غدیر در نگاه شاعران نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غدیر در نگاه شاعران - نسخه متنی

جواد محدثی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



غدير در نگاه شاعران

جواد محدثى

آنچه در «غديرخم» در سال حجة‏الوداع اتفاق افتاد، سرفصل تازه‏اى در تاريخ اسلام شد و مسأله «نصب امام» و آيه «ابلاغ» و «اكمال دين»، قلمرو جديدى در انديشه مسلمين و افكار پيروان محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و به تبع در آثار ادبى و تأليف‏ها و سروده‏هاى محبّان اميرالمؤمنين عليه‏السلام و مدافعان ولايت علوى گشود.

آنچه مى‏خوانيد، نگاهى گذرا و كوتاه به «غدير در نگاه شاعران فارسى زبان» است، از گذشته‏هاى دور، تا عصر حاضر و شاعران معاصر.

غديريّه بلند مرحوم «آية‏اللّه غروى اصفهانى» (كمپانى) كه با اين بيت آغاز مى‏شود:




  • باده بده ساقيا، ولى زخمّ غدير
    چنگ بزن مطربا، ولى به ياد امير



  • چنگ بزن مطربا، ولى به ياد امير
    چنگ بزن مطربا، ولى به ياد امير



نصب حضرت على عليه‏السلام را به پيشوايى امت، وزيدن نسيم رحمت و جوان شدن دهر كهن سال و دميدن نهال حكمت مى‏شمارد و آن را رسيدن مسند حشمت به «خسروخسروان» مى‏داند و غدير را تجليگاه اراده الهى توصيف مى‏كند. در يك بند چنين مى‏سرايد:




  • وادى خمّ غدير، منطقه نور شد
    يا كه بيانى خطير، ز سرّ مستور شد
    يا شده در يك سرير، قِران شاه و وزير



  • يا زكف عقل پير، تجلىّ طور شد
    يا شده در يك سرير، قِران شاه و وزير
    يا شده در يك سرير، قِران شاه و وزير



دربند ديگرى به بيانى شاعرانه از وصايت مولى چنين مى‏گويد:




  • مژده كه شد مير عشق، وزير عقل نخست
    به آب شمشير عشق، نقش دوئيّت بشست
    فاتح اقليم جود، به جاى خاتم نشست
    يا به محيط شهود، مركز عالم نشست
    روى حسود عنود، سياه شد همچو قير



  • به همّت پيرعشق، اساس وحدت درست
    به زير زنجير عشق، شيرفلك شد اسير
    يا به سپهر وجود، نيّر اعظم نشست
    روى حسود عنود، سياه شد همچو قير
    روى حسود عنود، سياه شد همچو قير



در بندهاى ديگر، به فضايل و مناقب آن حضرت اشاره مى‏كند و حديث «من كنت مولاه...» را تضمين كرده و از وصىّ پيامبر، با اوصافى چون طور تجلّى، سينه سينا، آيت كبرى، درّه بيضا، شافع عقبى، سلسله جنبان حلقه افلاك و آينه ذوالجلال ياد مى‏كند.

«صادق سرمد»، يكى ديگر از شعراى متأخّر است. سروده‏هاى ولايى خوبى دارد. در يكى از قصايدش به فضايل بى‏شمار حضرت على عليه‏السلام اشاره‏هاى لطيف دارد و سوابق درخشان مولا و جانفشانى‏هاى او را در راه اسلام بيان مى‏كند. به چند بيت نخست اين غديريّه اشاره مى‏كنيم:




  • ايّام اگرچه همراز حىّ غديراست
    ايام كثير است ولى زان همه ايام
    امروز على يافت در اسلام، امارت
    امروز پيمبر به على داد وصايت
    وين نيز به تقدير خداوند قدير است



  • پاكيزه‏ترين روز خدا، «عيدغدير» است
    بسيار قليل است كه با خير كثير است
    آن مير كه برهركه امير است، امير است
    وين نيز به تقدير خداوند قدير است
    وين نيز به تقدير خداوند قدير است



از شاعران معاصر «مصطفى جوادى مقدم» مثنوى ناتمام عشق را به ياد على عليه‏السلام سروده است و در آن از دل خود مى‏خواهد تا وقار و اقتدار شيعه را در شكوه ولاى على عليه‏السلام ببيند. در شعر خود اين چنين آورده است:




  • صبح مى‏آيد محمد با على
    صبح شد، گويى كه خاموشى گذشت
    لحظه‏اى كه دشت غرق وهم بود
    گفت اى پيغمبر، اى اميد ما
    آخرين شعر رسالت را بخوان
    بركسى كه همدل و هم‏خون توست
    لايقى لايق‏تر از حيدر مباد
    خلق را ديگر كسى رهبر مباد



  • دشت مى‏لرزد زبانگ يا على
    ماه از خير سيه پوشى گذشت
    جبرئيل از آسمان آمد فرود
    نغمه جاويدى توحيد ما
    آيه عشق و امامت را بخوان
    تو چوموسايى و او هارون توست
    خلق را ديگر كسى رهبر مباد
    خلق را ديگر كسى رهبر مباد



هم در اين سروده، هم در اشعار فراوان ديگر، مسأله «الهى بودن خلافت على عليه‏السلام » مطرح است و اين كه به امر پروردگار اين نصب مقدس انجام گرفت و رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مجرى پيام آسمانى بود و «اكمال دين» كه در آيه قرآن از سوى خدا بيان شده، امضاى اين سند جاودانه است.

در شعر «سيدمصطفى اورنگ» به اين حقيقت اين گونه اشاره شده است:




  • امروز گل باغ رسالت واشد
    در مركز خود يافت حق امروز قرار
    منشور ولايت على امضا شد



  • قرآن مبين به امر حق معنا شد
    منشور ولايت على امضا شد
    منشور ولايت على امضا شد



در شعر سراينده ياد شده، سخن از «مستى از باده غدير» هم مطرح است:




  • خواهم كه مرا چنان كه هستم، دانند
    جز كوى على نيست مرا قبله دل
    عالم همه گو على پرستم دانند



  • از خمكده غدير، مستم دانند
    عالم همه گو على پرستم دانند
    عالم همه گو على پرستم دانند



همچنان كه خوانديد، در شعر مرحوم كمپانى هم (باده بده ساقيا ولى زخُمّ غدير) همين مفهوم لطيف آمده است. در شعرهاى حبيب اللّه چايچيان (حسان) نيز اين تعبير شاعرانه آمده است. حسان در شعر خويش مى‏گويد:




  • خم غدير و ساقى و صهباى احمد است
    شور عظيم تاجگذارى مرتضى است
    فرمان رسيده از طرف ذات كبريا
    بعد از نبى، على است كه همتاى احمد است



  • بزم سرور و عيد احبّاى احمد است
    روز ظهور آيت كبراى احمد است
    بعد از نبى، على است كه همتاى احمد است
    بعد از نبى، على است كه همتاى احمد است



«روحانى كرمانى» نير در غديريه خويش، عاشقانه با مولى از همين قلمرو سخن مى‏گويد. دو بند از غديريّه او چنين است:




  • واسطه خلقت آدم تويى
    جوهرجان، جسم مجسّم تويى
    باده تويى، جام تويى، جم تويى



  • معنى اسماء مكرّم تويى
    باده تويى، جام تويى، جم تويى
    باده تويى، جام تويى، جم تويى






  • بنده تو گشتم و مولا شدم
    قطره صفت واصل دريا شدم
    عين تو شد جمله من و ماى من
    جز تو نبيند دل بيناى من



  • پيش تو «لا» گشتم و «الاّ» شدم
    چون كه منزّه زمن و ما شدم
    جز تو نبيند دل بيناى من
    جز تو نبيند دل بيناى من



از «غدير» دور نشويم كه هرچه جوشش فيض است، از آن و در آن است. شعرى با عنوان «دريا در غدير» از شاعر معاصر «جواد جهان آرايى» است كه به مفهوم «دريا و غدير» نگاهى شاعرانه كرده و غدير را (كه به معناى بركه آب است.) در مقايسه با دريا وسيع‏تر دانسته است. در شعر ياد شده مى‏خوانيم:




  • تا على بر روى دستان پيمبر جاگرفت
    ديده‏دل بازكن تا آفتاب «هل اتى»
    مهر، با آن زرفشانى ذرّه سان سرگشته بود
    تا ابد بر لعل لبهايش گل لبخند ماند
    از نسيم روى زيباى اميرمؤمنان
    غنچه باغ ولايت شد شكوفا در غدير



  • رفت روى دست اقيانوس، دريا در غدير
    بنگرى همدوش با خورشيد بطحا در غدير
    تا تجلّى كرد آن ماه دلارا در غدير
    هركه از جان بوسه زد بردست مولا در غدير
    غنچه باغ ولايت شد شكوفا در غدير
    غنچه باغ ولايت شد شكوفا در غدير



كار «علامه امينى» در نگارش كتاب «الغدير»، از همين زاويه ديد، به تعبير برخى از شاعران نوپرداز معاصر، عبارت است از «از درون بركه‏اى، درياى پنهانى برآوردن، هفت دريايى چنين را از دهان بركه‏اى كوچك برآوردن... گرچه اين زانگاره‏هاى طاقت انسان برون باشد!»

«اخوان ثالت» نيز قصيده بلندى دارد، نثار مرحوم علامه امينى، با عنوانِ «سلام قطره به دريا دل غديرى». در آنجا از جمله كارسترگ علامه امينى را چنين مى‏ستايد:




  • «غدير»ى كرد بى‏همتا، چنان چون بيكران دريا
    از اين دريادل آماده، «غديرى» ايزدى باده
    خوش آن رندى كزين مشرب كند شرب مدامى‏خوش



  • لبالب از رحيق حق، جهان را زومشامى خوش
    خوش آن رندى كزين مشرب كند شرب مدامى‏خوش
    خوش آن رندى كزين مشرب كند شرب مدامى‏خوش



در شعر «اميرى فيروزكوهى» نيزكه بيان به ستايش صاحب الغدير گشوده است، همين تقابل «دريا و غدير» ديده مى‏شود:




  • «غدير خم» شد از او بحر بى‏نهايت علم
    تراشه قلم از «ذوالفقار حيدر» داشت
    از آن به نيش قلم «ذوالفقار» امت بود



  • كه خود به علم و ادب بحر بى‏نهايت بود
    از آن به نيش قلم «ذوالفقار» امت بود
    از آن به نيش قلم «ذوالفقار» امت بود



تا آنجا كه در آخرين بيت همين قصيده، مى‏گويد:




  • ز فيض بحر ولايت، غريق رحمت باد
    كه خود ز بحر ولايت، «غدير» رحمت بود



  • كه خود ز بحر ولايت، «غدير» رحمت بود
    كه خود ز بحر ولايت، «غدير» رحمت بود



استاد «محمدرضاحكيمى» در كتاب حماسه غدير (چاپ نخست كه آثارى از ديگران را نيز دربردارد.) قصيده بلندى در وصف علامه امينى و كتاب الغدير دارد. وى نيز به اين نكته تقابل «دريا و بركه» اشاره دارد:




  • بحر را در بركه گنجاندن نه كارى بود خرد
    اين كه موّاج اين چنين‏يابى فضاى الغدير



  • اين كه موّاج اين چنين‏يابى فضاى الغدير
    اين كه موّاج اين چنين‏يابى فضاى الغدير



«غدير»، عيد بزرگ اسلامى است و ما مكلّف به تكريم و ارج نهادن به آنيم كه عيد ولايت و رهبرى و عدالت و انسانيت است. جنبه عيد بودن اين روز خجسته نيز در سروده‏هاى شاعران مورد توجه بوده است.

در قصيده مفصلى از «سرمد»، كه مطلع آن «اگر هزار بشيرآمد و نذير آمد...» است، مى‏خوانيم:




  • «غديرخم» نه همين عيد مذهبى ماراست
    درودباد به ايران كه نقش تاريخش
    ز مهر آل على نقش هر ضمير آمد



  • كه عيد ملى ما نيز در غدير آمد
    ز مهر آل على نقش هر ضمير آمد
    ز مهر آل على نقش هر ضمير آمد



«مؤيّد» نيز در اين زمينه چنين سروده است:




  • چون عيد غدير، اشرف اعياد است
    شادند اگر جمله محبّان چه عجب
    زيرا كه دل آل محمد شاد است



  • ذكر صلوات، بهترين اوراد است
    زيرا كه دل آل محمد شاد است
    زيرا كه دل آل محمد شاد است



از آنجا كه «غدير و ولايت» ، رمزبقاى دين و جوهره ناب اسلام است، اولياى الهى برآن تأكيد كرده و پاى فشرده‏اند. توجه دادن به اين رمزبقا، در آثار برخى شاعران ديده مى‏شود. در سروده «عبدالعلى نگارنده» چنين آمده است:




  • عيدغدير، روز وداد است
    در بحر بى‏كران سعادت
    از بهر حفظ مكتب اسلام
    اى آن كه در طريق معادى
    اى دوستان، جهان كهن را
    امرى كه بر ملا شود امروز
    تنها على است آن كه پس از من
    اسلام بى ‏ولايتِ مولى
    شمعى نهاده در ره باد است



  • روز وداد و داد و سداد است
    عيد غدير، بادِ مراد است
    عيد غدير، حِرز جواد است
    عيد غدير، زادِ معاد است
    اين داستان هنوز به ياد است
    شرط نماز و حجّ و جهاد است
    مانند من ولىّ و عماد است
    شمعى نهاده در ره باد است
    شمعى نهاده در ره باد است



يكى از شاعران متعهّد و متأخّر، مرحوم «دكتر قاسم رسا» است. سروده‏اى در مدح مولا و غديرخم دارد كه ابياتى از آن را مى‏خوانيد. (به صورت برگزيده):




  • از خم رسيد مژده كه جشن ولايت است
    خمخانه ولايت مولى گشوده شد
    در صحنه غدير به فرمان كبريا
    زان چشمه زلال كه جوشيد در غدير
    تا سايه ولاى على برديار ماست
    ايمن نشين، كه كشور ما در حمايت است



  • لبريز خم زباده لطف و عنايت است
    ساقى ز جاى خيز، كه وقت سقايت است
    در اهتزاز پرچم شاه ولايت است
    انهار معرفت همه جا در سرايت است
    ايمن نشين، كه كشور ما در حمايت است
    ايمن نشين، كه كشور ما در حمايت است



عيدغدير، به مفهوم حكومت يافتن شايسته‏ترين فرد پس از پيامبر است. شايسته سالارى ريشه در غدير دارد كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله لايق‏ترين فرد را براى تداوم خطّ رسالت و حفظ كيان دين برگزيد. «ناظرزاده كرمانى» در سروده‏اى با عنوان «مژده جان پرور» در اين مضمون چنين سروده است:




  • عيد غدير، مژده جان پرور آورد
    فرمانروا به هردو سرا شد بحق على
    سلطان نامدار، على آن كه كردگار
    در پيكر مقدس اسلام جان دَمَد
    مولا على است، جان دو عالم فداى او
    مانند وى خداى كه را رهبر آورد؟



  • يعنى خبر ز سلطنت حيدر آورد
    فرخنده‏تر از اين خبر ديگر آورد
    از عدل خود، وجود ورا مظهر آورد
    از بهر عارفان جهان، سرور آورد
    مانند وى خداى كه را رهبر آورد؟
    مانند وى خداى كه را رهبر آورد؟



«ملك الشعراى بهار»، مخمّسى زيبا در مدح على عليه‏السلام و ياد غدير دارد كه به چند بند آن اشاره مى‏شود:




  • در غدير خم امروز، باده‏اى به جوش آمد
    و آن مبشّر رحمت، باز درخروش آمد
    كان صنم كه از عشاق، برده عقل و هوش آمد



  • كزصفاى او روشن، جان باده نوش آمد
    كان صنم كه از عشاق، برده عقل و هوش آمد
    كان صنم كه از عشاق، برده عقل و هوش آمد



با هيولى توحيد، در لباس انسانى




  • درغدير خم يزدان گفت مر پيمبر را
    پس پيمبر اندر دشت بر نهاد منبر را
    برد برسر منبر، حيدر فلك‏فر را



  • كز پى كمال دين، شو پذيره حيدر را
    برد برسر منبر، حيدر فلك‏فر را
    برد برسر منبر، حيدر فلك‏فر را






  • گفت: بشنويد اى قوم، قول حقتعالى را
    پوزش آوريد از جان اين ستوده مولا را
    اين وصىّ برحق را، اين ولىّ والا را



  • هم به جان بياويزيد گوهر تولاّ را
    اين وصىّ برحق را، اين ولىّ والا را
    اين وصىّ برحق را، اين ولىّ والا را






  • شد جهانِ دل روشن زان دو شمس نورانى
    با رضاى او كوشيد، در رضاى يزدانى



  • با رضاى او كوشيد، در رضاى يزدانى
    با رضاى او كوشيد، در رضاى يزدانى



«غديرخم»، جلوه فضايل علوى است. شاعران بى‏شمارى درطول قرون، به نشانه ابراز ارادت و محبت به ساحت مولا، در اين وادى طبع آزمايى كرده‏اند. پرداختن به همه مضامين ولايى و غديرى كه در سروده‏هاى شاعران آمده است، كارى دشوار بلكه ناشدنى است. از اين رو اين نگاه گذرا به «غدير در نگاه شاعران» را فرو مى‏بنديم و مقاله حاضر را با يك بند از تركيب بند بلند شاعر معاصر، مرحوم «مهرداداوستا» ـ كه درباره حضرت على عليه‏السلام و غدير و ولايت و فضايل اميرمؤمنان عليه‏السلام است.ـ به پايان مى‏بريم:




  • اى گوهر گوهر ولايت
    اى مهر فروغ بخش اسلام
    اى آيت حق و روح قرآن
    سلطان سرير عقل و ايمان
    اى گوهر عشق و جان عرفان
    اى جان مجسّم نبوت
    مقصود نبى ز لافتايى
    ممدوح خدا ز هل اتايى



  • خورشيد منوّر ولايت
    وى مشعل انور ولايت
    وى رايت و افسر ولايت
    والىّ هنر، درِ ولايت
    تاج سر و مفخر ولايت
    وى روح مصوّر ولايت
    ممدوح خدا ز هل اتايى
    ممدوح خدا ز هل اتايى



به اين اميد كه پرداختن به فضايل اهل‏بيت عليهم‏السلام و گنجاندن مدايح علوى در سروده‏ها و آثار هنرى و ترسيم جايگاه غدير و ولايت در هندسه فكر و نظام و زندگى بشر، در دستور كارشاعران معاصر، بويژه جوانانى قرار گيرد كه از آبشخور زلال ولايت سيراب شده‏اند و جان در گرو عشق مولا دارند.

/ 1