امرةرياست و فرمانروائىيستمتعبهرهمند مىشود، از نعمتها استفاده ميكندتوأمهمزاد، دو قلواوقىحفظ كنندهتركيسزيركى و سياستمدارىحول القلبكسى كه بتحولات و تقلبات امور دانا است و بتغيرات كارها بينا است (شخص وارد به سياست)يدعترك ميكند و انجام نمىدهدحريجةمانع، جلوگيرى كننده، از ماده حرج
كلام 42- 43
ولتپشت كردحذاءبسرعت رفتصبابةآنچه پس از ريختهشدن مايع در ته ظرف مىمانداصطبفرور ريخته استاستعدادآماده شدن، وسائل جنگ فراهم كردناغلاقبستن درمخدوعفريب خورده از ماده خدعةاناةعجله نكردن، كارى را با صبر و حوصله انجام دادنارودوابا آرامى حركت كنيد، با فكر و عقل اقدام نمائيد