صمتسكوت، حرف نزدنولائجوسيلههاى پنهانى، دوستان مخفىاعتصامچنگ زدننصاباصل و ريشهانزاحبرطرف شد و روشن گشتمنبتمحل روئيدنعقلوافهميدندوعايةحفظ و نگهدارى كردن
كلام 238- 239
هتفصدا زدنناضحشترى كه آب مىكشدغربدلو بزرگمستادىدرخواست اداء كنندهشدوامحكم كنيد و ببنديدعقدگرهها جمع عقدةمآذرجمع مئزر: شلواراطوواجمع كنيد، خالى كنيدفضول الخواصرزيادتيهاى پهلوها و دامنهاعزيمةواجب و وظيفهوليمةغذاى مهمانى، منظور جسمانى استامحىمحو كنندهتر استتذاكيريادآوريها
لغات نامهها
نامه 1
جبهةپيشانى، جماعت برجستهسنامكوهان اشخاص بلند و بالااستعتابطلب رضايت نمودن