‌اي شد. در حوزه آموزش الگوي آموزش به روش حل مساله، بنيان آموزش به روش سخنراني را متزلزل كرد. در حوزه تفكر و تحليل، الگوي تفكر خلاق و تفكر انتقادي سبب كشف حقايق بيشتر شد.

محور سوم: « كارآمدي»

برنامه‌ها و سيستم‌ها در صورتي قادر به بقا خواهند بود كه كارآمد باشند. كارآمدي يعني توازن ميان هزينه‌ها، دست‌آوردها و نيازها. «توازن» يعني توليد برنامه، نيازي را برطرف كند كه اهميت رفع اين نياز نسبت‌به هزينه و صرف امكاناتي كه براي توليد مي‌شود، قابل قبول باشد. مقصود از «قابل قبول بودن» را به صورت فرمول ذيل مي‌توان نمايش داد:

IN= ضريب اهميت نياز

EP= ميزان تاثير توليدات سيستم در رفع نياز

S= ميزان هزينه انجام شده براي توليد

ES= ضريب تاثير هزينه در رفع نيازهاي با اهميت‌تر يا همرديف با نياز مورد نظر

B = ضريب كارآمدي رقيب

هر نظريه براي اين‌كه صادق و كارآمد باشد، بايد داراي شاخصه‌هاي كلان ذيل باشد:

انسجام منطقي دروني

هماهنگي با معادلات طبيعي(جريان موجود در آن همسو با جريان موجود در هستي باشد.)

سهولت در تشخيص و فهم

هزينه كم، امكانات حداقلي براي اجرا

نفع محسوس

و هر سيستم مبتني برچنين نظريه‌اي براي اين‌كه كارآمدي خود را فعال كند، نيازمند برنامه‌ريزي كلان، خرد، تعيين استراتژي‌ها و راهكارها است و در نبرد استراتژي‌ها و برنامه‌ها، به مقتضاي قاعده حاكمبر محيط رقابت، استراتژي‌اي موفق است كه بتواند سه شاخصه ذيل را تامين كند:

1. برتري كيفي+ تنزل هزينه دستيابي

2. نوآوري(الگوهاي جديد)

3. پيش‌بيني و آينده‌نگري+ آينده‌سازي

محور چهارم: « دين»

(از آن‌جاكه بحث «هويت دين» به تفصيل در بدنه اين بخش مطرح خواهد شد، در اين قسمت تنها به اشاراتي كه زمينه‌ساز احساس موضوع و ضرورت آن است، بسنده مي‌شود.)

هرجا سخن از «دين» مي‌رود، ارتباط بشر با مطلق و وجود برتر خودنمايي مي‌كند. طوايف مختلف دينداران (اديان الاهي، اديان اسطوره‌اي، مكاتب و نحله‌ها و قرائت‌هاي مختلف ديني) جملگي رو به عوالمي برتر از ماده دارند و مقصودي را در ماورا جست‌و‌جو مي‌كنند. دين، نگرش‌‌هاي لازم، جهت‌دهي و برنامه عملي براي اين حركت ارائه مي‌كند. دين اسلام مدعي كمال،فراگيريو خاتميتاست. تعدد گزاره‌هاي سياسي،حقوقي جزايي،فرهنگي،اقتصادي، آموزشي‌و رسانه‌ايموجود در قرآن و سنت،انسجام محتواي دروني با مدعا را به داوري مي‌گذارد. تشكيل حكومت از سوي پيامبر اسلام(ص) و جانشين او اميرالمؤمنين (ع)و اقدام به مديريت زندگي جمعي بر اساس محتواي دين،احتمال حداقليو فردي بودن دين اسلام را، احتمالي بدون قرينه درون ديني قرار مي‌دهد.

فرضيه بحث

پرسشي كه اين بحث عهده‌دار پاسخ به آن است، اين است كه «دين اسلام براي مديريت زندگي جمعي در محيط رقابت نظريات و ايده‌ها مدعي كارآمدي است؛ از سوي ديگر ابعاد گسترده و پيچيدهزندگي مدرنكه نيازها، افكار، ارتباطات و معادلاتي جديد را پديد آورده است، سبب بروز ادعاي كارآمدي «مديريت علمي» و ناكارآمدي «مديريت ديني» در اين عرصه شده است، آيا راهبردي براي فعال و محسوس كردن كارآمدي دين وجود دارد؟»

آن‌چه پس از بررسي اوليه محورهاي مختلف «فلسفه دين»، فلسفه حقوق و فقه»، «فلسفه فرهنگ و اخلاق»، «فلسفه سياست و حكومت»و گزاره‌هاي درون‌ديني مربوط به اين حوزه‌ها و تحليل ابتدايي آن‌ها (تعيين اوليه متغيرها و رابطه بين آن‌ها) به‌همراه بررسي حوزه‌هاي كاربردي مربوط به مديريت و برنامه‌ريزي، ساختارسازي، طراحي سيستم، مدل‌سازي، فرهنگ‌سازي، آينده‌سازي و مهندسي اجتماعي به دست آمد، فرضيه اين بحث را به صورت ذيل شكل داد:

به نظر مي‌رسد كه راهبرد فعال‌سازي و محسوس‌كردن كارآمدي دين در عرصه زندگي امروز و فردا نگرش سيستمي و استراتژيك به گزاره‌‌هاي دين است. (نظريه دين استراتژيك در برابر نظريه دين اقلي و اكثري) و راهبرد مدلي كه براي تحقق فرضيه فوق بايد طراحي و اجرا شود عبارت است از: تقسيم گزاره‌هاي دين به سه لايه: نگرش‌ساز، راهبردساز (استراتژيكي) و راهكارساز (تاكتيكي) و مدل‌سازي به وسيله پيوند زدن اين سه لايه به يكديگر در مصاديق و موضوعات.

اين تحقيق با تمركز بر مفهوم و مصاديق «سيستم» و «استراتژي»، سعي در توصيف هويت سيستمي دين و خصلت استراتژيك گزاره‌هاي آن دارد كه شايد حلقه مفصلي بين «جامعيت، خاتميت و ابديت دين»، «سيستماتيك و شبكه‌اي بودن دين»، «ثابت و متغير در دين»، «تاثير زمان و مكان در دين» باشد.

استدلال

مقدمه اول

مباحثي كه در قسمت توصيف سيستم، نگرش سيستمي و استراتژي در كتاب مطرح شده است، نتايج ذيل را ارائه مي‌كند:

الف. سيستم فعال و هوشمند، سيستمي است كه عناصر و اجزاي آن تابع اهداف سيستم بوده، داراي لايه‌هاي عمقي و عرضي است، ساختار ارتباطي ميان لايه‌هاي آن نيز بر اساس اهداف سيستم جهت‌گذاري و نيروبخشي مي‌شوند، اهداف و ساختارهاي سيستم داراي اولويت‌بندي و تعيين حداقل و حداكثر ارتباطي هستند، بر عناصر محيطي خود تاثير‌گذارند و ساختارهاي موجود محيطي را تحول مي‌بخشند، قابليت خود تنظيمي و تعادل‌گرايي دارند، به طور مستمر و تدريجي در حال رشد و تحول هستند و معادلات موجود در هستي را ترسيم مي‌كنند.

ب. گزاره‌هاي استراتژيك جملاتي هستند كه داراي بار معنايي با حداكثر زاويه ديد، حداكثر نفوذ به مباني و ريشه‌ها براي دستيابي به ساختارهاي بنيادين موضوع، داراي حداكثر كليت و فراگيري در موضوع خود هستند كه در حداقل لفظ و متمركزترين قالب ارائه شده‌اند و شفاف‌سازي جهت‌گيري‌ها، اهداف، ساختارها، نقاط كليدي و محوري در تمام ابعاد موضوع را تامين مي‌كنند.

استراتژي، طرحي منسجم، جامع‌نگر و يكپارچه‌كننده براي حركت در كوتاه‌ترين راه به سوي هدف، با بهترين بهره‌برداري از منابع و امكانات موجود است. استراتژي يا راهبرد، راه و روش رسيدن به اهداف بلندمدت و حياتي است. يك موضوع استراتژيك و راهبردي، موضوعي است كه جنبه حياتي دارد؛ يعني در استمرار شاخصه‌هاي حيات تاثير عمده دارد و معمولا در محيط رقابتي اهميت خود را نشان مي‌دهد.

از دلايل اصلي نياز به استراتژي و تفكر استراتژيك، وجود اختلاف عملكردها و برنامه‌ها، وجود محيط‌هاي مختلف، وجود تمايلات و سلايق متفاوت و پيچيدگي روابط انساني است.

براي تعيين استراتژي بايد اهداف بلند مدت+ مجموعه اقدامات كلان لازم براي رسيدن به آن‌ها مشخص شود. استراتژي از تصميم‌ها، برنامه‌ها و قواعد مرتبط ساختن اقدامات به يكديگر براي رسيدن به هدف تشكيل شده است. معمولاً افراد و مجموعه‌ها در تشخيص اهداف كلي تا حدودي صحيح و مشترك عمل مي‌كنند؛ اما در تدوين استراتژي، تفاوت‌هاي آشكاري بين آن‌ها وجود دارد.تدوين يك استراتژي صحيح مهم‌ترين عامل برتري بر الگوها و فعاليت‌هاي ديگران است. آيه شريفه «لا تهنوا و لاتحزنوا و أنتم الاعلون إن كنتم مؤمنين»بيانگر همين حقيقت است كه اگر استراتژي اسلام در زندگي فردي و جمعي ما مورد توجه قرار گيرد، الگوهاي ديگر فرهنگ‌ها و تمدن‌ها قدرت رقابت با اسلام را نخواهند داشت. استراتژي، يك ديد تمام‌نگر و يكپارچه است و برنامه‌ريزي استراتژيك، تغيير فعاليت‌ها براي حداكثر استفاده از فرصت‌ها است. در استراتژي يك اصل قوي و ثابت وجود دارد و آن تمركز است (تمركز بر يك موضوع). اين اصل ناشي از محيط رقابتي و محدوديت منابع است. استراتژي، اثربخشي خود را از زاويه ديد استراتژيك نسبت‌به محيط رقابتمي‌ستاند؛ براي تدوين يك استراتژي اثربخش بايد كلان‌نگري به‌همراه دقيق‌نگري داشت و قواعد رقابت را به درستي شناخت.

درونمايه اصلي استراتژي، فرصت‌هاهستند. ماهيت استراتژي، تشخيص فرصت‌هاي اصلي براي تحقق اهداف نهايي و تمركز منابع در جهت تحقق منافع نهفته است.شناخت پارادايمحاكم و پارادايم آينده حياتي‌ترين عامل در طراحي يك استراتژي اثربخش است؛ مثلا اگر پارادايم آتي «تكنولوژي اطلاعاتي» باشد، كشورهايي كه از الان استراتژي خود را بر اين محور استوار كرده‌اند، آينده را به‌دست خواهند داشت.

مقدمه دوم

با توجه به خصوصياتي كه از هويت دين، اهداف دين، قلمرو دين، زبان دين، ذاتيات دين، فهم دين و كارآمدي دين در قسمت دين‌شناسي به دست آمد،( به ويژه بحث زبان دين و خصلت گزاره‌هاي جهان‌شمول) مي‌توان گفت:

الف. اگر دين براي حركت دادن انسان‌ها به‌سوي خدا است و حركت به‌سوي كمال جز با اراده آگاهانه حاصل نمي‌شود، بنابراين بايد بتواند اراده آگاهانه انسان‌ها را برانگيزاند و از آن‌جا كه اراده جدي انساني بدون علم و اطلاع از كمال هدف، نقص خود، رساننده بودن فعل مورد نظر به هدف و شيوه انجام فعل برانگيخته نمي‌شود، پس دين بايد مفاهيم بالا را كه زمينه‌ساز يا علت براي ايجاد حركت به سوي هدفش هستند، طوري به انسان‌ها منتقل كند كه بتوانند دست‌كم فهم كاربردياز آن‌ها بيابند؛ (يعني مفاهيم را طوري تصور كنند كه حداقل رابطه آن‌ها با زندگي و نفع و ضرر آن‌ها را در زندگيشان بيابند)؛ بنابراين زبان دين بايد زبان مفهوم براي مخاطبان باشد و از سبك‌هايي در سخنان خود استفاده كند كه بتواند رابطه مفاهيم مورد نظر با زندگي آن‌ها را در برابر ديدگان مخاطبان قرار دهد.

اگر سخن و كلامي مدعي جهان‌شمولي و برتري در محور زمان و مكان باشد، بايد در مرحله نخست از مفاهيمي استفاده كند ‌كه مشترك بين انسان‌ها است (مفاهيم مشترك بين انسان‌ها و زندگي انسان‌ها، مفاهيم فطريو زندگي طبيعيهستند) و دوم نيازهاي فكري و روحي طيف‌هاي متنوع مخاطبان را پاسخ دهد؛ (يعني مخاطباني كه در سطح ادراكي برتر قرار دارند، به‌اندازه ظرفيت خود اشراب شوند و نيازمند به منبع ديگري نباشند.)

معادلات و معاني كلي‌اي، كه طيفي از مصاديق را تحت پوشش قرار مي‌دهد، مي‌تواند تبديل به گزاره‌هايي با خصوصيت جهان‌شمولي شوند.

بيان معادلات فطري و طبيعي، استفاده از تشبيه مطالب برتر به مفاهيم فطري و طبيعي، ارائه مصاديق و اشاره به ملاك كلي قابل انطباق بر موارد مشابه، شيوه‌هايي هستند كه ظرفيت انتقال مفاهيم جهان‌شمول را دارند.

در زبان دين، مجاز، كنايه و استعاره وجود دارد؛ ولي گزاره‌هاي ديني، سمبليك يا اسطوره‌اينيستند؛ بلكه استفاده از مجاز، براي تبيين جنبه يا حد خاصي از واقعيت موجود است.

پاسخ درون ديني

به‌نظر مي‌رسد كه آيات و روايات زير بيانگر چگونگي زبان دين باشند:

1. «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم

هيچ پيامبري را نفرستاديم، مگر اين‌كه همزبان با ملت خود بود تا كاملا براي آن‌ها مطالب خداوند را روشن كند».

علامه طباطبائي (ره) در تفسير اين آيه اين‌گونه بيان نموده‌اند:

«كلمه لسان در اين‌جا مانند آيه «بلسان عربي مبين» به معناي لغت است .

مقصود از ارسال رسل به زبان قوم خود، اين است كه رسولاني كه فرستاده‌ايم، هر يك از اهل همان زباني بوده كه مامور به ارشاد اهل آن شده‌اند، حال چه اين‌كه خودش از اهل همان محل و از نژاد همان مردم باشد يا آن‌كه مانند لوط از اهالي سرزمين ديگر باشد؛ ولي با زبان قومش با ايشان سخن بگويد.

حال اين پرسش مطرح مي‌گردد كه آيا پيغمبراني كه به بيش از يك امت مبعوث شده‌اند، يعني پيغمبران اولوا العزمي كه بر همگي اقوام بشري مبعوث مي‌شدند، چه وضعي داشته‌اند؟ آيا همه آنان زبان همه اهل عالم را مي‌دانسته‌اند و با اهل هر ملتي به زبان ايشان سخن مي‌گفته‌اند يا نه؟ در پاسخ بايد گفت:داستان‌هاي ذيل دلالت مي‌كند بر اين‌كه اين‌ها اقوامي را كه اهل زبان خود نبوده‌اند نيز دعوت مي‌كردند؛ مثلا ابراهيم خليل با اين‌كه خود سرياني زبان بود، عرب حجاز را به عمل حج دعوت كرد و موسي با اين‌كه عبري بود، فرعون و قوم او را كه قبطي بودند، به ايمان به خدا دعوت فرمود و پيغمبر بزرگوار اسلام هم يهود عبري زبان و نصاراي رومي زبان و غير ايشان را دعوت فرمود و هركه از ايشان كه ايمان مي‌آورد، ايمانش را مي‌پذيرفت؛ همچنين است دعوت نوح كه از قرآن كريم عموميت دعوت او استفاده مي‌شود. بنابراين معناي آيه (و البته خدا داناي به حقيقت معنا است) اين است كه خداي بلندمرتبه مساله ارسال رسل و دعوت ديني را براساس معجزه و يك امر غيرعادي بنا نگذاشته و چيزي هم از قدرت و اختيارات خود در اين‌باره به انبياي خود واگذار نكرده است؛ بلكه ايشان را فرستاده تا به زبان عادي كه با همان زبان در ميان خود گفت‌و‌گو مي‌كنند و مقاصد خود را به ديگران مي‌فهمانند، با قوم خود صحبت كنند و مقاصد وحي را نيز به ايشان برسانند.»

2. «إنا انزلنه قرءنا عربيا لعلكم تعقلون

ما كتاب را به صورت كلامي قابل خواندن با بياني دقيق و عميق و روشن فرستاديم تا زمينه تعقل در شما فراهم شود.»

علامه طباطبائي (ره) در تفسير اين آيه اين‌گونه بيان كرده‌اند:

«انزال كتاب به صورت قرآن و عربي بدين معنا است كه آن را در مرحله انزال به لباس قرائت عربي درآورديم و آن را الفاظي خواندني مطابق با الفاظ معموله نزد عرب قرار داديم، بنابراين، معناي آيه (و الله اعلم) اين مي‌شود: ما اين كتاب مشتمل بر آيات را در مرحله نزول ملبس به لباس و واژه عربي و آراسته به زيور آن واژه نازل كرديم تا درخور تعقل تو و قوم و امتت باشد و اگر در مرحله وحي به قالب الفاظ خواندني درنمي‌آمد و يا اگر درمي‌آمد، ولي به لباس واژه عربي ملبس نمي‌شد، قوم تو پي به اسرار آيات آن نمي‌بردند و فقط مختص به فهم تو مي‌شد؛ چون وحي و تعليمش اختصاص به تو داشت و اين خود دلالت مي‌كند بر اين‌كه الفاظ كتاب عزيز به خاطر اين‌كه تنها و تنها وحي است و نيز به خاطر اين‌كه عربي است، توانسته است اسرار آيات و حقايق معارف الاهي را ضبط و حفظ كند و به عبارت ديگر در حفظ و ضبط آيات الاهي دو چيز دخالت دارد: يكي اين‌كه وحي كه از مقوله لفظ است و اگر معاني الفاظ وحي مي‌شد و الفاظ حاكي از آن معاني، الفاظ رسول خدا (ص) مي‌بود (مانند احاديث قدسي) آن اسرار محفوظ نمي‌ماند.

دوم اين‌كه اگر به زبان عربي نازل نمي‌شد و يا اگر مي‌شد، ولي رسول خدا آن را به لغت ديگري ترجمه مي‌كرد، پاره‌اي از آن اسرار بر عقول مردم مخفي مي‌ماند و دست تعقل و فهم بشر به آن‌ها نمي‌رسيد. آري، اين معنا بر صاحبان نظر و متدبرين در آيات كريمه قرآني پوشيده نيست كه خداوند متعال در اين آيات چه اندازه نسبت به الفاظ آن عنايت به خرج داده، و آن را به دو دسته محكمات و متشابهات تقسيم نموده، محكمات آن را ام الكتاب خوانده كه برگشت متشابهات هم به آنهاست و فرموده: هو الذي انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب و اخر متشابهات و نيز فرموده: و لقد نعلم انهم يقولون انما يعلمه بشر لسان الذي يلحدون اليه اعجمي و هذا لسان عربي مبين. «بلسان عربي مبين» يعني به زباني عربي كه در عربيتش ظاهر و آشكار است و يا مقاصد را با بيان تمام بيان مي‌كند.»

3. «كتب فصلت ءايته قرءاناً عربياً لقوم يعلمون

وحي الاهي به صورت كتابي قابل خواندن به زبان عربي است كه مطالب آن كاملا واضح و مشخص بيان شده است. اين وحي براي كساني آمده است كه اهل علم و آگاهي باشند.»

علامه طباطبايي (ره) در تفسير اين آيه اين‌گونه بيان كرده‌اند:

«مراد از تفصيل آيات قرآن اين است كه ابعاض و اجزاي آن را از يكديگر جدا و متمايز مي‌كند؛ به اين صورت ‌كه آن را آن‌قدر پايين بياورد و درخور فهم شنونده كند كه شنونده آشنا به اسلوب‌هاي كلام، بتواند معاني آن را بفهمد و مقاصدش را تعقل كند قرآن كتابي است كه آياتش گسترده شده است براي مردمي كه معاني آن را مي‌دانند؛ چون زبانشان همان زباني است كه قرآن با آن نازل شده، يعني زبانشان عربي است.

در اين‌جا ممكن است كسي بپرسد: اگر معناي آيه اين باشد، آيا با عموم دعوت خاتم‌الانبياء (ص) منافات پيدا نمي‌كند؟ مي‌گوييم: خير، زيرا دعوت آن جناب هرچند جهاني بوده وليكن مرحله به مرحله صورت مي‌گرفته، اولين دعوتي كه پيامبر انجام داد، دعوت مردم در مراسم حج بود كه با انكار شديد مشركين مواجه شد. از آن به بعد مدتي به طور سري و پنهاني دعوت نمود و در مرحله سوم مامور شد عشيره و نزديكان خود را دعوت كند و در مرحله چهارم مامور شد همه قومش را دعوت كند و در مرحله پنجم مامور شد به دعوت عموم مردم، كه آيه «قل يا ايها الناس اني رسول‌الله اليكم جميعا» و نيز آيه «اوحي الي هذا القرآن لانذركم به و من بلغ» به آن اشاره دارند. اين معنا نيز از مسلمات تاريخ است كه يكي از گروندگان به آن جناب سلمان فارسي است كه ايراني بوده، يكي ديگر بلال بوده كه اهل حبشه بوده است و يكي صهيب بوده كه اهل روم بوده و نيز اين هم مسلم است كه آن جناب يهوديان را هم دعوت مي‌كرده و وقايعي كه بين آن جناب و يهوديان اتفاق افتاده معروف است و نيز اين مسلم است كه آن جناب به پادشاهان ايران، مصر، حبشه، و روم نامه نوشته و همه را به اسلام دعوت كرده است. همه اين شواهد دلالت دارد بر اين‌كه دعوت آن جناب جهاني و عمومي بوده است.

4. «انا معاشر الانبياء امرنا ان نكلم الناس علي قدر عقولهم

ما پيامبران موظف هستيم كه با مردم، مطابق سطح ادراكي آن‌ها گفت‌و‌گو كنيم.»

5. «اكتب و بث علمك في اخوانك فإن مت فأورث كتبك بينك فإنه يأتي علي الناس زمان هرج لا يأنسون فيه إلا بكتبهم

مطالبي را كه از ما شنيده‌ايي بنويس و در بين دوستانت پخش كن و به فرزندانت وصيت كن كه نوشتجاتت را نگهداري و منتشر كنند چرا كه روزگاري پرتلاطم خواهد آمد كه شيعيان ما براي فهم دين، راهي جز مراجعه به اين كتاب‌ها نخواهند داشت.»

توضيح: اين روايت بر موارد ذيل دلالت دارد:

قابل فهم بودن زبان دين، قابل فهم بودن گزاره‌هاي دين با وجود گذر زمان بر آن‌ها، دقت و ملاحظه صادركننده كلام نسبت‌به نيازهاي آيندگان و در نظرگرفتن آن‌ها به‌عنوان مخاطب كلام.

6. «انتم افقه الناس إذا عرفتم معاني كلامنا إن الكلمه لتنصرف علي وجوهفلوشاء إنسان لصرف كلامه كيف شاء ولا يكذب.

شما هنگامي فهم دين پيدا خواهيد كرد و فهميده‌ترين مردم خواهيد شد كه مقاصد و منظورهاي چندگانه ما را كه در يك جمله بيان شده است، بفهميد. يك جمله را مي‌توان به‌گونه‌اي ادا كرد كه معاني مختلفي از آن فهميده شود، معاني‌اي كه همه آن‌ها واقعيتي را بيان كند و مورد نظر گوينده نيز باشد.»

توضيح: اين روايت بيانگر وجود سطوح و لايه‌هاي معنايي در گزاره‌هاي دين است؛ يعني همانگونه كه ظاهر گزاره‌ها براي عموم قابل فهم است، مقاصد و مفاهيمي نيز در عمق اين گزاره‌ها وجود دارد كه براي فهم همه‌جانبه و كامل دين بايد به آن‌ها دست يافت.

7. «نزل القرآن بإياك اعني و اسمعي يا جارة.»

«شيوه بيان قرآن، بيان غيرمستقيم است.»

8. «كتاب الله عزوجل علي أربعه اشياء علي العباره و الإشاره و اللطائف و الحقائق فالعبارة للعوام و الإشارة للخواص و اللطائف للأولياء و الحقائق للأنبياء عليهم‌السلام.»

«قرآن چهار لايه دارد كه همه با هم ساختار آن را تشكيل داده‌اند:

عبارت‌ها، اشاره‌ها، دقايق و حقايق عبارت‌ها در سطح ادراك عمومي است، اشاره‌ها در سطح ادراك خواصاست، دقايق در سطح ادراك اولياي خدا استو حقايق در سطح ادراك پيامبران است.»

با دقت در تصويري كه دين از اسلوب بياني خود ارائه داده است مي‌توان گفت: گزاره‌هاي دين، جملاتي با مفاهيمي گسترده و چندجانبه هستند كه در طوليكديگر قرار دارند . جمع ظاهر و باطن، وحدت و كثرت، فرد و جمع در آن‌ها تحقق يافته است.

دين، مجموعه‌اي از عناصر و گزاره‌هاي به‌هم‌پيوسته و نظام‌مند است.

اين عناصر و اجزا تابع اهداف دين هستند و هدف‌گرايي دين به اين عناصر شكل مي‌دهد و ساختار ارتباطي آن‌ها با يكديگر را تعيين مي‌كند.

اتحاد مبدأ پيدايش دين با مبدأ پيدايش هستي، پل ارتباطي دين با واقعيت‌ها است و بر اين اساس، برنامه‌هاي دين جلوه‌هايي از معادلات واقعي است و برنامه‌هاي دين، مدل كردن واقعيت‌ها است.

دين ، اهداف و برنامه‌هاي خود را اولويت‌بندي مي‌كند.

دين، به عناصر محيطي خود تعامل دارد.

دين، براي شكل دهي به عناصر محيطي خود برنامه دارد و آرمان‌ها و هنجارها را در چهارچوب اهداف خود تغيير و تحول مي‌بخشد.

دين از تضاعف نيروبخشيبراي حركت به سمت هدف برخوردار است.

شناخت دين از طريق تحليل گزاره‌هاي نگرشي، راهبردي و راهكاري ممكن است.

برنامه‌هاي دين، قابليت خود تنظيمي دارد؛ تعادل‌گرا و تكاملي است.

برنامه‌هاي دين در فرآيندي پيوسته، مستمر و تدريجي تحقق مي‌يابد.

هويت و برنامه‌هاي دين را مي‌توان از منظر «محرك ـ پاسخ» مطالعه كرد. دين داراي شبكه عصبي منسجم و در تحت مديريت اهداف است كه نسبت‌به محرك‌ها واكنش نشان مي‌دهد.

گزاره‌هاي دين را بايد در عرصه اهداف و اولويت‌هاي آن بررسي كرد.

سيستم دين از سه خرده سيستم نگرشي، قانوني و فرهنگي تشكيل شده است.

اين خرده سيستم‌ها، مسووليت تقسيم كار و فعاليت‌ها را در سيستم اصلي به عهده دارد.

بخش استراتژيك هر سيستمي از سه مؤلفه: تعادل حياتي، ميدان‌هاي نيرو و بر‌آيندبرداري تشكيل مي‌شود. تعادل حياتي، نقطه ثقلي است كه مجموعه سيستم خود را بر اساس آن متعادل مي‌كند و محيط دروني خود را ثبات مي‌بخشد و بين نيروهاي دروني و بيروني موازنه برقرار مي‌كند. ميدان نيرو، صافي كليه ارتباطات در راستاي تحقق اهداف است كه نيروهاي سوق‌دهنده و بازدارنده را فعال مي‌كند. برآيندبرداري، ابزار اندازه‌گيري نيروها و عوامل علي و محرك‌هاي سيستم هستند. در اين تحليل، سطوح تعامل عوامل با يكديگر مشخص مي‌شود.

در سيستم دين اين سه مؤلفه به وضوح وجود دارد:

1. تعادل حياتي در دين،

طيف اهداف دين است كه نقطه ثقل فازي‌ است كه مجموعه گزاره‌هاي دين را منسجم و متعادل و موازنه‌هاي لازم بين محرك‌ها و پاسخ‌ها را ايجاد مي‌كند.

2. ميدان‌‌هاي نيرو در دين،

حداقل‌ها و حداكثرهايي است كه در موضوعات مختلف توسط دين تعيين شده است. اين حداقل و حداكثرها، مرزها و حدودي هستند كه به‌عنوان صافي جهت‌دهنده به كليه ارتباطات ميان گزاره‌اي در عرصه دين و صافي فعاليت‌ها در عرصه دينداري عمل مي‌كنند.

3. بر‌آيندبرداري در دين،

گزاره‌هايي هستند كه سطوح و لايه‌ها و معادلات كلي را بيان و رابطه بين آن‌ها را تبيين مي‌كنند. بنيان‌هاي دستيابي به اين گزاره‌ها توسط علم «قواعد فقه» و علم «اصول فقه» ارائه شده است.

نتيجه:

با مقايسه هويت گزاره‌هاي استراتژيك و مجموعه‌هاي سيستمي با هويت گزاره‌هاي دين و ساختارهاي ديني و هم‌پوشاني خصلت‌هاي ذاتي آن‌ها مي‌توان گفت:

دين هويتي سيستمي دارد و گزاره‌هاي دين استراتژي‌هاي لازم براي برنامه‌ريزي و مديريت جوانب مختلف زندگي فردي و جمعي را ارائه كرده‌اند و راهبرد فعال‌سازي و محسوس كردن كار‌‌آمدي دين در عرصه زندگي امروز و فردا، نگرش سيستمي و استراتژيك به گزاره‌هاي دين است. (نظريه دين استراتژيك در برابر نظريه دين اقلي و اكثري) و بر اساس روند طراحي استراتژيك، راهبرد مدلي كه براي تحقق فرضيه بالا بايد طراحي و اجرا شود عبارت است از: تقسيم گزاره‌هاي دين به سه لايه: نگرش‌ساز، راهبردساز (استراتژيكي) و راهكارساز (تاكتيكي) و مدل‌سازي به وسيله پيوند زدن اين سه لايه به يكديگر در مصاديق و موضوعات.

سخن‌ آخر: هفت آسماني باش!

به نظر شما تدوين اهداف استراتژيك، آن‌هم بر اساس استراتژي آينده‌ساز، آن‌هم آينده‌اي ابدي و در تمام جوانب حياتي، نياز به چه حجمي از اطلاعات و چه عمقي از آگاهي دارد؟ اشراف بر انسان، جهان، جامعه، تاريخ و زمان از عهده چه كسي برمي‌آيد؟

بياييم آرمان‌ها را از خدا بگيريم و راهبردهاي رسيدن به آن‌ها را از پيام‌آوران او بخواهيم و با تفكر خلاق به دنبال تغيير وضعيت موجود و خلق شرايط زماني و مكاني مطلوب باشيم و خود را در دام هماهنگي با شرايط زماني و مكاني كه ديگران با تفكرات نفساني خود براي ما ساخته‌اند نيندازيم.

مي‌گويند: جهاني فكركن، همگاني بينديش، منطقه‌اي و فردي نباش. شما بگوييد: هفت آسماني فكر كن، فقط اين جهاني نباش؛ ابدي بينديش، محدود به زمان نباش؛ تمام لايه‌هاي وجود انسان را ببين، فقط جسماني نباش؛ تمام مخلوقات را ببين، فقط انسان‌مدار نباش.

مي‌گويند: بياموز تا بر طبيعت مسلط شوي. بگو: بياموز تا با همراهي طبيعت به حقيقت متصل شوي و البته فقط او است حق و حقيقت؛

ذلك بأن الله هو الحق و أن ما يدعون من دونه هو الباطل

«فقط و فقط خداوند حق است و هر چه غير او مورد توجه و دلبستگي است، باطل است.»

منابع

- پژوهشگر حوزه

. توصيفي از روش تحصيل، تحقيق و تدريس كاربردي و خلاق، در سه كتاب «راهنماي تحصيل بر اساس نگرش اسلام به دين، علم و عالم ديني»، «راهنماي تحقيق بر اساس نگرش اسلام به علم و هستي»، «راهنماي تدريس بر اساس نگرش اسلام به علم و علم‌آموزي»، تاليف همين قلم ارائه شده است.

. پارادايم شيفتparadigm shift

. تصويري از اين مساله را مي‌توانيد در كتاب «مباني نظري حكومت مشروطه و مشروعه به همراه رسائل علماي موافق و مخالف مشروطه»، تاليف حسين آباديان، نشر ني،1374 و كتاب «انديشه سياسي در اسلام معاصر»، تاليف حميد عنايت، نشر خوارزمي بيابيد.

. تاليفات شهيد مطهري نمونه بارز اين تلاش است. اين عالم اسلامي در كتاب عدل الهي، صفحه8 مي‌نويسد «بنده از حدود بيست سال پيش كه قلم به دست گرفته، مقاله يا كتاب نوشته‌ام، تنها چيزي كه در همه نوشته‌هايم آن را هدف قرار داده‌ام، حل مشكلات و پاسخگويي به سوالاتي است كه در زمينه مسائل اسلامي در عصر ما مطرح است.» يا كتاب‌هايي مانند: «جوان مسلمان و دنياي متجدد»، تاليف سيد حسين نصر، ترجمه مرتضي اسعدي، نشر طرح نو 1373؛ «شناخت اسلام»، تاليف شهيد بهشتي ــ شهيد باهنر و علي گلزاده غفوري، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، «مسائل عصر ما»، تاليف شهيد هاشمي‌نژاد، مقالات نشريه مكتب اسلام و از جمله اين دغدغه‌ها هستند.

. مجموعه مذاكرات مجلس خبرگان قانون اساسي شاهد بي‌پرده‌اي بر اين نكته است(ر.ك مشروح مذاكرات مجلس خبرگان قانون اساسي، نشر اداره كل امور فرهنگي و روابط عمومي مجلس شوراي اسلامي).

نظريات كساني كه طالب اصلاحاتي در سيستم حكومتي و عملكرد هيأت حاكمه بوده و هدف آن‌ها خروج از «مديريت فقهي» و رسيدن به «مديريت عقل جمعي» بود، اين حركت را شتاب داد. طرح مفاهيمي مانند: «دين عرفي و سكولار»، «دين اقلي»، «ذاتيات و عرضيات دين»، «انتظار از دين و قلمرو دين»، «پلوراليزم ديني»، «تجربه ديني»، «حكومت دموكراتيك ديني»، «مديريت علمي و نه فقهي»، «فقه در ترازو» و سبب ايجاد طوفان فكري در جامعه علمي كشور نسبت به توانايي يا عدم‌توانايي دين در مديريت جمعي شد. حجم انبوه گفت‌و‌گوها، نقد و بررسي‌ها در اطراف اين عناوين، سبب پديدآمدن رشته علمي مستقلي با عنوان «كلام جديد» و توجه بيشتر به «فلسفه دين» شد.

. براي اطلاع از زمان و مكان و موضوعات اصلي اين سمينارها مي‌توانيد به كتاب «راهنماي سمينارها، كنگره‌ها و سمپوزيوم‌ها برگزار شده در ايران(1362-1358)، ليلي مرتضايي‌‌‌ــ محمود معتقدي، نشر مركز اسناد و مدارك علمي ايران مراجعه فرماييد و براي همايش‌ها، سمينارها و كنگره‌هاي بعد از سال 62 و موارد مربوط به سال جاري، به پايگاه اينترنتي مركز اسناد و مدارك علمي به نشانيwww.irandoc.ac.ir مراجعه نماييد.

مجموعه مقالات منتخب برخي از اين همايش‌ها به صورت كتاب منتشر مي‌شود كه مي‌توان موارد ذيل را به عنوان نمونه نام برد:

«مجموعه مقالات همايش دين و دنيا از منظر امام علي عليه‌السلام»، معاونت پژوهش دانشگاه علوم پزشكي اصفهان 1379

«مجموعه مقالات اولين همايش نقش دين در بهداشت روان»، مجتبي احسان‌منش‌‌ــ عيسي كريمي، نشر نويد اسلام1377

«مجموعه مقالات اولين همايش مشاوره از ديدگاه اسلامي»، به اهتمام علي نقي فقيهي، نشر معارف‌1379

«مجموعه مقالات اولين همايش اسلام و محيط زيست»، نشر سازمان حفاظت از محيط زيست1378

«مجموعه سخنراني‌ها و مقالات دوازدهمين همايش بانكداري اسلامي»، موسسه عالي بانكداري1380

«منشور همبستگي: گزيده سخنراني‌هاي دومين، سومين و چهارمين كنفرانس بين‌المللي وحدت اسلامي»، محمدسعيد معزالدين، نشر فقه1376

«مجموعه مقالات اولين كنفرانس بين‌المللي فرهنگ و تمدن اسلامي‌»، مركز مطالعات و تحقيقات فرهنگ بين‌المللي 1374

«نگرشي بر مديريت: مجموعه مقالات چهارمين سمينار بين‌المللي مديريت اسلامي، نشر مركز آموزش مديريت دولتي،1375.

«نظام اقتصاد اسلامي: مجموعه مقالات سمينار بين‌المللي اقتصاد اسلامي»، دفتر نشر فرهنگ اسلامي 1373.

«مجموعه مقالات سمينار دانشگاه، جامعه و فرهنگ اسلامي»، وزارت علوم، تحقيقات و فن‌آوري1379.

«مجموعه مقالات سمينار تاريخ علم در اسلام و نقش دانشمندان ايراني»، محمدعلي شعاعي، نشر الهدي، 1380.

« مجموعه مقالات دهمين سمينار بررسي سيره نظري وعملي امام خميني»، زهرا سماواتي، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)1380.

«دين وحكومت: مجموعه مقالات و سخنراني‌هاي سمينار دين و حكومت در انجمن اسلامي مهندسين»، نشر رسا 1378.

. براي دستيابي به مشخصات كتاب‌ها و مقالات به فهرست‌هاي راهنماي موضوعي مانند: «موسوعه مصادر النظام الاسلامي»، عبدالجبار الرفاعي، نشر دفتر تبليغات اسلامي (مركز مطالعات و تحقيقات اسلامي) قم، 1417؛ «فهرست مقالات فقهي»، رسول طلائيان، مركز مطالعات و تحقيقات اسلامي1381؛ نرم‌افزارهاي «كتيبه»، محصول خانة كتاب و «نمايه»، محصول دبيرخانه هيات امناي كتابخانه‌هاي عمومي كشور مراجعه فرماييد.(كافي است عين عنوان را در قسمت جست‌و‌جو وارد نماييد تا مشخصات كتاب يا مقاله به دست آيد.)

. مانند انديشه‌هاي بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، شهيد مطهري و شهيد صدر كه بخشي از بحث و بررسي‌هاي مربوط به اين موارد را مي‌توانيد در پايگاه‌هاي اينترنتي ذيل مشاهده فرماييد:

www.imam-khomeini.org

www.motahari.org

www.alsadr.com

. نظام طراحي شده در صورتي قابل استناد به اسلام است كه بر اساس مبناي مستدلي در روش استنباط از گزاره‌هاي ديني و نظريه‌پردازي استوار باشد و به اصطلاح داراي مبناي اصولي مستدل باشد. احتمالات، حدس‌ها و تئوري‌هايي كه در محكمه پارادايم‌هاي موجود، دست‌كم از عهده دفاع از خود برنيامده باشند، منطقاً قابل استناد به تفكر مورد نظر نخواهند بود.

. براي مطالعه بيشتر به منابع ذيل مراجعه فرماييد:

«ده پرسش از ديدگاه جامعه‌شناسي»، جوئل شارون، ترجمه منوچهر صبوري، نشر ني، 1379.

«مباني جامعه‌شناسي و معرفي تحقيقات كلاسيك جامعه‌شناسي»، عبدالحسين نيك‌گهر، نشر رايزن، 1369.

«مباني جامعه‌شناسي»، بروس كوئن، ترجمه غلام عباس توسلي و رضا فاضل، نشر سمت،1372 .

«مباني جامعه‌شناسي»، منصور وثوقي و علي اكبر نيك خلق، نشر خردمند،1370.

«جامعه و تاريخ»، شهيد مطهري، نشر صدرا،1370.

«سيري در انديشه‌هاي اجتماعي شهيد مطهري»، علي باقي نصرآبادي، دفتر تبليغات اسلامي قم، 1377.

«جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن»، محمدتقي مصباح يزدي، چاپ و نشر بين‌الملل سازمان تبليغات اسلامي، 1379.

«مباحثي در مهندسي اجتماع»، ابوالفضل صادق‌پور، نشر مركز آموزش مديريت دولتي،1375.

. كنفرانس ملي در زمينه «مديران شركت‌ها»، برگزار شده از سوي موسسه مديران مالزيايي به همراه شوراي استراتژيكي مالزي و آكادميMBF، به نقل از مقاله «الگوبرداري جهاني براي رسيدن به مرزهاي رقابت»، مايكل ياو، ترجمه اكبر كريم‌زاده رغبتي، نشريه مديريت، شماره 93

. تاليف دكتر عليرضا علي احمدي و مهندس ناهيد هاشميان، نشريه تدبير شماره 124؛ متن اين مقاله را در نشاني اينترنتي مقابل نيز مي‌توانيد مشاهده كنيد:www.imi-ir.org/tadbir/tadbir-

124/article-124/1.asp

. علامه طباطبائي در «اصول فلسفه و روش رئاليسم»، مقاله ششم: ادراكات اعتباري، صفحه318، فلسفه اين قاعده را تشريح كرده‌اند.

. تاليف جوئل آرتور باركر، ترجمه نغمه خادم‌باشي، نشر انسيتو ايز ايران، 1380.

. توضيحات بيشتر در مورد الگوهاي تحقيق، آموزش و استراتژي اسلام در اين حوزه‌ها را مي‌توانيد در دو كتاب«راهنماي تحقيق بر اساس نگرش اسلام به علم و هستي» و «راهنماي تدريس بر اساس نگرش اسلام به علم و علم‌آموزي»، از همين قلم، انتشارات دارالعلم، قم، 1381 مطالعه فرماييد.

. (ضريب اهميت نيازX ميزان تاثير توليدات سيستم در رفع نياز)/ (ميزان هزينه انجام شده براي توليد X ضريب تاثير هزينه در رفع نيازهايي با اهميت بيشتر يا همرديف با نياز مورد نظر) 1 + ضريب كارآمدي رقيب (اين فرمول از منبعي اقتباس نشده است.)

. توصيف اين قاعده در بحث قبل (محور دوم: محيط رقابت) صفحه10 ارائه شده است.

. توصيف اين سه شاخصه را در كتاب «هنر كشف آينده»، تاليف جوئل آرتور باركر، ترجمه نغمه خادم‌باشي، نشر انسيتو ايز ايران1380 ملاحظه فرماييد. نكته: «تنزل هزينه دستيابي» در هر حيطه‌اي به حسب خود آن است، در فضاي علم و فكر، عبارت است از: سهولت فهم و قابليت انتقال سريع و نافذ.

. اليوم اكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً. «مائده(5): 3.»

. اوحي إلي هذا القران لانذركم به و من بلغ. «همان:3 .»

. ما كان محمد ابا احد من رجالكم و لكن رسول‌الله و خاتم النبيين. «اعراف(7): 80.»

. نمونه از قرآن: نساء (4):59؛ حديد(57):25؛ انفعال(8):60.

نمونه از سنت: بان مجاري الامور و الاحكام علي ايدي العلماء بالله الامناء علي حلاله و حرامه(تحف العقول، ص237)، اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواه حديثنا فانهم حجتي عليكم و انا حجـة‌الله (احتجاج، ج2،ص469)،

. نمونه از قرآن: (نساء/34)، نساء(4): 11؛ مائده(5):38.

نمونه از سنت: المومنون عند شروطهم (تهذيب الاحكام، ج7،ص371)، ان الله عز و جل حكم في دمائكم بغير ما حكم به في اموالكم حكم في اموالكم ان البينه علي المدعي و اليمين علي المدعي عليه و حكم في دمائكم ان البينه علي من ادعي عليه و اليمين علي من ادعي لكيلا يبطل دم امري مسلم (كافي،ج7،ص361)

. نمونه از قرآن: احزاب(33):21؛‌ (توبه/36)، بقره(2): 170.

نمونه از سنت: لا تزال هذه الامه بخير ما لم يلبسوا لباس العجم و يطعموا اطعمه العجم فإذا فعلوا ذلك ضربهم الله بالذل (محاسن/ج2/ص410)، انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق (مكارم الاخلاق/ص8).

. نمونه از قرآن: بقره (2): 275؛(حشر/7)، انفعال(8): 41.

نمونه از سنت: ان الله فرض للفقراء في مال الاغنياء ما يسعهم و لو علم ان ذلك لا يسعهم لزادهم إنهم لم يوتوا من قبل فريضه الله و لكن اتوا من منع من منعهم حقهم لا مما فرض الله لهم و لو ان الناس ادوا حقوقهم لكانوا عائشين بخير(كافي،ج3،ص496)، جميع المعايش كلها من وجوه المعاملات فيما بينهم مما يكون لهم فيه المكاسب اربع جهات و يكون منها حلال من جهه حرام من جهه فاول هذه الجهات الاربعه الولايه ثم التجاره ثم الصناعات تكون حلالا من جهه حراماً من جهه ثم الإجارات و الفرض من الله علي العباد في هذه المعاملات الدخول في جهات الحلال و العمل بذلك الحلال منها و اجتناب جهات الحرام منها (تحف العقول،ص331).

. نمونه از قرآن: عنكبوت(29): 20؛ (انعام/65)، ابراهيم(14): 4.

نمونه از سنت: من اتجر بغير علم ارتطم في الربا ثم ارتطم قال و كان امير المؤمنين (ع) يقول لا يقعدن في السوق إلا من يعقل الشراء و البيع (كافي،ج5،ص154)، حسن السوال نصف العلم (تحف العقول/ص208)، إعقلوا الخبر عقل درايـة لا عقل روايـة (نهج‌البلا‎غه،ص485)

. نمونه از قرآن: نحل (16):125، توبه(9): 6؛ شعراء(26): 214.

نمونه از سنت: كونوا دعاة للناس بغير السنتكم ليروا منكم الورع و الاجتهاد و الصلاة و الخير فإن ذلك داعيه (كافي/ج2/ص78)، يا علي لا تقاتلن احداً حتي تدعوه و ايم الله لان يهدي الله علي يديك رجلا خير لك مما طلعت عليه الشمس و غربت و لك ولاوه يا علي (كافي، ج5، ص28)، ذكر الروح الخوف و الرجاء (خصال، ج2، ص404)

. حجم انبوه مطالب منتشره در موضوعات و ابعاد مختلف زندگي از نظر اسلام، شاهدي بر هم‌سنخي محتواي گزاره‌هاي موجود در دين با موضوعات طرح شده است. كافي است تركيب « در اسلام» توسط نرم‌افزارهاي مانند كتيبه (فهرست كتاب‌‌‌‌ هاي منتشره در دهه هفتاد ش. ) و نرم‌افزار نمايه كه به مقالات منتشره در اين دهه اختصاص دارد، جست‌و‌جو شود تا فهرستي از موضوعات مختلف به دست آيد؛ به عنوان نمونه به اسامي برخي كتاب‌ها و مقالات اشاره ‌مي‌شود:

توسعه در اسلام، نظام حقوق زن در اسلام، مالكيت در اسلام، مرزداري در اسلام، تعليم‌و‌‌تربيت در اسلام، نظام رهبري در اسلام، علم در اسلام، نظام حكومتي و اداري در اسلام، نظام مالي در اسلام و

. براي مطالعه بيشتر به كتاب «الصحيح من سيره النبي الاعظم»، جعفر مرتضي عاملي، نشر سحرگاهان، 1377 مراجعه فرماييد. از برجسته‌ترين قراين اقدام حضرت به تشكيل حكومت و اداره جامعه: اخذ بيعت، فتح مكه و جنگ‌هاي متعدد، نصب كارگزاران و استانداران، ارسال سفيران به ديگر كشورها و نصب جانشين حكومتي در غدير است.

. تشكيل سقيفه و اقدام به تعيين حاكم، پس از پيامبر اكرم (ص) و اقدام اميرالمومنين (ع) براي بازپس‌گيري حكومت از خلفا با استناد به جريان غدير و ديگر تصريحات پيامبر بر جانشيني ايشان در امر حكومت، مراجعات خلفا به اميرالمومنين (ع) در طول زمان خلافتشان براي حل مسائل حكومتي و جريان حكومت پنج‌ساله حضرت و به ويژه آيين‌نامه حكومتي كه براي مالك اشتر هنگام نصب او به استانداري مصر نوشتند، از قراين روشن بر وجود و استدامت حكومت و مديريت جمعي بر اساس قانون دين در صدر اسلام است. شرح و تفسير اين آيين‌نامه حكومتي را مي‌توانيد در كتاب «حكمت اصول سياسي اسلام»، علامه محمدتقي جعفري، بنياد نهج‌البلاغه، 1373، مطالعه فرماييد.

. از قراين اساسي براي اين‌كه پايه حكومت در اسلام بر اساس قانون و فرهنگ دين بوده است (مديريت ديني)، جريان انتقال خلافت از خليفه دوم به خليفه سوم و گفت‌و‌گوهايي است كه در شوراي شش نفره ميان عبدالرحمن بن عوف و اميرالمومنين(ع) و عثمان رد‌ ‌و ‌بدل شد كه به نقل «ابن اثير» در كتاب «الكامل في التاريخ» بدين‌گونه بود:

« عبدالرحمن به اميرالمومنين (ع) گفت: با تو براي حكومت بيعت مي‌كنم، با اين شرط كه جامعه را بر اساس قرآن، فرهنگ پيامبر و نحوه عملكرد دو خليفه قبل اداره كني. حضرت پاسخ دادند كه من اين بيعت را با اين شرط مي‌پذيرم كه جامعه را بر اساس قرآن و فرهنگ پيامبر و تشخيص خودم اداره كنم » (بحارالانوار،ج31،ص398)

. تئوريسين نظريه «دين حداقلي در ايران، در توصيف مقصود از حداقلي بودن دين مي‌گويد:

«اقلي يعني اگر دنيوي است، واجد احكامي است كه با اقل شرايط معيشتي آدمي وفق مي‌دهد و قابل اجراست و حاجات حقوقي ساده يك زندگي ساده را كه هميشه و همه‌جا مي‌توان داشت بر‌مي‌آورد؛ اما حاجات بزرگ‌تر در يك زندگي پيچيده‌تر را منظور نمي‌دارد و اگر اخروي است، اقل سعادت اخروي و صعود به پايين‌ترين مراتب معنوي را ممكن مي‌سازد ديني كه مي‌خواهد جاودان و خاتم باشد، راهي ندارد جز اين‌كه هسته و رشته مشتركي را كه درخور همه آدميان در همه ادوار و اعصار است، معرفي كند و از فروع و حواشي و شوون ويژه پاره‌اي از مواضع و مقاطع درگذرد؛ وگرنه چون جامه‌اي خواهد شد براي يك جامعه و يك منطقه و يك دوره خاص و نه بيشتر. دوران‌ها و جامعه‌هاي مختلف با تنوع عظيم و حيرت‌انگيزشان را وقتي مي‌توان مخاطب قرار داد كه به حداقل مشترك آن‌ها نظر بدوزيم و كوچك‌ترين مخرج مشتركشان را مشمول برنامه‌ريزي و حكم قرار دهيم؛ وگرنه چگونه مي‌توان هم براي جامعه شباني هم كشاورزي هم صنعتي و هم مابعد صنعتي قانون نوشت؛ به‌نحوي كه به همه بخورد و گره از كار همه بگشايد. پارچه‌اي كه هم براي كودك لباس باشد، هم نوجوان و مرد و زن بالغ، لاجرم ستر عورتي بيش نمي‌تواند باشد و همين است معني حداقلي.» (كتاب بسط تجربه نبوي، عبدالكريم سروش، انتشارات صراط،1378 صص92 و 106)

. قرينه و استدلال دروني ديني، گزاره‌اي است كه توسط خود دين ارائه شده باشد و قرينه و استدلال برون ديني گزاره‌اي است كه بر اساس معادلات منطقي و مشاهدات تجربي ارائه مي‌شود؛ مانند توصيفي كه در كتاب بسط تجربه نبوي از «دين حداقلي» انجام گرفته است كه ترجمه آن به زبان گزاره‌ها به صورت ذيل است: «دين ادعا دارد كه موضوعي فراگير است+ موضوع فراگير بايد از حيث محتوا و قالب، تمام مصاديق خود را پوشش دهد+ مصاديق زندگي در طول تاريخ گذشته و آينده از حيث محتوا و قالب (جز در اصول اوليه زندگي) مختلف و غيرهمگون بوده، تحت يك پوشش در‌نمي‌آيند.= دين مدعي فراگيري، فقط مي‌تواند در اصول اوليه زندگي نظر بدهد.»

با نگرش از زاويه عملكرد گزاره‌هاي استراتژيك و زاويه عملكرد فرهنگ‌سازي كه مقدمه دوم و سوم استدلال فوق را مخدوش مي‌كند و امكان پوشش‌يافتن مصاديق غيرهمگون و مختلف را در «محتوا و قالب استراتژيك»، قابل تصور و تحقق مي‌سازد، اين‌گونه قراين برون‌ديني ناكارآمد مي‌شوند. «زاويه ديد استراتژيكي»، «فرهنگ‌سازي»، «محتوا و قالب استراتژيك»، مفاهيمي هستند كه اين بخش از كتاب براي توصيف آن‌ها هدف‌گذاري شده است.

. مقصود از «گستردگي»، به‌وجود آمدن متغيرهاي اثرگذار و اثرپذيري بيش از متغيرهاي موجود در زندگي تا دو قرن پيش است كه گسترش تعداد متغيرها سبب گسترش حجم ارتباط بين آن‌ها مي‌شود و مقصود از «پيچيدگي»، به وجود آمدن ارتباطات چندگانه، چندمنظوره و چندطرفه است.

. مقصود از «زندگي مدرن» زندگي‌اي است كه بر اساس كاركرد «تمركز بر عقل ابزاري» (عقلي كه از راه حس و تجربه براي تسلط بر طبيعت و انسان به هدف دستيابي به منابع رفع نيازهاي فيزيولوژيكي، امنيتي، جنسي و عاطفي، ارتباط اجتماعي به كار مي‌رود.)، از قرن هجدهم م. به بعد در اروپا و امريكاي شمالي پديد آمده و به‌ ساير مناطق جهان گسترش يافته و سبب ايجاد شتاب در پنج مورد ذيل شده است:

‌1.كشف قدرت‌هاي نهفته در طبيعت، 2. ابزارسازي، 3. گسترش ارتباطات و تعاملات‌جهاني، 4. ساختارها و نهادهاي جمعي، 5.تنوع در روش‌ها و محصولات فكري و مادي.

(تمركز بر عقل ابزاري لوازمي به وجود آورد كه عبارتند از: فرهنگ سكولار، دموكراسي ليبرال، فردگرايي، انسان‌محوري، فرهنگ تكنولوژيك، اقتصاد و تجارت آزاد جهاني، حقوق بشر لائيك، آموزش عيني و تجربي)

براي مطالعه بيشتر مي‌توانيد به كتاب‌هاي ذيل مراجعه فرماييد:

«تجربه مدرنيته»، مارشال برمن، ترجمه مراد فرهادپور، نشر طرح‌نو،1379.

«سير اجمالي در انديشه پست‌مدرن»، رضا داوري، دفتر نشر فرهنگ اسلامي،1378.

«غرب‌شناسي»، احمد رهنمايي، نشر مركز آموزشي پژوهشي امام خميني،1380.

. مقصود از فلسفه دين در اين‌جا، معناي عام آن است (تفكر عقلاني درباره وجود دين و آثار وجودي آن در هستي) كه محورهاي مباحث آن عبارتند از:

هويت دين، منشأ دين+ نياز به دين+ تحولات تاريخي دين، قلمرو دين، + اهداف دين+ انتظار از دين، ذاتي و عرضي دين، تجربه و ايمان ديني، زبان دين و معناداري گزاره‌هاي آن، فهم دين و معرفت ديني، تعدد اديان+ بحث پلوراليزم، انسان و دين، عقل و دين، علم و دين، دنيا و دين+ بحث سكولاريزم و مدرنيته، جامعه و دين (رابطه فرهنگ، سياست، قانون، اخلاق اجتماعي و تمدن با دين)،

براي مطالعه بيشتر درباره فلسفه دين به كتاب‌هاي ذيل مراجعه فرماييد:

«فلسفه دين»، جان هيك، ترجمه، انتشارات بين‌المللي الهدي،1372.

«دين‌شناسي»، آيه‌الله عبدالله جوادي آملي، نشر اسراء، 1381.

«فلسفه دين»، آيه‌الله محمدتقي جعفري تبريزي، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه 1378

ويژه‌نامه دين‌پژوهي (فلسفه دين)، نشريه انديشه حوزه، مرداد تا آبان 1381.

. براي مطالعه بيشتر به منابع ذيل مراجعه فرماييد:

«فلسفه حقوق»، ناصر كاتوزيان، شركت سهامي انتشار،1377.

منابع بيشتر در مورد فقه، حقوق و ابعاد مختلف آن را در كتاب «فهرست مقالاتي فقهي»، رسول طلائيان، مركز مطالعات و تحقيقات اسلامي، 1381 و كتاب «ماخذشناسي تاريخ و فلسفه فقه و حقوق»، مسعود نوري ــ عبدالمطلب احمدزاده، نشر دفتر تبليغات اسلامي قم،1380 پيگيري فرماييد.

. براي مطالعه بيشتر به منابع ذيل مراجعه فرماييد:

«فلسفه اخلاق»، ويليام فرانكنا، ترجمه هادي صادقي، نشر موسسه فرهنگي صراط،1376.

«فلسفه اخلاق»، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، 1368.

«درس‌هاي فلسفه اخلاق»، ايمانوئل كانت، ترجمه منوچهر صانعي دره‌بيدي، انتشارات نقش و نگار،1378.

«فلسفه اخلاق»، محمدتقي مصباح، انتشارات اطلاعات،1378.

. براي مطالعه بيشتر به منابع ذيل مراجعه فرماييد:

«فلسفه سياست»، اسوالد اشپنگلر، ترجمه هدايت‌الله فروهر، سازمان چاپ و انتشارات،1369.

«فلسفه سياست»، محمدجواد نوروزي، موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني،1378.

«فلسفه قدرت»، سيدعباس نبوي، انتشارات سمت،1379.

عناصر فلسفه حق ( خلاصه‌اي از حقوق طبيعي و علم سياست)، فريدريش هگل، ترجمه مهبد ايراني طلب، نشر قطره،1378.

. اين توصيف از استراتژي، پس از بررسي تعاريف و توصيف‌هاي متعددي كه در منابع مربوطه آمده، ارائه گرديده است.

. ر.ك. به مقاله «ديدگاه استراتژيك در مديريت پروژه»، فرهنگ شفيعي، منتشره در پايگاه اطلاعاتي ذيل:

WWW.nioc.org/seminar/mproject/paper1-12

. متخصصان مدعي هستند كه درصد بسيار بالايي از استراتژي‌ها با شكست روبه‌رو مي‌شود. (ر.ك. به «استراتژي اثربخش»،ص205، به نقل از مجله تحقيقات استراتژيك«Furtune»)

. آل‌عمران (3): 139.

. برخي از متغيرهاي فعال در محيط رقابتي كه بايد قواعد آن‌ها تحليل و بررسي شود عبارتند از:

بازار مواد اوليه، شيوه توليد و گسترده خط توليد، شيوه توزيع، قواعد عرضه و فروش، تجهيزات، موقعيت جغرافيايي وضعيت جمعيتي، سلايق مشتريان، تجربه، مزايا، توانايي كاركنان، تصور و احساس عمومي(ر.ك. به «برنامه‌ريزي و مديريت استراتژيك»،ص116)

. «فرصت» يعني فراهم بودن عوامل بروز منفعت به طور ناقص. (ر.ك.به ص45)

. توجه به قابليت‌‌هاي دروني موضوعات، قابليت‌هاي محيطي، قابليت‌هاي انعطاف و تغيير از مهم‌ترين فرصت‌يابي‌ها هستند. (ر.ك. به «استراتژي اثربخش»،ص42)

. در كتاب «استراتژي اثربخش»، تاليف مهندس وفا غفاريان و دكتر غلامرضا كياني، نشر فرا،1380 فصلي به توصيف پارادايم اختصاص داده شده است (فصل دوم: صص61ـ81) كه قسمت‌هايي از آن را با اندكي تصرف و تلخيص در ذيل ملاحظه مي‌فرماييد:

«پارادايم»، (paradigm) در لغت به معناي نمونه و مثال است و در اصطلاح، مجموعه منسجمي از انديشه‌ها است كه حقيقتي را توضيح مي‌دهد. پارادايم به منزله نقشه است و چگونگي راه را نشان مي‌دهد. پارادايم راهنماي حقيقت است. انسان و جوامع انساني، حقيقت را در صورت اجزا و ابعادي مثل تاريخ، اقتصاد، فرهنگ و صدها پارادايم ديگر درك مي‌كند و اين صورت‌ها هر روز بيشتر تكامل مي‌يابد و تصوير كامل‌تري از حقيقت را آشكار مي‌كند. هر پارادايمي محدوده‌اي را تعريف مي‌كند و در آن محدوده قوانيني را حاكم مي‌سازد. تنها با ادراك اين قواعد مي‌توان به موفقيت رسيد(مثلاً توليد انبوه در عرصه‌اي كه قواعد توليد با كيفيت حاكم است نمي‌تواند موفقيت‌آور باشد). پارادايم‌ها چگونگي حل مسائل را نشان مي‌دهد. پارادايم «زمين‌مركزي» در عصر خود پايه محاسبات نجومي بود؛ فيزيك نيوتوني نيز همين‌طور؛ پارادايم، تجلي لايه‌اي از حقيقت هستي است و محدوده‌اي از عالم هستي و قواعد آن را بر روي ما مي‌گشايد و پيش‌فرض‌ها، باورها و برداشت‌هاي ما نسبت ‌به موضوعات را تعيين مي‌كند. پارادايم‌ها خصوصياتي دارند كه برخي از آن‌ها عبارت است از:

- سقوط دادن به نقطه صفر: هنگام ظهور يك پارادايم جديد، توانمندي‌هاي پارادايم قبلي از بين خواهد رفت و همه بدون توجه به جايگاه‌شان در پارادايم قبلي بايد از صفر شروع كنند (مثل جريان ساعت‌سازي در سوئيس ر.ك. به صفحه12 در كتاب حاضر). دوران انتقال پارادايم دوره‌اي استثنايي براي رقابت و پيروزي كوچك‌ها در مقابل بزرگ‌ها است.

- مقاومت در برابر تغيير: پارادايم‌ها با ايجاد چهارچوب نگرشي، بر برداشت‌هاي انسان تاثير مي‌گذارند تا حدي كه پايبندان به پارادايم ممكن است از ادراك حقايق خارج از آن محروم شوند؛ (مثلاً عقايد گاليله با مقابله شديد جامعه علمي عصر خود روبه‌رو شد).

«شبه پارادايم»: شبه پارادايم‌ها برخلاف پارادايم‌‌ها كه منشأ آن‌ها قواعد هستي است، از سوي انسان وضع مي‌شود و قواعد خاصي را در يك موقعيت وضع مي‌كند تا رابطه بين بازيگران صحنه تنظيم شود. شبه پارادايم‌ها ابزار موثري در ايجاد نظم در جامعه هستند. هر كجا محل ادعا و نزاع باشد، ايجاد فضاي پارادايميك مشكل‌گشا خواهد بود. رفع تنازع اصلي‌ترين كاركرد شبه پارادايم‌ها است. تعيين برنده در فضاي رقابتي بستگي زياد به قواعد شبه پارادايم دارد و اين مساله سبب توجه جهاني به شبه پارادايم‌ها شده است؛ زيرا امروز تاثيرگذاري بر قواعد جهاني دغدغه‌اي اساسي است؛ (مثلاً جريان تجارت جهاني و برداشتن مرزهاي گمركي از اين قبيل تاثيرگذاري‌ها است. با قاعده نظام گمركي كشورها بر روابط تجاري و نظم بازار دخالت مي‌كردند و با برداشتن اين قاعده دست دولت‌ها از دخالت مستقيم در بازار جهاني و داخلي كوتاه مي‌شود و معادلات تجاري را به سود توليدكنندگان بزرگ به هم مي‌زند).

« تغيير و جايگزيني پارادايم‌ها»: پارادايم‌ها به علت محدوديت‌هايشان، پس از مدتي ناكار‌آمدي از خود بروز مي‌دهند و نمي‌توانند پاسخگوي شرايط جديد باشند؛ درنتيجه سبب توجه اذهان به پارادايم‌هاي جديد مي‌شوند. در عصر جديد، برندگان اصلي كساني هستند كه در مسلط ساختن پارادايم جديد نقش اساسي داشته باشند.

« ابر پارادايم»: پارادايم‌ها و تغييرات آن‌ها تحت كنترل قواعدي است كه از اين قواعد به «ابر پارادايم» تعبير مي‌كنيم. اين قواعد بر اساس منطق هستي و ازلي است. قواعد هستي تا وقتي در چهارچوب پارادايم ظهور نكند؛ منشأ اثر نخواهد بود (قواعد خفته) و هنگامي كه در بستر يك پارادايم فعال شود، تعيين‌كننده خواهد شد.

. پارادايم آتي جهان در امر توليد، انبوه‌زدايي و توليد منعطف و حركت به سوي «توليد خانگي» خواهد بود. توجه به اين مطلب براي طراحي استراتژي امنيت غذايي بسيار مهم است.(ر.ك. به «موج سوم»، الوين تافلر، ترجمه شهيندخت خوارزمي، انتشارات فاخته، 1380.

. توضيحات بيشتري از اين ارتباطات را در كتاب «راهنماي تدريس براساس نگرش اسلام به علم و علم‌آموزي»، از همين قلم، انتشارات دارالعلم قم،1381، ص79، بحث رابطه نياز با فهم مطالعه فرماييد.

. اين انتقال در قالب گزاره‌هاي توصيفي، استدلالي، نقدي، تاريخي، تمثيلي، امري، نهيي، هشداري، ترغيبي، دعايي، استفهامي انجام مي‌پذيرد. (ر.ك. به «دين‌شناسي»، آيه‌الله جوادي آملي، ص91)

. سطوح فهم و ادراك عبارتند از: تصور اوليه، فهم اوليه، فهم كاربردي، فهم تحليلي، فهم استدلالي و نقادانه، فهم خلاق و شهودي. توصيف اجمالي اين سطوح به صورت ذيل است:

اولين فعاليت ذهن، تصويربرداري از واقعيات و نگهداري اين تصاوير در حافظه است (تصوير اوليه)؛ مرحله دوم، برقرار كردن رابطه بين مفاهيم موجود با مفاهيم از پيش دانسته شده است (فهم اوليه)؛ مرحله سوم، ادراك رابطه معلومات با عمل و استفاده از معلومات براي جهت‌دهي و اثرگذاري در فعاليت‌هاي عملي (فهم كاربردي)؛

وقتي محتويات ذهني و فكري به عالم عمل و تجربه وارد شد، بايد خود را با قوانين حاكم بر هستي هماهنگ كند؛ وگرنه قابل استفاده نخواهد بود و در موقعيت خيالي خود باقي مي‌ماند. ضرورت هماهنگي با قوانين خلقت سبب مي‌شود كه آن‌چه در ذهن بي‌عيب و نقص ديده مي‌شد، در بسياري از موارد مشكل‌ساز بشود و نقايص يا ضررهايي را از خود بروز دهد و عمل انسان را با شكست روبه‌رو سازد. بروز اين‌گونه ناهنجاري‌ها و نقايص، ذهن را به سوي بازنگري نسبت به محتواي فكر سوق مي‌دهد. اين بازنگري با انجام عمليات تجزيه و تحليل اجزا و ارتباطات آن‌ها صورت مي‌پذيرد. در بسياري از موارد پس از تجزيه موضوع به اجزاي تشكيل دهنده آن و تحليل روابط بين اجزا، اجزا و ارتباطات جديدي شناخته مي‌شود كه بايد با يكديگر تركيب شود و يك كل را تشكيل دهد تا تصور صحيحي از موضوع به‌دست آيد. (فهم تحليلي و تركيبي)؛ نظريات و برنامه‌ها فهم‌هاي تركيبي است كه درصدد عرضه واقعيت‌ها مي‌باشد؛ اما كراراً مي‌بينيم كه مبتلا به خطا و اشتباه مي‌شود. براي اين‌كه بتوان به يك فكر يا عقيده اعتماد كرد و سرمايه‌هاي وجودي براي آن مصرف كرد، بايد بتوان آن‌ها را نقد و بررسي كرد و در نهايت ارزشيابي و قضاوتي را در مورد آن‌ها به انجام رساند. (فهم استدلالي و نقادانه)؛ رشد در زندگي و حركت در چرخه حياتي كه متصل به عوالم غيرمادي و ملكوتي است، نياز به اطلاع از حقايق عوالم مافوق دارد؛ در غير اين صورت نهايت تلاش انسان براي يك زندگي سرگردان و لحظه‌اي سپري خواهد شد. (فهم خلاق و شهودي).

براي اطلاع بيشتر از سطوح فهم و ادراك و ارتباط ادراكات حصولي و حضوري به كتاب «راهنماي تدريس بر اساس نگرش اسلام به علم و علم‌آموزي»، از همين قلم، انتشارات دارالعلم قم،1380 مراجعه فرماييد.

. مقصود از فطرت، ويژگي‌هاي آفرينشي انسان است. مرحوم مطهري در كتاب «فطرت» تحليلي نسبت به اين موضوع دارند كه گزيده و تلخيصي از برخي نكات به همراه عبارت‌هايي در توضيح آن‌ها به شرح ذيل است:

عبارت «ويژگي‌هاي انسان» (يك سلسله ويژگي‌ها در اصل خلقت)، مفهوم فطرت را مي‌دهد. فطريات انسان مربوط مي‌شود به مسائلي كه مسائل انساني (مسائل ماوراء حيواني) است. بحث از«فطرت» اين است كه آيا اين مسائلي كه به عنوان مسائل خاص انساني يعني ماوراء حيواني مطرح است، (مانند حقيقت‌خواهي، كمال‌جويي) همه اكتسابي است و ريشه‌اي در ساختمان انسان ندارد؟ يا اين‌كه نه، همه اين مسائل ريشه‌اي در ساختمان انسان دارد و فطري انسان است؟ آيا اين كه پاداش احسان جز احسان نيست، امري فطري است؟ اين حكم را انسان از كجا آورده است؟ آيا يك امر تلقيني است و ضرورت‌هاي اجتماعي آن را به انسان تحميل كرده است؟ (كه قهراً در اين صورت اگر شرايط اجتماعي تغيير كند، اين حكم هم عوض مي‌شود و از بين مي‌رود كه همان مفهوم نسبيت اخلاق مي‌شود) يا اين‌كه اين يك امري در نهاد انسان است؟ آن‌چه به عنوان «ارزش‌هاي انساني» شناخته مي‌شود، آيا ريشه‌اي در نهاد و سرشت انسان دارد؟

اين ملاك‌ها فطري است؛ يعني از ذات انسان ظهور مي‌يابد. انسان موجودي است كه اين معادلات در وجود او قرار دارد و مستقل از زمان و مكان و شاكله‌هاي مختلف افراد است.

فطريات در دو ناحيه وجود دارند: شناخت‌ها و خواسته‌ها (تمايلات و گرايش‌هاي روحي مانند: حقيقت‌جويي، زيبايي‌خواهي، خيرخواهي، تمايل به پرستش). در ناحيه شناخت‌ها فيلسوفان اسلامي قائل به اين هستند كه اصول اوليه تفكر انسان آموختني و استدلالي نيست و بي‌نياز از استدلال است؛ ولي در عين حال اين اصول را ذاتي نمي‌دانند (آن‌چنان كه افلاطون و يا كانت ذاتي مي‌دانند). حكماي اسلامي مي‌گويند: در ابتدا كه انسان متولد مي‌شود، حتي همان اصول تفكر را هم ندارد؛ ولي اصول اوليه تفكر كه بعداً پيدا مي‌شود، از راه تجربه پيدا نمي‌شود، از راه استدلال هم پيدا نمي‌شود، از راه معلم هم پيدا نمي‌شود؛ بلكه همين‌قدر كه انسان دو طرف قضايا (موضوع و محمول) را تصور كند، ساختمان ذهن اين‌طور است كه بلافاصله به طور جزم، حكم به رابطه ميان موضوع و محمول مي‌كند؛ مثلا اگر بگوييم «كل از جزء بزرگ‌تر است» افلاطون مي‌گويد: اين را مانند همه مسائل ديگر از ازل روح‌ها مي‌دانسته‌اند، كانت مي‌گويد: در اين‌كه مي‌گوييم «كل از جزء بزرگ‌تر است» يك سلسله عناصر ذهني فطري هست كه در ساختمان آن دخالت دارد، يك مقدارش از بيرون گرفته شده و يك مقدارش از خود ذهن است. حكماي اسلامي مي‌گويند: نوزاد وقتي كه به دنيا مي‌آيد هيچ چيز نمي‌داند، حتي قضيه مذكور را هم نمي‌داند؛ چون تصوري از كل ندارد، تصوري هم از جزء ندارد؛ ولي همين‌قدر كه تصوري از كل و تصوري از جزء پيدا كرد و اين دو را برابر هم گذاشت، ديگر بدون نياز به دليل و معلم و تجربه حكم مي‌كند كه كل از جزء بزرگ‌تر است.

. مقصود از زندگي طبيعي، خصوصيات و شرايطي است كه حداقل نيازهاي فطري همه موجودات در آن برطرف مي‌شود، بدون اين‌كه نقطه‌اي در موردي بدون پاسخ بماند و تضييع شود.

. قاعده زبانشناسانه «الفاظ براي روح معاني وضع شده‌اند، نه براي خصوصيت مصاديق»، راهگشاي تصور معاني با طيف گسترده است. در توصيف اين قاعده اين‌گونه آمده است: (مطلب ذيل به‌جهت اهميت آن در فهم مقصود گزاره‌هاي دين، به تفصيل نقل شده است.)

«الفاظي كه در زبان‌هاي مختلف و نسبت‌به جماعت‌هاي متفاوت براي تفهيم و تفهم معاني وضع شده و استعمال مي‌گردند، داراي معاني كليه هستند، نه آن‌كه معناي موضوع له و يا مستعمل فيه آن خصوص فردي از افراد آن معني باشد؛ مثلاً لفظ چراغ را كه وضع كرده‌اند، براي يك معناي كلي بوده است و آن عبارت است از موجودي نوراني كه در پرتو خود به مقدار سعه شعاعي خود موجودات تاريك را روشن مي‌كند. در آن زمان چراغ منحصر بود به يك رشته كه در ظرف روغني مي‌گذاشتند و سررشته را آتش زده، از آن روشني و دود خارج مي‌شد و به اين موجود خاص بدين كيفيت خاصه چراغ مي‌گفتند؛ سپس كه نفت و چراغ نفتي رايج شد و نفت را در ظرفي سربسته ريخته و فتيله‌اي در آن گذارده و روي فتيله حبابي از شيشه قرار مي‌دادند، به اين هم چراغ مي‌گفتند بدون مختصر عنايتي در تغيير نام چراغ، گويي همان معناي چراغي كه در سابق با روغن بود، همان معني بعينه در اين چراغ نفتي حباب‌دار وجود دارد؛ پس خصوصيت روغن چراغ و دود فتيله دخالتي در معناي اسم چراغ نداشته، بلكه معني، همان معناي كلي بوده كه جسمي خود، نوراني و نوربخش باشد و چون اين معناي كلي در اين دو فرد از ساختمان چراغ تفاوت نداشت، لذا به همان عنايت اوليه‌اي كه چراغ را براي آن فرد اول استعمال كردند، به همان عنايت براي فرد دوم نيز استعمال مي‌كنند و همچنين پس از آن‌كه چراغ‌گازي اختراع شد و به دنبال آن چراغ كهربايي و برق پديد آمد، با انواع و اشكال مختلف آن، به تمام آن‌ها همان چراغ را گفتند. اين مطلب اختصاص به لفظ چراغ ندارد؛ لفظ چراغ يك مثال بود كه زده شد. تمام الفاظ از اين قبيل هستند؛ در هر زباني از السنه دنيا خواه حضري و خواه بدوي. لفظ« صراط» نيز همين‌طور است. صراط يعني راه و چيزي كه با پيمودن آن از چيزي به چيز ديگر مي‌توان رسيد و واسطه و رابط بين آن دو چيز كه با حركت و سير در واسطه، آن دو چيز با يكديگر مربوط مي‌شوند، خواه اين راه طبيعي باشد يا صوري و يا مثالي و يا نفسي، با انحاء و اقسام مختلفي كه در هر قسم آن مي‌توان تصور كرد؛ مثلاً فاصله رابط بين دو شهر و يا دو خانه را راه گويند و يا مثل فاصله رابط بين دو قطب الكتريك و رگ‌هاي شرياني و وريدي بدن كه خون را به قلب و از قلب به نقاط بدن مي‌رساند و خواندن كتاب كه راه براي تحصيل علم است و سفر در دريا و صحرا براي تجارت كه راه براي كمك رساندن به خلق خدا و تهيه مايحتاج آنها است و زراعت كه راه براي تحصيل غذا است و عبادت خدا كه راه براي تقرب به‌سوي او است و موت كه راه براي ورود در عالم برزخ است و موت از برزخ كه راه ورود به عالم قيامت است و اظهار شهادتين كه راه براي اسلام است و ولايت كه راه براي ايمان است و بالاخره براي وصول به هر چيزي اگر نياز به واسطه‌اي باشد، آن را راه و صراط گويند و معلوم است كه با وجود آن‌كه در تمام اين مصاديق معني و مفهوم صراط صادق است و اين صدق نيز صدق حقيقي است نه مجازي، ولي بديهتاً افراد اين معني و مفهوم با يكديگر تفاوت دارند. راه براي كرمان، غير از راه سنجش عدالت است و راه وصول به محبوب غير از راه به ‌دست آوردن مجهول در معادلات جبري است و راه بهشت غير از راه حل مسائل رياضي است.

بنابراين اصولاً معناي عقبه، كريوه كوه نيست و معناي عرش تخت چوبي و زرين نيست؛ بلكه عقبه به معناي تنگنا است، چه مادي و چه معنوي و عرش به معناي محل حكمراني است، چه چوبين و زرين و چه احاطه و سيطره مثالي و برزخي و نفسي و قيامتي. علت آن‌است‌كه چون مي‌خواستند آن معاني معقوله را بيان كنند، غير از اين الفاظ متداول كه در معاني محسوسه استعمال مي‌شده است، لفظ ديگري نبوده است و لذا آن معاني را به قالب الفاظ معمولي بيان كردند. در بسياري از اوقات آن‌چه را كه انسان در عالم محسوس مي‌بيند و مسلماً در اين جهان موجود مادي محسوس است، اگر از عالم ماده خارج شود و در عالم مثال و صورت داخل شود، به صورت مي‌بيند؛ مثلاً شما خواب مي‌بينيد كه آب مي‌خوريد و يا در درياي بسيار لطيف و زلالي شنا مي‌كنيد! چون شما تابع معارف و علم هستيد و علم آن‌قدر زلال و صافي است كه اگر در عالم حس آن‌را تشبيه به چيزي كنند، غير از آب چيزي نيست، سنگ و چوب و درخت نيست؛ چون آب همه جا روان مي‌شود، رحمت است، مضايقه ندارد، هركس مي‌تواند بدون تزاحم ماده، آب بخورد. آب را به روي زمين بريزيد تا هرجا كه امكان داشته باشد جاري مي‌شود، در خلل و فرج زمين و كوه‌ها فرو مي‌رود و از لابلاي سنگ‌ها جريان پيدا مي‌كند. اين خاصيت آب است و علم هم همين‌طور است در رتبه و مرتبه خود و در عالم خود؛ لذا كساني كه طالب علم باشند، در خواب چنين مي‌بينند كه در جست‌و‌جوي آب هستند و اگر مشغول تحصيل باشند، در خواب چنين مي‌بينند كه آب مي‌خورند و يا در آب شنا مي‌كنند و كسي كه خواب مي‌بيند كه شير مي‌خورد، معارف‌الاهيه نصيبش مي‌گردد و كسي كه خواب مي‌بيند حمام مي‌رود و شست‌و‌شو مي‌كند و يا وضو و غسل مي‌نمايد اين شخص مسلماً در صدد تزكيه و طهارت است. چون شست‌و‌شو و طهارت ظاهري، نمونه و محسوس طهارت باطني است و در آن عالم، طهارت باطن به صورت وضو گرفتن و غسل كردن جلوه مي‌كند و يا كسي در خواب مي‌بيند كه مي‌خواهد تطهير كند و وضو بگيرد، هرچه دنبال آب مي‌دود و جست‌و‌جو مي‌كند آب پيدا نمي‌كند، اين شخص درصدد تزكيه هست؛ وليكن موفق نشده است؛ البته اين مطالب متعلق به عالم مثال و برزخ و صورت است، نه عوالم مافوق صورت. الفاظي كه در لغت وضع شده‌اند، داراي معاني عامه و كليه هستند، ما درباره توضيح اين حقيقت در مباحث صراط مثال به چراغ زديم و خوب واضح شد كه چگونه خصوصيت‌هاي فردي دخالت در معناي الفاظ ندارد و در اين‌جا مناسب است ترجمه عين عبارت مرحوم فيض (ملا محسن كاشاني) را در تفسير «صافي» آورده‌اند، چون حائز اهميت است بيان كنيم:

هر معنايي يك حقيقت و روحي دارد و يك صورت و قالبي و گاهي صورت‌ها و قالب‌هاي متكثر و متعددي براي حقيقت واحده‌اي كه جان و روح معني است مي‌باشد. الفاظ در لغت براي حقايق و ارواح معاني وضع شده‌اند و چون آن حقايق و ارواح در قالب‌‌ها و صورت‌ها موجود است؛ لذا به‌واسطه اتحادي كه معاني با قالب‌ها دارند، الفاظ در آن قالب‌ها و صورت‌ها به نحو حقيقت استعمال مي‌گردند؛ مثلاً لفظ قلم وضع شده است براي آلتي كه با آن صورت‌ها را در لوحه‌ها نقش كنند، بدون آن‌كه در نظر گرفته شده باشد كه آن قلم از ني باشد يا از آهن و يا غير از آن‌ها، بلكه در نظر نيز گرفته نشده است كه قلم از جسم باشد و نه ‌آن‌كه آن نقش محسوس باشد يا معقول و نه آن‌كه آن لوح از كاغذ باشد و يا از چوب؛ بلكه فقط چيزي باشد كه در آن بتوان نقش نمود و اين‌است حقيقت لوح و روح و معناي لوح و تعريف لوح؛ بنابراين اگر در عالم وجود چيزي باشد كه به‌واسطه آن بتوان علوم را در الواح دل‌ها نقش نمود، به‌طور اولي و احق بايد بتوان بر آن نام قلم نهاد؛ خداوند تعالي مي‌فرمايد: علم بالقلم× علم الانسان ما لم يعلم. خداوند با قلم تعليم كرد؛ تعليم كرد به انسان چيزهايي را كه نمي‌دانست.» بلكه آن قلم حقيقي است به جهت آن‌كه حقيقت قلم و روح قلم و تعريف قلم در آن موجود است، بدون آن‌كه با آن قلم معنوي چيزي باشد كه خارج از معناي قلم بوده باشد. همچنين است ميزان؛ مثلاً چون آن‌را در لغت وضع كرده‌اند براي معياري كه با آن مقادير را بسنجند و اين معناي واحدي است كه حقيقت روح ميزان است و قالب‌ها و صورت‌هاي مختلفي دارد كه بعضي از آن‌ها جسماني است و بعضي روحاني؛ پس تمام چيزهايي كه با آن اشيا را مي‌سنجند، ميزان ناميده مي‌شود؛ مانند ترازوهائي كه دو كفه دارد و قپان و نحوهما كه با آن اجرام و سنگيني را اندازه‌گيري مي‌كنند و مانند آن‌چه با آن اوقات و ارتفاعات ستارگان را مي‌سنجند؛ مثل اسطرلاب و آن‌چه با آن دايره‌ها و قوس‌ها را اندازه مي‌گيرند، همچون پرگار و آن‌چه با آن ستون‌ها و ديوارها را مي‌سنجند، مثل شاغول و مانند آن‌چه با آن خط‌ها را اندازه مي‌گيرند، مثل خط‌كش و آن‌چه با آن شعرها و قافيه‌ها را اندازه‌گيري مي‌كنند، مثل علم عروض و مانند آن‌چه با آن فلسفه را اندازه مي‌گيرند و صحت و سقم آن‌را مي‌سنجند، مثل علم منطق و آن‌چه با آن بعضي از مدركات را مي‌سنجند، مثل حس و خيال و آن‌چه با آن علوم و اعمال را مي‌سنجند، مثل ميزاني كه در قيامت قرار داده مي‌شود و آن‌چه با آن همه اين معيارها را مي‌سنجند، مثل عقل كامل؛ إلي غير ذلك از موازين و نيز مي‌فرمايد: و بالجمله ميزان هر چيز بر حسب خود آن چيز است و آن معياري است كه با آن اندازه آن چيز را معين مي‌كنند؛ پس ميزان مردم در روز قيامت آن چيزي است كه قدر هر انساني را و قيمت او را بر حسب عقيده و اخلاق و كردارش مشخص كند و معين نمايد، براي آن‌كه مردم طبق آن معيار مورد جزاي الاهي قرار گيرند و اين معيار غير از انبيا و اوصياي آنان عليهم‌السلام چيزي نخواهد بود؛ زيرا كه قدر و قيمت مردم و مقدار خوبي‌‌ها و بدي‌هاي آنان فقط بر حسب اندازه‌گيري با آن‌ها و با متابعت شرايع آنان و پيروي از آثارشان و ترك متابعت و پيروي و با قرب و نزديكي به سيره و منهاجشان و با بعد از روش و رويه آن‌ها معين مي‌شود؛ پس بنابراين ميزان هر امتي پيامبر آن امت و وصي آن پيامبر و شريعتي است كه آن پيامبر آورده است؛ پس كساني‌كه حسنات آنان سنگين و بسيار باشد، آن‌ها از رستگارانند و كساني‌كه حسناتشان سبك و اندك است، آن‌ها افرادي هستند كه با ستم و ظلمي كه به نفوس خود روا داشته‌اند، آن‌ها را تباه و فاسد و ضايع كرده‌اند، از جهت آن‌كه پيامبران و اوصيائشان را تكذيب نموده و از سيره و منهج آن‌ها پيروي ننموده‌اند. (ر.ك. به«معادشناسي»، علامه حسيني‌طهراني، انتشارات حكمت، ج8،ص،45)

براي اطلاع بيشتر از اين قاعده مي‌توانيد به منابع ذيل مراجعه فرماييد:

«مفاتيح‌الغيب»، ملاصدرا، انتشارات،ص92؛ «الشواهد الربوبيه»، ملاصدرا، انتشارات سروش،1375، ص296، «الاسفار الاربعه»، ملاصدرا، انتشارات داراحياءالتراث‌العربي، ج9، ص296؛ «علم‌اليقين»، ملامحسن فيض كاشاني، انتشارات بيدار،1377،ج2، ص1147؛ «تفسير صافي»، ملامحسن فيض كاشاني، نشر دارالمرتضي، ج1،ص29.

. در تفسير «مجدالبيان»، علامه شيخ محمد‌حسين اصفهاني‌نجفي، انتشارات موسسه بعثت قم، مقدمه چهارم، ص67ـ 80 ، كيفيت پيدايش معاني طيف‌دار و طولي و انسجام آن‌ها با يكديگر و چگونگي اراده معناي كلي از مصاديق جزيي، از ديد فلسفه و اصول بررسي شده است.

. اين بيان‌ها در قالب گزاره‌هاي توصيفي، استدلالي، نقدي، تاريخي، تمثيلي، امري، نهيي، هشداري، ترغيبي، دعايي، استفهامي انجام مي‌پذيرد.

. مقصود از سمبليك و اسطوره‌اي، علايم و نمادهايي تخيلي براي اشاره به احساسات است. در لغت‌نامه دهخدا آمده است: اسطوره(myth) يعني سخن پريشان و باطل، افسانه. در دايرة المعارف Encarta در توضيح كلمه symbol آمده است:

symbol allow people to develop complex thoughts and exchange those thoughts with others. A symbol has either an indirect connection or no connection at all with the object, idea, feeling, or behavior to which it refers..

(microsoftR EncartaR Reference Library 2003. C 1993-2002 Microsoft Corporation.)

ترجمه: «سمبل‌ها، به مردم اجازه گسترش انديشه‌هاي پيچيده و تبادل اين افكار با ديگران را مي‌دهند. يك سمبل با موضوع، ايده، احساس يا رفتار مورد اشاره‌اش يا رابطه غيرمستقيم دارد يا هيچ رابطه‌اي ندارد.»

. جهت اطلاع بيشتر از هويت «مجاز» و ديگر اسلوب‌هاي گفتاري و تفاوت آن‌ها با دروغ يا اسطوره يا سمبل‌ها به منابع ذيل مراجعه فرماييد:

«دلائل الاعجاز»‌ و «سرالبلاغه»، شيخ عبدالقاهر جرجاني، انتشارات مفيد قم؛ «المطول في شرح تلخيص المفتاح»، تفتازاني، انتشارات اسماعيليان؛ «نگرشي بر مقاله قبض و بسط تئوريك شريعت»، علامه حسيني طهراني، انتشارات علامه طباطبايي1420، اشكال چهارم؛ «زبان دين»، اميرعباس علي زماني، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي،1375.

. ابراهيم (14): 4.

. با توجه به آيه شريفه: «وما كان ربك مهلك القري حتي يبعث في امها رسولاً يتلوا عليهم ءايتنا و ما كنا مهلكي القري إلا و اهلها ظلمون» (قصص (28): 59) و نكته‌اي كه علامه در همين پاسخ بيان كرد‌ه‌اند كه خداوند مساله ارسال پيامبران را براساس امري غيرعادي بنا نگذاشته است، مي‌توان عملكرد دعوت پيامبران را اين‌گونه تصوير كرد كه خداوند در مناطقي كه از جهت جغرافيايي سياسي و اجتماعي، مركزيت داشته‌اند يا مزيت نسبي در مركز شدن را دارا بوده‌اند، پيامبران خود را به زبان مردم آن منطقه مي‌فرستاده است و پس از تثبيت و گسترش اوليه دعوت الاهي در آن منطقه، اقدام به توسعه و تبليغ براي مناطق ديگر كه چه بسا با زبان‌هاي ديگر بوده‌اند، مي‌شده است.

. «الميزان في تفسير‌القرآن»، ج12، ص16؛ ترجمه الميزان، ج12، ص19.

. يوسف (12): 2.

. الميزان في تفسيرالقرآن، ج15 ص321؛ ترجمه الميزان، ج11، ص102.

. فصلت (41): 3.

. الميزان في تفسير‌القرآن، ج17 ص360؛ ترجمه الميزان، ج17، ص546.

. الكافي، ج1، ص23؛ سند و تكمله متن: جماعه من اصحابنا عن أحمد‌ بن محمد بن عيسي عن الحسن بن علي بن فضال عن بعض أصحابنا عن ابي عبدالله عليه‌السلام قال ما كلم رسول‌الله صلي‌الله‌عليه‌و‌‌‌آله، العباد بكنه عقله قط و قال قال رسول‌الله صلي‌الله‌عليه‌و‌آله إنا معاشر الأنبياء امرنا ان نكلم الناس علي قدر عقولهم .

. كافي، ج1، ص52؛ سند: عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد البرقي عن بعض اصحابه عن ابي سعيد الخيبري عن المفضل بن عمر قال قال لي ابوعبدالله عليه‌السلام.

. در علم اصول فقه، در بحث ظهور الفاظ، مطلبي با عنوان ذيل مطرح مي‌شود:

«آيا خطاب‌هاي موجود در گزاره‌هاي ديني، مختص كساني است كه در زمان صدور كلام، مخاطب بوده‌اند يا اين‌كه عمومي است و آيندگان را نيز در بر مي‌گيرد؟» تحليل و بررسي‌هاي زبانشناسانه درباره هويت گزاره‌هاي دين در اين بحث به اين نتيجه مي‌رسد كه گزاره‌هاي دين دوگونه هستند: يا بيانگر يك جريان و قضيه خاص (قضاياي خارجيه) يا بيانگر يك قاعده و معادله عام (قضاياي حقيقيه). در صورتي كه طرز بيان گزاره، فضاي خاصي را نشان دهد، نمي‌‌‌توان محتواي آن را به موقعيت‌ها و مصاديق ديگر سرايت داد و در غير اين‌صورت، محتواي گزاره، عام و قابل گسترش به مصاديق ديگر نيز هست و اگر شك داشته باشيم، اصل بر عام و

قابل گسترش بودن گزاره است (ر.ك. به فوائدالاصول، مرحوم نائيني، دفتر انتشارات اسلامي،

1417، ج2 صص548-552). براي اطلاع بيشتر از قضيه حقيقيه و خارجيه، به «اجود التقريرات»، آيه‌الله خويي، انتشارات مصطفوي، قم، 1367، ج1، صص125-129 مراجعه فرماييد.

. در روايت ديگري اين‌گونه آمده است: «إن كلامنا لينصرف علي سبعين وجها» (ر.ك. به بصائرالدرجات، محمد‌بن‌حسن‌بن‌‌فروخ‌صفار، انتشارات كتابخانه آيه‌الله مرعشي نجفي، 1404ق، ص329) و در روايت ديگري بدين تعبير آمده است: «حديث تدريه خير من ألف حديث ترويه و لا يكون الرجل منكم فقيها حتي يعرف معاريض كلامنا و إن الكلمه من كلامنا لتنصرف علي سبعين وجها لنا جميعها المخرج» (ر.ك. به معاني‌الاخبار، شيخ صدوق، انتشارات جامعه مدرسين، 1366،ص2.)

. وسائل‌الشيعه، ج27، ص117؛ سند: و في معاني الاخبار عن ابيه و محمد بن الحسن جميعاً عن سعد و الحميري و احمد بن إدريس و محمد بن يحيي كلهم عن احمد بن محمد بن خالد عن علي بن حسان عمن ذكره عن داود بن فرقد قال سمعت ابا عبدالله عليه‌السلام يقول

. الكافي، ج2، ص630؛ سند؛ محمد بن يحيي عن عبدالله بن محمد عن علي بن الحكم عن عبدالله بن بكير عن ابي عبدالله عليه‌السلام.

. در توضيح اين مطلب، روايت ذيل راهگشا است:

قال المأمون لله درك يا أبا الحسن فأخبرني عن قول‌الله عزوجل عفا الله عنك لم اذنت لهم، فقال الرضا عليه‌السلام هذا مما نزل بإياك أعني و اسمعي يا جاره، خاطب الله بذلك نبيه صلي‌الله عليه و آله و‌أراد به أمته و كذلك قول تعالي لئن اشركت ليحبطن عملك و لتكونن من الخاسرين و قوله عزوجل و لو لا ان ثبتناك لقد كدت تركن إليهم شيئاً قليلاً قال المأمون صدقت يا ابن رسول‌الله (ر.ك. به الاحتجاج، ج2، ص431.)

. «اعلام الدين»، حسن‌ابن‌ابي‌الحسن ديلمي (م 841 ق.)، انتشارات موسسه آل‌البيت،1408، ص303؛ «جامع‌الاخبار»، تاج‌الدين شعيري (قرن ششم هـ .)، انتشارات رضي قم، 1363، ص41؛ «عوالي اللئالي»، ابن‌ابي‌جمهور احسائي (متوفي اوائل قرن دهم هـ .)، انتشارات سيد‌الشهداي قم، 1405، ج4، ص105؛ كتاب اول اين روايت را از حضرت صادق (ع) نقل كرده است، كتاب دوم از امام حسين (ع) و كتاب سوم از حضرت اميرالمومنين (ع). سند روايت كتاب سوم در ابتداي همان كتاب به‌صورت عام بيان شده است. (ر.ك. به عوالي‌اللئالي، ص6، عنوان «في كيفيه اسنادي و روايتي لجميع ما انا اذكره من الاحاديث في هذا الكتاب و لي في ذلك طرق»)

. اين قسمت از ترجمه، بيانگر مفهوم «علي» در روايت است؛ يعني ساختار قر‌آن مبتني بر چهار چيز است كه مجموعاً و به صورت طولي، قرآن را شكل داده‌اند. اين معنا را روايات ديگر كه بيانگر چند لايه‌اي بودن قرآن (ذوبطون بودن) هستند، تاييد و تقويت مي‌كنند. (ر.ك. به «المحاسن»، برقي، ج1، ص270 كه روايت ذيل را نقل كرده است:

«جاء رجل إلي أبي جعفر(ع) بمكه فساله عن مسائل فأجابه فيها ثم قال له الرجل أنت الذي تزعم أنه ليس شيء من كتاب‌الله إلا معروف قال ليس هكذا قلت، و لكن ليس شيء من كتاب الله إلا عليه دليل ناطق عن الله في كتابه مما لايعلمه الناس قال فأنت الذي تزعم أنه ليس من كتاب‌الله إلا و الناس يحتاجون إليه قال نعم و لا حرف واحد فقال له فما المص قال أبو لبيد فأجابه بجواب نسيته فخرج الرجل فقال لي أبو جعفر (ع) هذا تفسيرها في ظهر القرآن أفلا أخبرك بتفسيرها في بطن القرآن قلت و للقرآن بطن و ظهر فقال نعم إن لكتاب الله ظاهرا و باطنا و معاينا و ناسخا و منسوخا و محكما و متشابها و سننا و أمثالا و فصلا و وصلا و أحرفا و تصريفا فمن زعم أن كتاب الله مبهم فقد هلك و أهلك ثم قال أمسك الألف واحد و اللام ثلاثون و الميم أربعون و الصاد تسعون فقلت فهذه مائه و إحدي و ستون فقال يا لبيد إذا دخلت سنه إحدي و ستين و مائه سلب الله قوما سلطانهم.»)

. در روايتي شاخصه‌هاي اين عده از مردم بدين صورت توصيف شده است:

«يا أحمد إن في الجنـة قصرا من لؤ‌لؤ فوق لؤلؤ و درة فوق درة ليس فيها قصم و لا وصل فيها الخواص أنظر إليهم كل يوم سبعين مرة فأكلمهم كلما نظرت إليهم و أزيد في ملكهم سبعين ضعفا و إذا تلذذ أهل الجنـة بالطعام و الشراب تلذذوا أولئك بذكري و كلامي و حديثي قال يا رب ما علامـة أولئك قال مسجونون قد سجنوا ألسنتهم من فضول الكلام و بطونهم من فضول الطعام » (ر.ك.به ارشاد القلوب، ج1 ص200)

. پيامبر اكرم (ص)، شاخصه اولياي خدا و تفاوت آن‌ها با خواص را اين‌گونه بيان فرموده‌اند:

من عرف الله و عظمه منع فاه من الكلام و بطنه من الطعام و عفا نفسه بالصيام و القيام قالوا بابائنا و امهاتنا يا رسول‌الله هولاء اولياء الله؟ قال: إن اولياء الله سكتوا فكان سكوتهم ذكراً و نظروا فكان نظرهم عبره و نطقوا فكان نطقهم حكمه و مشوا فكان مشيهم بين الناس بركه لو لا الاجال التي قد كتبت عليهم لم تقر ارواحهم في أجسادهم خوفاً من العذاب و شوقاً إلي الثواب. (كافي،ج2،ص237.)

. يعني هيچ سطح و لايه معنايي، سطح و لايه ديگري را نفي نمي‌كند و مخالف با آن نيست؛ بلكه جلوه و گونه‌اي ديگر از همان معناي ظاهري كه در فضا و عالم خاص خود قرار دارد، ارائه مي‌شود. تشبيه‌هاي مختلفي براي تصور صحيح «طولي بودن معني» و «جلوه‌هاي گوناگون يك حقيقت» مي‌توان بيان كرد؛ مانند: زاويه ديدها و ديدگرفتن‌هاي مختلف از يك صحنه، ارائه مقطع و برش‌هاي مختلف از يك حجم، بردن اعداد به مبناهاي غير از ده، تغيير نقطه مبدأ دستگاه مختصات يا دستگاه منطقيs5 يا تبديل ديد از ماكرو به ميكرو و بالعكس و

در تفسير «مجدالبيان»، علامه، شيخ محمدحسين اصفهاني نجفي، انتشارات موسسه بعثت قم، مقدمه چهارم، ص67، در كيفيت پيدايش معاني طيف‌دار و طولي و انسجام آن‌ها با يكديگر و چگونگي اراده معناي كلي از مصاديق جزئي، اين‌گونه آمده است: (با اندكي تصرف و تلخيص)

«هر محمولي كه خارج از ذات موضوع باشد و لازم ماهيت آن نيز نباشد، به‌سبب وجود علت ارتباطي‌اي عارض بر موضوع شده است و حتما رابطه‌اي ميان موضوع و آن علت ارتباط‌دهنده نيز وجود دارد (چراكه آن علت، سبب ارتباط موضوع و محمول به يكديگر شده است)؛ بنابراين موضوع واقعي، وصفي است كه از آن علت ارتباط دهنده انتزاع مي‌شود و ساير خصوصيات ذاتي و عرضي موضوع خارج از حكم هستند و دخالتي در عروض محمول ندارند. وقتي مثلاً در آيه «پسرم توجه به غير خدا نكن»، حضرت لقمان خطاب به فرزند خود مي‌كند، مخاطب، فرد خاص مشخصي است؛ اما سبب تعلق نهي به او، اين است كه شرك ظلم است و لقمان كه نگران فرزند خود مي‌باشد، راضي به صدور ظلم از او نيست؛ پس هر موجودي كه اگر شرك بورزد، ظلم

كرده است و انسان نگران وضعيت او نيز هست، داخل در اين آيه است (گرچه ظاهر آيه او را در بر نداشته باشد) و اگر نهي انجام يافته را از نهي‌كننده نيز جداسازي و اصل علت نهي را در نظر بگيري كه چون شرك ظلم است، از آن نهي مي‌شود (حال چه نگراني نسبت‌ به وضعيت مخاطب در نهي‌كننده وجود داشته باشد يا نباشد)، شرط شفقت و نگراني نيز ملغي مي‌شود و گزاره به معادله‌اي كلي تبديل مي‌شود كه هر وقت توجه به چيزي سبب ظلم شود، بايد از آن اجتناب كرد و وقتي در نظر داشته باشي كه حضرت لقمان چون حكيم بود چنين كلامي را گفت، به دست مي‌آيد كه هر حكيمي نسبت‌به شرك هشدار مي‌دهد و وقتي دقت‌كني كه حكيم، چون عقل جامعي دارد، چنين حكمي مي‌كند، به دست مي‌آيد كه عقل جامع، نسبت‌به شرك هشدار مي‌دهد. آنچه نهي شده است شرك است چون ظلم است، پس عنوان واقعي و موضوع ارتباط‌دهنده در گزاره «توجه به غير خدا نكن»، مفهوم ظلم است؛ يعني هرجا ظلم باشد، نهي عقل در آن‌جا تحقق مي‌يابد (كه شرك از مصاديق ظلم است و لقمان از مصاديق صاحب عقل).

هر نسبتي كه توسط گزاره‌ها توصيف مي‌شود، به‌خاطر وجود علتي محقق شده است (علت مادي، صوري، فاعلي و غايي) و شرايط و زمينه‌اي لازم داشته است. حال اگر در يك گزاره از تمام خصوصيات مربوط به مصداق صرف‌نظر كنيم و فقط خصوصيات مربوط به حلقه ارتباطي و مفهوم اصلي را در نظر بگيريم، آن گزاره از جزئي بودن خارج مي‌شود و تبديل به معادله‌اي كلي مي‌شود كه در تمام عالم جاري است.

اين را هم بدان كه هستي از جهان‌هاي متعددي كه در طول يكديگر قرار دارند تشكيل شده است و هر چيزي در هر يك از اين جهان‌ها، هويت و شكل خاص آن جهان را به‌خود مي‌گيرد و وجودي خاص در هر يك از اين جهان‌ها دارد...»

. منظور از تضاعف نيروها، فعل و انفعال عناصر سيستم با يكديگر است؛ به‌گونه‌اي كه آثار و تركيب آن‌ها بزرگ‌تر از مجموع ‌آثار يكايك ‌آن‌ها باشد؛ يعني فعال‌سازي يك متغير در برنامه‌هاي دين، موجب فعال شدن متغيرهاي ديگري نيز مي‌شود كه فعال شدن آن‌ها اثر بازخوردي بر متغير اول دارد و موجب تشديد يا تضعيف تصاعدي فعاليت آن مي‌شود.

. يعني در وضعيتي كه محركي به وجود مي‌آيد، نحوه رفتار و واكنش دين را بررسي كرد (يعني ميزان كاربردي بودن گزاره‌هايي را كه در پاسخ به اين محرك ارائه مي‌دهد با موارد مشابه مقايسه و توانايي آن را محاسبه كرد).

نكته : مقصود از واكنش، عملكرد انفعالي نيست؛ بلكه هرگونه اثرگذاري است.

. ر.ك به مقاله «رويكرد سيستمي براي تحليل رفتار مصرف‌كننده»، دكتر محمدرضا حميدي‌زاده، مجله تدبير، شماره110.

نكته : به جهت مستندسازي بحث به يك تحليل تخصصي روشمند در مباحث سيستم و مدل‌سازي، آن‌چه از مفروضات سيستمي بودن دين در اين قسمت ارائه شد، با مفروضات سيستمي كه در مقاله تخصصي فوق ذكر شده است تطبيق گرديد و با مفهوم‌سازي مجدد ارائه شد.

. مراتب و درجات اهداف دين به تفصيل در اصل كتاب مطرح شده است.

. براي اطلاع از اصطلاح «فازي» و كاربرد آن در مدل‌سازي از گزاره‌هاي دين به اصل كتاب مراجعه فرماييد.

. براي اطلاع بيشتر به منابع ذيل مراجعه فرماييد:

«القواعد و الفوائد»، محمدبن مكي (شهيد اول، شهادت786 هـ .)، انتشارات مفيد قم.

«تمهيد القواعد»، زين‌الدين‌بن‌علي عاملي (شهيد ثاني)، دفتر تبليغات اسلامي قم،1374.

«القواعد الفقهيه»، حسن بجنوردي، نشر الهادي،1377.

«القواعد الفقهيه»، محمد فاضل لنكراني، 1374.

«القواعد الفقهيه»، ناصر مكارم شيرازي، نشر مدرسه امام علي‌بن‌ابيطالب،1379.

«قواعد فقه»، مصطفي محقق داماد، انتشارات سمت،1379.

«كاربرد قواعد فقه در حقوق»، عيسي كشوري، نشر غياث،1374.

«القواعد»، محمدكاظم مصطفوي، نشر جامعه مدرسين حوزه قم،1379.

«دروس تمهيديه في القواعد الفقهيه»، باقر ايرواني، نشر فقه،1376؛

. اين عبارت حد وسط برهان است؛ برهاني كه به صورت قياس منطقي در قالب شكل سوم به صورت ذيل ارائه مي‌شود:

«هر گزاره‌اي كه داراي خصلت‌هاي مذكور باشد، گزاره استراتژيك است» + «بعض گزاره‌هايي كه داراي خصلت‌هاي مذكور هستند در گزاره‌هاي ديني مشاهده مي‌شوند.» = «بعض گزاره‌هاي ديني، گزاره استراتژيك هستند.»

قياس منطقي‌اي كه براي اثبات سيستمي بودن دين به كار مي‌رود نيز در قالب شكل دوم از صورت‌هاي چهارگانه قياس‌هاي منتج منطقي، به صورت ذيل است:

«هر موضوع سيستمي، داراي خصوصيات مذكور است» + «هيچ گزاره ديني وجود ندارد كه خصوصيات مذكور را نداشته باشد.» = «هيچ موضوع غير سيستمي وجود ندارد كه گزاره ديني باشد». اين گزاره كه سالبه كليه است و داراي عكس منطقي است، منطقاً معادل است با گزاره «هيچ گزاره ديني، غير سيستمي نيست.» و اين گزاره نيز منطقاً معادل است با نقض محمول خود كه عبارت است از: «تمام گزاره‌هاي ديني، سيستمي هستند.»

. ذاتي بودن اين خصوصيات در بحث «ذاتيات دين» در اصل كتاب مورد بحث و بررسي قرار گرفته است.

. حج (22):62.

106/ كتاب نقد/ شماره 33

118 / كتاب نقد/ شماره 33

1/ كتاب نقد/شماره 30

/ 1