ردمسد و مانع شدنصفيحسنگ عريض، روى زمينافراطجمع فرط: نشانه و علامت، آنكه جلوتر رفته استاناختشتر را خواباندانصرمتتمام شده و بريده شده استرثكهنه و فرسودهغثلاغرلجبسر و صدا، غيظ و اضطرابلهبشراره آتشمتأججشعلهور استخمودخاموشى آتشذاك و قودهابا شدت است شعله و اشتعال آنغم قرارهاتاريك است ته آنحامية قدورهابسيار گرم و داغ است ديكهاى آنفظيعةدردناكزحزحوادور و كنار شدهاندمثوىمكان و جايگاهارعوامراعات كنيديفوزكامياب مىشودعثرةلغزش و گناهخطبه 189فاشىپخش و منتشر شدهجدعظمت و بزرگوارىتؤامجمع توأم: دو قلو (بسيار و متصل بهم)احتذاءمطابق نمودن، اقتداء كردنحضرة ملأحضور بزرگان و اشرافيضربون فى غمرةغوطه مىزدند در موج نادانىقادتهم ازمة الحينمىكشيد ايشان را لجامهاى هلاكتاستغلقتقفل زده شده بود