يليمتصدى و مباشرت ميكندانباءخبرها جمع نبأمسلىتسلى دهندهانفدناتمام مىكرديمشئونمنابع و سرچشمههاى اشكمماطلدير كننده، داء مماطل: دردى كه دير برطرف مىشودكمدغم و غصهمحالفهم قسم و همراه و دائمقلاكم بودند (اشك و غصه براى تو كم بودند)بالچيز با اهميت و با ارزشاقتصبيان كرده و بطور خلاصه نقل كرده استاتبعپيروى و تعقيب مىكردممأخذمحل اخذ (راهى كه در پيش گرفته بود)اطأمىپيمودم
خطبه 235- 236
نفس البقاءوسعت بقاءيخمدخاموش شودمهلفرصت و مهلتجفاةجمع جافى: شخص غليظ و سختگيرطغاماشخاص بىاصل و نسباقزاماشخاص رذلكل اوبهر ناحيه، هر طرفتلقطواپيدا و چيده شدهانديدربتجربه داده شودتبوءوامنزل نمودهانداوتارجمع وتر: زه كمان، بندى كه براى انداختن تير مىكشندشيمواشمشير را بغلافش بگذاريدحوطوامحافظت كنيد