افولغروب كردن و از بين رفتنتقلبر مىدارد، بلند ميكنديتكافأمساوى و مثل هم مىشودارساهاآنرا محكم و برقرار نمودتهافتسقوط كردن و فرو ريختنانفراجپاره و جدا شدناستفاضبشدت جارى نمودخدشكافتمراححيوانى كه در خوابگاه استسائمحيوانى كه در چراگاه استمتبلدةكودن و بىفهماكياسزيركهاخاسئىذليل و رانده شدهيتكأدبزحمت مىافتد، سخت مىشودلم يؤدسنگينى نكرده استند مكاثرمثلى كه با كثرت افراد مىخواهد غلبه كندمثاورحمله كننده و قيام بر عليه كنندهلم يملهاو را خسته و ملول نكرده استاتقنمحكم نمودخطبه 185اهونآسانتر و راحتتراحراجاحساس ناراحتى و گناهيعضبدندان مىگيرد، زخمى ميكندقتبپالان شترعازبشانه حيوان سوارىلا تصدعواشكاف ايجاد نكنيدغبنتيجه، ما بعد كارفورناربالا رفتن شراره آتشاميطواخود را كنار كشيدسننراه