غدير، جارى در همه اعصار
سخنرانى امام راحل، قدس سره، به مناسبت عيد غدير اميدوارم انشاءالله اين عيد مبارك به همه ملتهاى مظلوم و بخصوص به ملتشريف ما مبارك باشد. خداوند انشاءالله كه با عنايات خاصه خود نظرى به اين ملتبزرگ كه بايد گفت پرچمدار اسلام در اين عصر هستند، به اينها عنايتخاصى بفرمايد و آنها را از عنايات خاصه خود نصيب بزرگ عنايتبفرمايد. من درباره شخصيتحضرت امير چه مىتوانم بگويم و كى چه مىتواند بگويد؟! ابعاد مختلفهاى كه اين شخصيتبزرگ دارد، به گفتگوى ماها و به سنجش بشرى در نمىآيد. كسى كه انسان كامل است و مظهر اسماء و صفات حقتعالى است، ابعادش به حسب اسماء حقتعالى بايد هزار تا باشد و ما از عهده بيان حتى يكىاش نمىتوانيم برآييم. اين شخصيت كه جامع تضاد است، امور متضاد در او جمع است، كسى نمىتواند در حول و حوش او سخن بگويد، از اين جهت من در اين موضوع بهتر مىدانم كه ساكتباشم. لكن مسالهاى را كه بهتر است ما بگوييم، انحرافاتى است كه براى ملتها و خصوصا براى شيعيان اين حضرت پيش آمده است. در طول تاريخ دستهايى كه اين انحرافات را از اول به وجود آوردهاند و توطئههايى كه بوده است در طول تاريخ و اخيرا در اين سالهاى اخير، سدههاى اخير پيش آمده است، آنها را عرض كنم. مساله غدير، مسالهاى نيست كه بنفسه براى حضرت امير يك مسالهاى پيش بياورد، حضرت امير مساله غدير را ايجاد كرده است. آن وجود شريف كه منبع همه جهات بوده است، موجب اين شده است كه غدير پيش بيايد. غدير براى ايشان ارزش ندارد، آن كه ارزش دارد خود حضرت است كه دنبال آن ارزش، غدير آمده است. خداى تبارك و تعالى كه ملاحظه فرموده است كه در بشر بعد از رسولالله كسى نيست كه بتواند عدالت را به آن طورى كه بايد انجام بدهد، آن طورى كه دلخواه است انجام بدهد، مامور مىكند رسولالله را كه اين شخص را كه قدرت اين معنا را دارد كه عدالت را به تمام معنا در جامعه ايجاد كند و يك حكومت الهى داشته باشد، اين را نصب كن. نصب حضرت امير به خلافت اين طور نيست كه از مقامات معنوى حضرت باشد، مقامات معنوى حضرت و مقامات جامع او اين است كه غدير پيدا بشود و اينكه روايات ما و از آن زمان تا حالا اين غدير را آن قدر از آن تجليل كردهاند، نه از باب اينكه حكومتيك مسالهاى است، حكومت آن است كه حضرت امير به ابن عباس مىگويد كه «به قدر اين كفش بىقيمت هم پيش من نيست»، آنكه هست اقامه عدل است. آن چيزى كه حضرت امير، سلاماللهعليه، و اولاد او مىتوانستند در صورتى كه فرصتبه آنها بدهند، اقامه عدل را به آن طورى كه خداى تبارك و تعالى رضا دارد انجام بدهند، اينها هستند لكن فرصت نيافتند. زنده نگه داشتن اين عيد نه براى اين است كه چراغانى بشود و قصيدهخوانى بشود و مداحى بشود، اينها خوب است، اما مساله اين نيست. مساله اين است كه به ما ياد بدهند كه چطور بايد تبعيت كنيم، به ما ياد بدهند كه غدير منحصر به آن زمان نيست، غدير در همه اعصار بايد باشد و روشى كه حضرت امير در اين حكومت پيش گرفته اين بايد روش ملتها و دستاندركاران باشد. قضيه غدير، قضيه جعل حكومت است، اين است كه قابل نصب است و الا مقامات معنوى قابل نصب نيست، يك چيزى نيست كه با نصب اين مقام پيدا بشود، لكن آن مقامات معنوى كه بوده است و آن جامعيتى كه براى آن بزرگوار بوده است، اسباب اين شده است كه او را به حكومت نصب كنند. و لهذا مىبينيم كه در عرض صوم و صلوة و امثال اينها مىآورد و ولايت مجرى اينهاست. ولايتى كه در حديث غدير استبه معناى حكومت است، نه به معناى مقام معنوى. و حضرت امير را، همان طورى كه من راجع به قرآن عرض كردم كه قرآن - و در روايات است اين - نازل شده استبه منازل مختلف، كلياتش سبع والى سبعين والى زيادتر، تا حالا رسيده استبه دست ماها به صورت يك مكتوب، حضرت امير هم اين طور است، رسول خدا هم اين طور است. مراحل طى شده است، تنزل پيدا كرده است، از وجود مطلق تنزل پيدا كرده است، از وجود جماع تنزل پيدا كرده است و آمده است پايين تا رسيده استبه عالم طبيعت، در عالم طبيعت اين وجود مقدس و آن وجود مقدس و اولياى بزرگ خدا. بنابراين، اين كه حديث غدير را ما حساب كنيم كه مىخواهد يك معنويتى را براى حضرت امير، با يك شانى براى حضرت امير درست كند نيست; حضرت امير است كه غدير را به وجود آورده است، مقام شامخ اوست كه اسباب اين شده است كه خداى تبارك و تعالى او را حاكم قرار بدهد. مساله، مساله حكومت است; مساله، مساله سياست است، حكومت عدل سياست است، (1) تمام معناى سياست است. خداى تبارك و تعالى اين حكومت را و اين سياست را امر كرد كه پيغمبر به حضرت امير واگذار كنند، چنانچه خود رسول خدا سياست داشت و حكومتبدون سياست ممكن نيست، اين سياست و اين حكومتى كه عجين با سياست است، در روز عيد غدير براى حضرت امير ثابتشد. اين كه / در اين روايت / در روايات هست كه «بنىالاسلام على خمس» اين ولايت، ولايت كلى امامت نيست، آن امامى كه هيچ عملى مقبول نمىشود الا به اعتقاد به امامت، اين معنايش اين حكومت نيست. خوب! ما بسيارى از ائمهمان حكومت نداشتند. ما الان معتقديم كه حضرت امير در يك برهه از زمان به حكومت رسيد، حضرت امام حسن هم يك مدت بسيار بسيار كمى به حكومت رسيد، باقى ائمه حكومت نداشتند. آن كه خداى تبارك و تعالى جعل كرد و دنبالش هم براى ائمه هدى جعل شده است، حكومت است، لكن نگذاشتند كه اين حكومت ثمر پيدا بكند، بنابراين حكومت را خدا جعل كرده استبراى حضرت امير، سلاماللهعليه، و اين حكومتيعنى سياست، يعنى عجين با سياست. از اعوجاجهايى كه پيدا شده است معالاسف، اين است كه، يعنى اعوجاج زياد پيدا شده اما / از / بزرگترين اين است كه دستهايى از زمان سابق، از زمان خلفاى اموى و خلفاى عباسى، عليهملعنةالله، از آن زمان دستهايى پيدا شده است كه بگويند كه دين عليحده از مسائل است و سياست عليحده از حكومت است. هرچه طرف پايين آمده است، اين قوت گرفته است تا وقتى بازيگريهاى دنيا كه ديديد بايد دين را يك چيز تعبدى قرار داد، اين بازيگريهاى آمدند و اين طور كردند كه / به / ماها هم باورمان آمده بود كه دين چكار دارد به سياست، سياست مال امپراطورها. اين معنايش اين است كه تخطئه كنيم خدا را و رسول خدا را و اميرالمؤمنين را، براى اين كه حكومتسياست است، حكومت كه دعا خواندن نيست، حكومت كه نماز نيست، حكومت روزه نيست. حكومت، حكومت عدل اسباب اين مىشود كه اينها اقامه بشود، اما خود حكومتيك دستگاه سياسى است. آنى كه مىگويد دين از سياست جداست، تكذيب خدا را كرده است، تكذيب رسول خدا را كرده است، تكذيب ائمه هدى را كرده است. و اين كه اين قدر صداى غدير بلند شده است و اين قدر براى غدير ارج قايل شدهاند - و ارج هم دارد - براى اين است كه با اقامه ولايتيعنى با رسيدن حكومتبه دست صاحب حق، همه اين مسائل حل مىشود، همه انحرافات از بين مىرود. اگر حكومت عدل بپا شود، اگر گذاشته بودند كه حضرت امير، عليهالسلام، حكومتى را كه مىخواهد بپا كند، تمام انحرافات از بين رفت و محيط يك محيط صحيح و سالم مىشد كه آن وقت مجال براى همه اشخاص كه داراى افكار هستند، عرفا كه داراى افكار هستند، حكما كه داراى افكار هستند، فقها، همه براى آنها مجال هم پيدا بشود. از اين جهت اسلام «بنى عباس خمس»، نه معنايش اين است كه ولايت در عرض اين است، ولايت اصلش مساله حكومت است، حكومت هم اين طورى است، حكومتحتى از فروع هم نيست. آن چيزى كه براى ائمه ماقبل از غدير و قبل از همه چيزها بوده است، اين مقامى است كه مقام ولايت كلى است كه آن اقامت است كه در روايت هست كه «حسن و حسين امامان قاما او قعدا» وقتى قعد است كه امام نيست. امام به معناى حكومت نيست، اين يك امام ديگرى است و آن مسالهاى ديگرى است. آن مساله، مسالهاى است كه اگر او را كسى قبول نداشته باشد، اگر تمام نمازها را مطابق با همين قواعد اسلامى شيعه هم بجا بياورد باطل است. اين غير حكومت است، آن در عرض اينها نيست، آن از اصول مذهب است، آنى است كه اعتقاد به او لازم است و از اصول مذهب است. و انحرافى كه پيدا شده است - علاوه بر همه انحرافاتى كه - همين انحراف است كه ما باور كرديم كه سياست به ما چه ربط دارد. غدير آمده است كه بفهماند كه سياستبه همه مربوط است، در هر عصرى بايد حكومتى باشد با سياست، منتها سياست عادلانه كه بتواند به واسطه آن سياست اقامه صلوة كند، اقامه صوم كند، اقامه حج كند، اقامه همه معارف را بكند و راه را باز بگذارد براى اين كه صاحب افكار، يعنى آرام كند كه صاحب افكار، افكارشان را با دلگرمى و با آرامش ارايه بدهند. بنابراين اين طور نيست كه ما خيال كنيم كه ولايتى كه در اين جا مىگويند آن امامت است و امامت هم در عرض فروع دين است، نخير; اين ولايت عبارت از حكومت است، حكومت مجرى اينهاست، در عرض هم به اين معنا نيست، مجرى اين مسايل ديگر است. اين انحرافات خيلى زياد است، نمىشود همهاش را احصا كرد. ×. صحيفه نور، ج 20، ص27-30(سخنرانى امام راحل در تاريخ 2/6/65). 1. عدل: مانند و مثل چيزى در وزن و اندازه