بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
زيرا مفاهيم ذهني گرچه حاكي خارجاند امّا اين حكايت از پشت ديوارهاي آهنين و راهبندِ صورتهاي نفساني انجام ميپذيرد و هرگز راه به خارج ندارند، چون آنچه در خارج محقّق است مصداق آنها ميباشد نه فرد حقيقي؛ زيرا مفهوم، غير از ماهيّت است؛ و از طرف ديگر براساس اصالت وجود، آنچه حقيقت است در دست ذهن نيست و آنچه در حيطه ذهن است دورنماي حقيقت ميباشد. بنابراين فلسفه ذهني، سَرپِل عرفان عيني نخواهد بود، واما آنچه در دوره پاياني مييافت محصول مشاهدههاي عيني بود و اين مشهود عيني، زمينه شهود عيني كامل كه همان عرفان است، ميباشد؛ لذا از وحدت تشكيكي وجود به وحدت شخصي آن مهاجرت نموده است.چهارم: آنچه در دوره نخست ميدانست نه تنها مقدّمه مناسبي براي تفسير قرآن كريم و نيل به اسرار باطني آن نبود بلكه مايه جمود بر ظواهر آن ميشد و همانند سائر علوم رسمي از نشأه ناسوت قرآن فراتر نميرفت و يا فقط به مرحله ملكوت نازله آن محدود ميشد، ولي آنچه در دوره نهائي ميدانست وسيله خوبي براي حفظ ظاهر و نيل به باطل قرآن ميشد، زيرا حقيقت قرآن از امّالكتب كه مصون از عربي و عبري و سريــاني و... ميباشد تنزل كرده و در كسوت لفظ و كتابت تجلّي نموده است و براي نيل به معاني الفاظ آن، علوم رسمي لازم است ليكن براي وصال به حقيقت عين آن، اين علوم كافي نيست.شهود حقائق عيني، بهترين مقدّمه براي نيل به باطن قرآن و اعتصام به درون آن ميباشد، و براي اعتصام به باطن قرآن، علوم ظاهري هرگز كافي نيست؛ زيرا مفاهيم ذهني، دستاويز حقيقت روح كه عين خارجي است نبوده و وسيله اصطياد يا وصول به باطن قرآن كه عين خارجي است نخواهد بود. آري، ممكن است معاني دقيق را با آشنائي به علوم دارج و معقول، استنباط كرد، ليكن معنا هر چه هم دقيق باشد از قلمرو ذهن به عين نيامده و روح را اشراب نميكند بلكه بر عطش وي ميافزايد، و صدرالمتألهين همانطور كه در فلسفه مطالب عميق بيسابقهاي ارائه داده، در تفسير نيز باب معارف دقيق تازهاي را به روي مفسّران بعدي گشوده است37پنجم: آنچه در دوره نخست ميدانست همانطور كه نتيجه علمي نسبت به عرفان و قرآن نداشت، ثمره عملي نيز نسبت به تهذيب نفس و تصفيه دل نداشت؛ و آنچه در دوره آخر ميدانست مهمترين وسيله تزكيه روح و تطهير قلب بود؛ زيرا روح، موجود عيني است و كمالهاي وي نيز عين او بوده و در متن خارج وجود دارند و هرگز با مفهوم صرف، درد و درمانِ عينيِ روح روشن نشده و تكامل با آن حاصل نميشود و همانطور كه جنبههاي علميِ برهان، عرفان و قرآن در دوره نهائي به كمال خود رسيد، جنبههاي عملي اخلاق نيز در دوره پاياني به كمال لائق خود نائل آمد؛ چون شهود نفس زمينه تكامل همه شؤون آن اعم از نظر و عملي را فراهم مينمايد؛ لذا همان وصفي را كه براي كمال قوّه نظر و قوّه عمل در اسفار تبيين كرده38 در مقدّمه تفسير آيةالكرسي به عنوان نعمت الهي براي خود ثابت نموده و خويشتن را بدان متّصف دانسته و در برابر آن خداي سبحان را ثنا گفته است: الحمدللّه الذي جَعَلني ممّن شرح صدرهللاسلام فهو علي نورٍ من ربّه39.و چون كمال روح را در نزاهت از دنيا مييابد، نقص آن را در محبّت دنيا كه رأس همه خطايا ميباشد، مشاهده ميكند و منشأ همه فتنههاي ديني و خلل در عقائد مسلمانان را اختلاط علماء ناقص و غير مهذّب با زمامداران دنيا و سلاطين ميداند:«ما فتنة فيالدين وخَلَلٌ في عقائدالمسلمين الّا و منشأها مخالطةالعلماءالناقصين مع حكّامالدنيا والسلاطين»40.و همانطور كه حكمت، مانع محبّت باطل و موجب تقوا و زهد در دنيا است، علاقه به دنيا فراگيري حكمت ميگردد؛ زيرا در نشأه تزاحم و عالم مادّه، منع از دو طرف ميباشد؛ لذا فحشاء و منكر، مانع از توفيق به نماز ميشود چه اينكه نماز، مانع از فحشاء و منكر ميباشد: «اِءنّ الصلاة تنهي عنِ الفحشاء والمنكر»41.صدرالمتألهين(قدس سره) فرموده است: من در مدت عمرم كه اكنون به چهل سالگي رسيده است كسي را نديدم كه از فراگيري حكمت روگردان باشد مگر آنكه محبّت دنيا و رياستِ در آن بر وي چيره شده و عقل او در تسخير شهوت وي قرار گرفته باشد42 و نيز فرموده است:«و حرام فيالرقم الأولالواجبي والقضاء السابقالالهي أن يرزق شيء من هذهالعلوم... الا مع رفضالدنيا وطلبالخمول و تركالشهرة»43.و بر اساس همان شهود عيني كه زمينه تكامل حكمت عملي شده است، هرگونه اشتغال به امور دنيا را قبل از تهذيب روح، زيانبار دانسته و ضرورت تزكيه را قبل از اشتغال بازگو مينمايد44.