بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
«و هذه المرتبة التوحيد ... لا يفيد الّا المشاهدة والعيان...»62.تاكنون دو مطلب روشن شد: يكي اينكه موارد اختلاف نظر صدرالمتألهين(قدس سره) در آن تحوّل فكري، تماس مستقيمي با زيربنائيترين اصول فلسفي دارد، و ديگر اينكه منشأ اين تحول بنيادين همانا كشف حقيقت روح به مقدار ميسور و شناختِ شهودي مبدأ و معاد از اين راه ميباشد.4ـ مطلب سومي كه اشاره به آن مناسب است، بيان مقدّمات اِعدادي اين شهود ميباشد. به نظر ميرسد گذشته از استعداد دروني او، آشنائي وي با عرفان چه از جهت نظر و چه از جهت عمل، سهم مؤثّري در شكوفائي استعداد شهودي او داشته است.اساس حكمت متعاليه بر اصالت وجود و بساطت و وحدت حقيقي آن است كه در كتابهاي بزرگ عارف نامور محيالدين و شاگردان او مشهود است. مثلاً قيصري چنين ميگويد:«لأن الجعل انما يتعلّق بالوجود الخارجي كما مرّ تحقيقه في المقدمات»63.و در مقدمه شرح فصوص، فصل اوّل را به تبيين حقيقت هستي اختصاص داده است64.و صائن الدين عليبن محمد تركه در تمهيد القواعد شبهات شيخ اشراق درباره اصالت وجود را نقدو تزييف نموده و احتمال اصالت ماهيت را كاملاً منتفي كرده است65.خلاصه آنكه اساس عرفان بر اصالت هستي است وانس به كتابهاي عرفا زمينه مناسبي براي تحوّل صدرالمتألهين(قدس سره) از اصالت ماهيت به اصالت وجود شده است.اصطلاح(اسفار اربعه) و تنظيم مباحث بر آن روال و تسميه كتاب معروف خود به اين نام، ظاهرا از راه آشنائي با كتب عرفا حاصل شده است.قيصري در شرح فصوص، همانند سائر اهل معرفت به تبع صاحب فتوحات، بسيار از آن اسفار نام ميبرد و ثمره هر سفري را جداگانه باز ميكند.مثلاً درباره سفر اول چنين ميگويد:«فأوّل الولاية انتهاء السفر الأوّل الذي هوالسفر منالخلق الي الحق بازالة التعشّق عنالمظاهر والائيار»66.و درباره سفر دوم چنين ميفرمايد:«ولا تحصل هذه المرتبة الّإ فيالسفر الثاني منالأسفار الأربعة التي تحصل لأهل اللّه وهو السفر فيالحق بالحق فهم الواقفون علي سرّ القدر...»67.و درباره سفر سوم چنين اظهار ميدارد: «... ولهذا لايجعل خليفة وقطبا الّإ عند انتهاء السفر الثالث..»68.و در جاي ديگر ميفرمايد:«لأنّه ذكر فتوحاته أنّ السالك فيالسفر الثالث يشاهد جميع ما يتولّد منالعناصر الي يومالقيمه قبل وجودها، قال: وبهذا لايستحق اسم القطبية حتي يعلم مراتبهم أيضا...»69.ابتكارات فلسفي فراواني كه در معادشناسي از صدرالمتألهين(قدس سره) به يادگار مانده است بي ارتباط با آشنائي وي در اين بخش مهم فلسفي با معارف اهل معنا نيست70.