مفزعپناهگاه در موقع ترسملهوفغصهمند و حسرت زدهيفلتاز دست بيرون مىرودفلتةكار يا سخنى كه بدون تفكر انجام يابدمحيصمحل فرار و نجاتاهولترسناكتر از ماده هولما اسبغچقدر كامل است (فعل تعجب)ماء مهينآب بى ارزش (منى)زرواعيب گرفتند، عيب وارد كردندمأدبةمهمانى در موقع عروسى و مانند آنافتضحوارسوا شدند،اصطلحوااتفاق نمودندغرةغفلت و ناگهانىاقالةبهم زدن معاملهولوجداخل شدنمصرحاتچيزها و جايهاى روشن و معلومتبعاتجمع تبعة: نتيجه بد و مجازات كار خلافمهنأراحتى و گوارائىعبأبار سنگين، سنگينىغلقتبسته شدرهونگروهايعض يدهدستش بدندان مىگيرداصحرروشن و نمايان شد