اوثانبتها جمع وثن: بت: معبود چوبى و سنگىنبذدور انداخت، ترك نمودحملةبردارندهها، حمل كنندگانتناساهآنرا بفراموشى سپرده استطريدان منفيانرانده شده و تبعيد شدهاندلا يؤويهمابه آن دو منزل نمىدهدمؤومنزل دهندهاىزبرنوشتن و كتابتمثلواشكنجه و عذاب نمودهاندفريةبهتان و افتراءقارعةبلاى كوبندهنفاررم كردنبارىداراى بهبودى، سالم
كلام 146
لا يمتانمتوسل و منتسب و متصل نمىشوندضبكينه و عداوتقناعپوشش، معجرينزعميكند، از جا بيرون مىآوردمحتسبونكسانى كه بخاطر خدا جهاد ميكنند يا كارى انجام مىدهندناكثبعيت شكنمستمع اللدمكسى كه بصداى سينه زدن گوش مىدهدناعىكسى كه خبر مرگ مىدهد