بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
ب: دوران انزوا و پرهيز ازهرگونه اشتغال علمي و ترك مباحثه و اقامت در يكي از روستاهاي قم.ج: دوران اشتغال مجدّد به كارهاي علمي از قبيل تدريس، تأليف و پاسخ به سئوال.مراحل پنجگانه حيات معقول وي عبارت است از:الف: دوران سير درافكار فلسفي و كلامي ديگران، اعم از مشاء و اشراق و نيز اعم از اشاعره و معتزله.او اين دوره را از باب حَسَناتالأبرار سيّئاتالمقربين، جزء ضايعات عمر خود ميداند و از آن استغفار ميكند و از يك جهت آن را وَقفه ميشمارد نه سير، و غفلت محسوب مينمايد نه ذكر و فكر.ب: دورانِ سير جوهري و تحول روحي از كثرت به وحدت و سفر از خلق به حق و مشاهده مبدأ آفرينش در پايان اين سفر و رسيدن به آغاز ولايت كه در نهايت سفر اوّل حاصل ميگردد.ج: دوران حركت جوهري و انقلاب روحي ديگر از وحدت به وحدت و سفر از حق به سوي حق و با همراهي حق و مشاهده اسماي حسناي خداوند سبحان كه طولانيترين سفر از اسفار چهارگانه خواهد بود.د: دوران سير جوهري جديد و تحول روحي ديگر از وحدت به كثرت و سفر از حق به خلق35 و مشاهده آثار خداي سبحان در مظاهر گوناگونِ جلال و جمال آن حضرت.اين سه دوره اخير كه اسفار سهگانه او را تشكيل ميدهند، در همان ايام انزواي ظاهري و انعزال صوري صورت يافت؛ زيرا سير روحي با انزواي بدن منافاتي ندارد، بلكه مناسب ميباشد و تعبير به مأموريت در سخنان وي همسان تعبير محيالدين36 و شيخ اشراق ميباشد كه اين بزرگان عرفان و حكمت، حالتهاي نفساني داشته و از آنها گزارش ميدادند.ه··: دوران سير جوهري تازه و تحول فكري ديگر از كثرت به كثرت و سفر از خلق به سوي خلق به همراهي حق و رساندن پيام حق به مظاهر وي در كسوت كثرت و عدم احتجاب به حق از خلق به عنوان تدريس و تأليف و تهذيب نفوس ديگران و ...اين دوره پنجم همان بازگشت مجدّد از روستاي قم به مراكز علمي و حوزههاي بحـث و تضنيـف ميباشد.4ـ تفاوت افكار صدرالمتألهين (قدس سره) در آغاز و انجام، يعني دوره نخست و دوره پنجم، در چند جهت است:يكم: آنچه در دوره نخست ميدانست علوم حصولياي بود كه فقط از مفاهيم ذهني استنتاج ميشد و آنچه در دوره پنجم ميدانست علوم حصولياي بود كه از حقائق عيني و مشهود حكايت ميكرد؛ يعني اولي علماليقيني بود كه هنوز به عيناليقين نرسيده بود و دومي علماليقيني بود كه از عيناليقين نشأت گرفته بود.دوم: آنچه در دوره نخست ميدانست چون از حقيقت عيني استفاده نشده بود همراه با اشتباههاي فراوان بود، و آنچه در دوره پاياني ميدانست مصون از بسياري از خطاهاي فاحش بود؛ زيرا در دوره اول، پندار اصالت ماهيّت، هسته مركزي فلسفه او را تشكيل ميداد، قهرا خطاهاي بيشماري به دنبال اين مباني باطل دامنگير تفكرهاي عقلي وي ميشد، و در دوره آخر، شهود اصالت وجود، محور اصلي حكمت متعاليه او را به عهده داشت، قهرا از بسياري از اشتباههاي فاحش محفوظ ميماند.سوم: آنچه در دوره نخست ميدانست نه تنها وسيله عبور از فلسفه به عرفان نبود بلكه حاجب و رهزن بود، و آنچه در دوره پاياني مييافت سَرپل مناسبي براي گذر از حكمت به عرفان و عبور از ناقص به تام بود.