بحثی پیرامون ولایت فقیه (5) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بحثی پیرامون ولایت فقیه (5) - نسخه متنی

سید حسن طاهری خرم آبادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ولايت فقيه (5)

خاص اجتماعي

حسن طاهري خرم آبادي

سيد حسن طاهري خرم آبادي

در شمار گذشته بحث به اين جا رسيد که قانونگذاري حق اولي و ذاتي خداوند است و هيچ انساني ذاتاً چنين حقي را ندارد ولي براساس مصالح خاصي، ممکن است خداوند متعال اين حق را به انساني واگذار کند.

و گفتيم که طبق روايات متعددي حق جعل احکام به پيامبر اکرم (صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) تفويض شده است و در مورد ائمه هم در چندين روايت باين مطلب تصريح شده است.

اينک به چند نمونه از اين روايات اشاره مي کنيم:

1ـ در مورد پيامبر اسلام (صلّي اللَّه عليه و آله و سلم):

کافي: علي بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابي عمير عن ابن اذينة عن فضيل بن يسار قال: سمعت اباعبداللَّه عليه السلام يقول لبعض اصحاب قيس الماصر: ان اللَّه عزوجلّ ادّب نبيّه فاحسن ادبه فلما اکمل له الأدب قال: « وانک لعلي خلق عظيم » ثم فوّض اليه امرالدين والامة ليسوس عباده فقال عزوجل: « ما آتارکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» وان رسول اللَّه صلّي اللَّه عليه و اله کان مسدداً موفقاً مؤيداً بروج القدس لايزل و لا يخطئ في شيئ مما يسوس به الخلق فتأدّب بآداب اللَّه.

ثم ان اللَّه عزوجل فرض الصلاة رکعتين رکعتين عشر رکعات، فاضاف رسول اللَّه الي الرکعتين، رکعتين والي المغرب رکعة، فصارت عديل الفريضة، لا يجوز ترکهن الّا في سفر، وافرد الرکعة في المغرب فترکها قائمة في السفر و الحضر فاجازاللَّه له ذلک کله فصارت الفريضة سبع عشرة رکعة، ثم سن رسول اللَّه صلّي اللَّه عليه و آله النوافل اربعاً وثلثين رکعة مثلي الفريضة، فاجازاللَّه عزوجل له ذلک، والفريضة والنافلة احدي و خمسون رکعة.....

و فرض اللَّه في السنة صوم شهر رمضان و سن رسول اللَّه (صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) صوم شعبان و ثلاثة ايام في کل شهر مثلي الفريضة،ـ فاجاز اللَّه عزوجل له ذلک و حرم اللَّه عزوجل الخمر يعينها و حرم رسول اللَّه المسکر من کل شراب فاجاز اللَّه له ذلک...

ترجمه حديث: مرحوم کليني در کافي از علي بن ابراهيم و او از پدرش ابراهيم و او از ابن ابي عمير و او از ابن اذينة و او از فضيل بن يسار نقل مي کند که فضيل گفت:

شنيدم از امام صادق عليه السلام که براي يکي از ياران قيس ماصر مي فرمود: خداوند پيغمبر خود را ادب نمود و نيکو قرار داد ادب او را.

پس آنگاه که به مرحل کمال اخلاقي رسيد و ادب او کامل گرديد خداوند به او فرمود: « انک لعلي خلق عظيم » يعني بدرستيکه تو بر خلق بزرگ و عظيمي استوار هستي.

آنگاه امر دين و امت را به او تفويض فرمود تا امور آنان را تدبير و سرپرستي نمايد و فرمود: « ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا».

يعني هرچه را که رسول براي شما بياورد، بگيريد و از هر چيزي که شما را از آنها نهي نمايد خودداري کنيد. و بدرستيکه رسول خدا (صلّي اللَّه عليه و‌ آله و سلم) بوسيله روح القدس تأييد مي گرديد و در همه امور موفق بود و آنچه را انجام مي داد با واقع و حق تطبيق مي کرد و مصيب بود، و هرگز خطا و اشتباه ـ در هيچ امري از امور رهبري و اداره مردم و غير آن ـ نمي نمود پس به آداب و اخلاق الهي متخلق بود.

آنگاه امام (عليه السلام) به چند مورد از مواردي که رسول خدا ( صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) طبق اختياراتي که به او در امر دين داده شده و عمل فرموده بود، اشاره نموده و فرمود:

خداوند نمازهاي يوميه را دو رکعت دو رکعت قرار داده بود و مجموع ده رکعت ميشد پس رسول خدا به هر دو رکعتي ( غير از نماز صبح و مغرب)، دو رکعت ديگر اضافه نمود و به نماز مغرب فقط يک رکعت، پس آنچه را که رسول خدا قرار داد، همسان فريضه گرديد و جايز نيست ترک اين دو رکعت مگر در سفر، ولي يک رکعت مغرب را در سفر و غير سفر بايد بخواند. پس خداوند آنچه را که پيامبر ( صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) انجام داده بود اجازه داد و امضاء فرمود، پس نمازهاي واجب هفده رکعت شد.

سپس مستحب فرمود رسول خدا ( صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) نوافل ( نمازهاي نافله شبانه روز) را که سي و چهار رکعت باشد يعني دو برابر نمازهاي واجب يوميه.

و خداوند متعال اين را اجازه فرمود.

و خداوند واجب فرمود در سال روزه ماه رمضان را و مستحب قرار داد رسول خدا، روزه ماه شعبان و سه روز از تمام ماهها را که مجموعاً دو برابر روزه واجب است، و خداوند اين موضوع را هم اجازه فرمود.

و خداوند حرام فرمودند خمر را و حرام فرمودند رسول خدا مسکر از هر آشاميدني را و خداوند آنرا اجازه فرمود.

آنگاه مي فرمايد که رسول خدا چيزهائي را مکروه قرتر داد و حرام قرار نداد يعنيط اجازه داد که آنها را مرتکب شوند اگرچه مکروه باشد.

ولي نسبت به آنچه را که حرام فرموده است اجازه ارتکاب و همچنين در مورد اموري که واجب فرموده، اجازه ترک نداده است.

و رسول خدا ( صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) به کسي اجازه نداده است که دو رکعت نمازي را که ضميمه فرموده است به نمازهائي که خداوند ابتداء واجب فرموده بود، ترک نمايد مگر براي کسي که مسافر است و کسي نمي تواند چيزي را که رسول خدا ( صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) اجازه آنرا نداده اجازه دهد. و در آخر حديث مي فرمايد:

فوافق امر رسول اللَّه ( صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) امراللَّه عزّوجل و نهيه نهي اللَّع عزوجل و وجب علي العباد التسليم له کالتسليم للَّه تبارک و تعالي.

اين حديث از جهت سند، معتبر بلکه صحيح است.

و روايات زيادي به همين مضمون در مورد رسول خدا ( صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) داريم که برخي از آنها از جهت سند هم اعتبار داشته و مورد وثوق مي باشند.

مانند روايتي که بصائر الدرجات از احمد بن محمد و او از بزنطي و او از حماد بن عثمان و او از زراره و زراره از ابي جعفر امام باقر (عليه السلام) نقل مي کند که حضرت فرمود: وضع رسول اللَّه دية العين و دية النفس و دية الانف و حرّم النبيذ و کل مسکر، فقال له رجل: فوضع هذا رسول اللَّه ( صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) من غير ان يکون جاء فيه شييء قال: نعم ليعلم من يطيع الرسول و يعصيه.

يعني رسول خدا پرداخت دي ( جريمه هاي مالي در برابر جنايات) چشم و جان و همچنين دي دماغ را واجب کرد و حرام نمود نبيذ (عصير خرما ) و هر مسکري را. مردي ( که در آن مجلس حضور داشت) به حضرت باقر (عليه السلام) عرض کرد که آيا رسول خدا ( صلّي اللَّه عليه و‌ آله و سلم) اين احکام را بدون آنکه در خصوص آنها چيزي از طرف خداوند رسيده باشد وضع نمود؟ حضرت فرمود: آري، براي آنکه كساني که رسول خدا را اطاعت مي کنند از کساني که او را عصيان مي نمايند. شناخته شوند.

2ـ در مورد ائمه عليهم السلام هم روايات چندي به اين مضمون:

« آنچه که به پيامبر تفويض شده بود به ما هم تفويض شده است»، نقل شده ولي از جهت سند بعضي از آنها مخدوش و بعضي ديگر مورد بحث و گفتگو است که فعلاً مجال بحث درباره آنها نيست و تنها يک حديث صحيح در کتاب کافي و بصائر الدرجات و اختصاص مرحوم مفيد به سندهاي مختلف و متعدد نقل شده است که چند سند آن هم معتبر و صحيح است ترجمه آن حديث بدين قرار است:

ترجمه حديث: کليني در کتاب کافي از ابي اسحاق نحوي نقل مي کند که ابي اسحاق گفت: خدمت امام صادق عليه السلام مشرف شدم و شنيدم که حضرت مي فرمود: بدرستي که خداوند پيامبرش را بر محبت خود ادب نمود و سپس به او گفت: « و انک لعلي خلق عظيم» و سپس تفويض فرمود به او و فرمود: « و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» و فرمود: « من يطع الرسول فقد اطاع اللَّه» آنگاه امام صادق (عليه السلام) فرمود بدرستي که پيامبر خدا ( صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) تفويض فرمود به علي عليه السلام و او را امين خود قرار داد و شما (دوستداران علي (عليه السلام)) تسليم شديد ولي مردم (و ديگران) او را انکار نمودند پس بخدا قسم ما دوست داريم که شما سخن بگوئيد آنگاه که ما چيزي را مي گوئيم و ساکت شويد آنگاه که ما ساکت شديم و ما در بين شما و خداوند هستيم و قرار نداده است خداوند براي کسي خيري را در مخالفت با فرمان ما.

اين حديث در کافي با دو سند نقل گرديده که يکي از آن دو صحيح مي باشد و در بصائر الدرجات نيز با مختصر تفاوتي که از جهت اصل مقصود تفاوت نمي کند با دو سند ديگر که بازيکي از آن دو صحيح است وارد شده و در کتاب اختصاص مرحوم شيخ مفيد هم با سندي صحيح نقل شده است.

بيان دلالت حديث مذکور بر مسئله تفويض آن است که در اين حديث مورد تفويض را آي « ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» و آي « من يطع الرسول فقد اطاع اللَّه» قرار داده زيرا فرموده است: « فوّض اليه فقال...» يعني تفويض نمود به او، پس فرمود: « ما اتاکم الرسول فخذوه» يعني مورد و متعلق تفويض و چيزي که به آن حضرت واگذار گرديد اين بود که فرمود هرچه را که رسول براي شما مي آورد بپذيريد، و فرمود کسي که رسول را اطاعت نمايد، خدا را اطاعت نموده است.

و در روايات ديگر مانند صحيح فضيل بن يسار و ديگر روايات اين دو آيه را امام (عليه السلام) بر تفويض امر دين و امت و واگذاري جعل احکام به پيغمبر (صلّي اللَّه عليه و آله و سلم ) تطبيق فرموده مثلاً در روايت فضيل فرموده: ثمّ فوّض اليه امر الدين والام صلّي اللَّه عليه و آله و سلم ليسوس عباده فقال عزّوجلّ « ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا».

مفاد و مفهوم اين جملات اين است که با آيه « ما اتاکم الرسول فخذوه» و نزول آيه بر پيامبر (صلّي اللَّه عليه و آله و سلم )، امر دين و امّت که از جمله آن « جعل احکام » است به پيغمبر (صلّي اللَّه عليه و آله و سلم ) تفويض گرديد، پس آي « ما اتاکم الرسول » بيان کننده اين حقيقت است که هر چه پيغمبر (صلّي اللَّه عليه و آله و سلم ) بفرمايد و بدان فرمان دهد، مردم بايد سمعاً و طاعة آن را گرفته و به آن عمل نمايند، و اوامر پيغمبر ( صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) چه احکام و قوانيني باشد که وضع مي کند و چه دستورات و فرمانهاي حکومتي.

و باتوجه به اينکه:

1ـ مورد تفويض در اين حديث، آيه شريفه است.

2ـ در حديث فضيل، آيه به تفويض امر دين و امّت و وضع احکام و قوانين تفسير و تطبيق گرديده است.

پس حديث مذکور نيز مانند حديث فضيل بر مسئله تفويض احکام دلالت خواهد داشت. و بعد مي فرمايد: رسول خدا آنرا به اميرالمؤمنين (عليه السلام) تفويض نمود.

البته دلالت حديث، بر تفويض اين امور به ائمه ديگر، روشن نيست و محل تأمل است. و لکن در احاديث ديگر، مسئله تفويض به ائمه با صراحت کامل مطرح شده است و جمل « ما فوّض الي النبي فقد فوّض الينا» يعني آنچه به پيامبر ( صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) تفويض شده به ما هم تفويض گرديده است، دلالت به همين مطلب مي کند.

و بحق در اسناد و خصوصيات ديگر روايات مذکور از حوصله اين مقاله که مقصد ديگري دارد، بيرون است.

و در اينجا اين مسئله را با ذکر چند نکته به پايان مي رسانيم:

1ـ در اکثر احاديثي که در مورد تفويض وارد شده است، بر مسأله عصمت پيامبر ( صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) تکيه شده است، يعني علت و اساس و پاي واگذاري امر دين و جعل احکام و قوانين به رسول خدا آن است که آن حضرت داراي مقام عصمت است و اگر معصوم نبود اين منصب به او تفويض نمي گرديد، مثلاً در روايت فصيل بن يسار مي فرمايد: ان اللَّه عزّوجلّ ادّب نبيه فأحسن أدبه فلّما اکمل له الادب قال و انّک لعلي خلق عظيم ثم فوض اليه امرالدين والامة.

مضمون اين جمله آنست که پس از آنکه خداوند پيغمبرش را نيکو ادب نمود و او را به کمال رسانيد امر دين و امت را به او تفويض نمود.

آنگاه مي فرمايد: « و انّ رسول اللَّه صلّي اللَّه عليه و آله کان مسّدداً موّفقاً مؤيداً بروح القدس لايزّل و لا يخطيء في شييء مما يسوس به الخلق فتأدّب بآداب اللَّه».

يعني رسول خدا در کار خود موفق و مصيب بوده و هرچه انجام مي داده مطابق با حق و واقع بوده و روح القدس او را تأييد مي کرد و هرگز خطا و اشتباه در آنچه را که مربوط به اداره و رهبري مردم بود، نداشت پس متخلق شد به آداب و اخلاق الهي.

و در روايات ديگر نيز نظير اين عبارات ديده مي شود مانند: « انّ اللَّه ادّب نبيه فلّما انتهي الي ما اراد قال و انک لعلي خلق عظيم ففوّض اليه دينه».

بدرستي که خداوند پيامبر خود را ادب نمود ( به او رياضت نفس را آموخت و در جهات اخلاقي او را کامل ساخت ) و‌ آنگاه که تکميل و تأديب او را به انتها رسانيد و او را به حدي که مي خواست از کمالات نائل فرمود به او گفت: « و انک لعلي خلق عظيم » يعني تو داراي اخلاق بزرگ و عظيمي هستي، و سپس دين را به او تفويض نمود.

ملاحظه مي شود که در اين احاديث پس از بيان تکميل نفس پيامبر و رسانيدن آن حضرت به درجات عاليه از کمال، مي فرمايد: « انک لعلي خلق عظيم » و از عظمت روحي و اخلاقي پيامبر خبر مي دهد که در سايه تکميل و تربيت الهي به آن رسيده است و اين همان مقام والاي عصمت و علم است و مانند احاديث شريف:

1ـ ان اللَّه ادّب نبيه فاحسن تأديبه.

2ـ ان اللَّه ادّب نبيه حتّي اذا اقامه علي ما اراد.

3ـ ان اللَّه ادب نبيه فاحسن تأديبه فلما ائتدب فوّض اليه... .

4ـ ان اللَّه ادّب محمداً صلي اللَّه عليه و آله تأديباً ففوّض اليه الامر و قال ما اتاکم الرسول فخذوه.

5ـ ان اللَّه تبارک و تعالي ادبّ محمّداً فلما تأدّب فوّض اليه فقال: ما اتاکم الرسول... .

6ـ ان اللَّه خلق محمداً طاهراً ثمّ ادّبه حتي قوّمه علي ما اراد ثمّ فوض اليه الامر فقال ما اتاکم الرسول فخذوه... .

7ـ ان اللَّه خلق محمداً عبداً فادّبه حتي اذا بلغ اربعين سنة اوحي اليه و فوّض اليه الاشياء.

8ـ ان اللَّه ادّب نبيه علي محبته فقال وانک لعلي خلق عظيم ثم فوض اليه فقال عزوجل ما اتاکم الرسول... .

در تمام اين احاديث ـ با عبارتهاي گوناگون و در عين حال مشابه ـ به اين مطلب توجه داده شده که بعد از آنکه خداوند پيامبرش را از نظر کمالات تکميل نمود و او را به حدي از کمال که مي خواست رسانيد و داراي خلق عظيم گردانيد، آنگاه دين خود را به او تفويض نمود، يعني تفويض دين به پيامبر ( صلّي اللَّه عليه و آله و سلم) بدنبال يافتن خلق عظيم و تکامل درجات مختلف انساني و اخلاقي بوده است.

بنابراين چون پيغمبر داراي چنين مقامي از کمالات نفساني است و هيچ نوع خطا و اشتباهي در امر دين و اداره مردم نمي کند و هميشه بوسيله روح القدس تأييد مي گردد، لذا آنچه را که از احکام و قوانين وضع مي کند مطتبق مصالح واقعي خواهند بود، يعني بر ملاکات و علل احکام واقف است و درجات مصالح و ملاکات احکام را در نظر مي گيرد، اگر در حد لزوم است امر الزامي و حتمي مي کند و اگر در حد لزوم نيست آنرا مستحب قرار مي دهد و هرگز فعلي که مصلحت ندارد يا مفسده دارد آنرا واجب يا مستحب قرار نخواهد داد و به عکس اگر عملي داراي مفسده و ضرر نيست، حرام نمي کند.


. کافي ج1 صفحه 266 باب التفويض الي رسول اللَّه حديث 4، بحار ج17 ص 4.

. منظور از ادب، تربيت و تکميل نفس از جهات اخلاقي است. در مصباح المنير گفته: « البته ادباً من باب ضَرَبَ، عَلّمْته رياضة النفس و محاسن الاخلاق» يعني اگر گرفعه شود ادب نمودم او را، به معني آن است که رياضت نفس و مجاسن اخلاق را به او ياد دادم.

. سوره قلم، آيه 4.

. سوره حشر، ايه7.

. يعني: او امر و نواهي رسول خدا ( صلّي اللَّه عليه و آله و سلم)، مطابق او امر و نواهي الهي شد و بر بندگان خدا واجب گرديد که در مقابل پيغمبر مطيع و غفرمانبر باشند همچنانکه در مقابل خدا چنين هستند.

. البته اين حديث در اصول کافي به سند ديگري نقل شده است.

. بصائر الدرجات ص 381 ح 14 از جزء 8.

. کافي، عن ابي اسحاق النحوي قال: دخلت علي ابي عبداللَّه فسمعته يقول انّ اللَّه عزّوجلّ ادّب نبيه علي محبّته فقال: وانک لعلي خلق عظيم ثم فوّض اليه فقال عزّوجل و ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا و قال عزوجل من يطع الرسول فقد اطاع اللَّه ثم قال و انّ نبيّ اللَّع فوّض الي علي عليه السلام و ائتمنه فسلّمتم و جحد الناس فواللَّه لنحبکّم ان تقولوا اذا قلنا و تصمتوا اذا صمتنا و نحن فيما بينکم و بين اللَّه عزّوجلّ، ما جعل اللَّه لأحدٍ خيراً في خلاف امرنا (کافي، ج1 ص 265 باب التفويض الي رسول اللَّه ( صلّي اللَّه عليه و آله و سلم).)

. کافي، ج1 صفحه 265 و 266 باب التفويض الي رسول اللَّه حديث 1و2.

. بصائر الدرجات صفحه 384 جزء 8 حديث 4و 5.

. اختصاص صفحه 330.

. کافي، ج1 ص 266.

. بحار، ج 17 صفحه 4.

. بحار، ج 17 صفحه 4.

. بحار ج17 حديث 10 ص 7.

. بحار ج 17 حديث 11 ص 8.

. بحار ج 17 حديث 12 ص 8.

. بحار ج 17 حديث 17 ص 9.

. بحار ج 17 حديث 19 ص 10.

. بحار ج 17 حديث 21 ص 11.

. بحار ج 17 حديث 6 ص 331.

. بحار ج 17 حديث 13 ص 334.

/ 1