تمدينكشيده مىشوى، وسعت مىيابىاديمپوست دباغى شدهعكاظنام بازارى بود كه هر سال يك بار در صحرا ميان نخله و طائف تشكيل و بيست روز ادامه مىيافتتعركينماليده مىشوى، مورد ازدحام واقع مىشوىنوازلبلاها جمع نازلة
خطبه 48
وقبداخل شدغسقتاريك گشتلاحآشكار شدخفقمخفى و پنهان گشتمكافأعوض داده شدهملطاططرف صحرا، كنار دريا و نهراقطععبور كنم و بگذرم، اين محل را ببخشمشرذمةگروه كم، دستهاى از مردماكنافاطراف و جوانبشاطىكنار دريا و نهرهاى بزرگ
كلام 49
بطناز درون و باطن اشياء خبردار است.دنونزديك شدنتحديداندازه معين كردنتحديداندازه معينكردنعلام الوجودنشانههاى جهان هستىجحودانكار كردن، جاحد: