عيد غدير
اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا [1] چهره تابناک حق بر کرانه غدير خم که همچون قلب پاکدلان باصفا و طراوت در سينه تفتيده بيابان حجاز آرام گرفته بود تجلي کرد و فروغ شکوهمند جلال کبريائي از پيشاني بلند مردي آسماني بر آمد و از فراز دست تواناي رسول (ص) ستارهاي بدرخشيد که ماه مجلس انسانيت گرديد و طومار سياهي و تباهي را درهم نوشت اين اراده خداي بود جلشانه که آئين جاويدان اسلام را بدست عنصري پاک و لايق گسترش دهد و زمام مردمان را بکسي سپارد که پيکره فضيلت و دادگري و شرف و ايمان و امانت و تقوي باشد. مگر نه اين است که آئين جاويدان اسلام متضمن پيروزي و نيکبختي همه انسانها در همه ادوار روزگار است و اين حقيقت روشن بمدلول کريمه «ان الدين عند الله الاسلام» [2] بر پايه مشيت پروردگاري استوار گرديده است و مگر پيغمبر هم بمانند همه فرزندان آدم بمدلول «انک ميت و انهم ميتون»[3] روزي رخت از اين سازمان ناپايدار بجهان ابديت نميکشد؟! پس نگهباني بايد که از اين شريعت عالي و مترقي حمايت کند و لواي نصر و سعادت را که بدست راد مرد ملکوتي عرب بر دامان کعبه عزيز بر افراشته شده بدوش کشد و جهاني را در سايه سر افرازي آن از مزيت صلح و برادري و تقوي برخوردار گرداند. اينک پيامبر اسلام با پيکري آزرده که از برداشت ناروائيهاي جانکاه فرسوده و ناتوان گرديده از زيارت خانه خدا بسوي مرکز حکومت اسلامي باز ميگردد و هزاران تن مسلمان حق پرست بهمراه او ريگزار داغ عربستان را بسوي مدينه پاک طي ميکنند. محمد (ص) اين حقيقت را در يافته که ايست او در اين جهان ناپايدار بپايان ميآيد و اينک که از طواف خانه خدا فراغت يافته بايد بسوي پروردگار رغبت کند و بزودي بديدار محبوب يکتا بشتابد و«اذا فرغت فانصب و الي ربك فارغب[4] ولي انديشه گزينش جانشيني که کاروان انسانيت را بسوي سعادت و ايمان رهبري کند در اندرون او خلجاني ايجاد کرده و اين معضله مهم بر مغز روشنش سايه افکنده و او را دچار نگراني سخت گردانيده است پيغمبر جانشين لايق خود را بخوبي ميشناسد و در نخستين روزي که اين عنصر مبارز و باايمان دعوتش را بجان و دل پذيرفت او را بخلافت خويش با ارادهاي که ناشي از فرمان پروردگار بود برگزيد و در برابر خاندان هاشم اشاره بجوان نو خاستهاي که فروغ حقيقت در چشمان حقبينش ميدرخشيد کرد و فرمان «ان هذا اخي و وصيي و خليفتي فيكم فاسمعوا اله و اطيعوه»[5] از آن روز تا کنون بيست و سه سال گذشته بود و علي ثابت کرده که بحقيقت مرد حق و ايمان و استوانه استوار هدايت و پرچمدار فضيلت و تقوي است او در معرکههاي خونين نبرد براي مبارزه با ناپاکي و خدا نشناسي خود را بکرات بکام مهيب مرگ افکنده و در درياي مواج خون شنا کرده تا آنجا که منشور «فضل الله المجاهدين علي القاعدين اجر عظيما»[6] بنام والاي او از آسمان وحي صادر گرديده است علي در دامان تربيت الهام رباني و آموزش خاص نبوي پرورش يافته و آنقدر محو فاني افکار و نيات پيامبر گرديده که خود را تنها در او يافته و باحقيقت تامه پيغمبر در آميخته و بالاخره نفس رسول گرديده است چنانکه در آيه مباهله باين حقيقت عالي اشاره گرديده و پيغمبر علي را بنفس خويش تعبير فرموده و علي را از خود و خود را از علي دانسته و گفته است «علي مني و انا منه من احبه فقد احبني من احبني فقد احب الله[7] علي دست افشار حقيقت ملکوتي است که خدايش بمجاهدت و ايمان و تقوي برگزيده و عاليترين بدايع خلقت را در پيکر پاکش برانگيخته و بحقيقت مرد حق و محبوب خلقش ساخته است او حتي يک لحظه از حق بيخبر نمانده و از آغوش عنايت بر کنار نگرديده است «علي مع الحق و الحق مع علي يدور معه كيف دار» [8] علي و حق همدوش و همراه و همآهنگهمند و روز رستاخيز که نسيم رحمت بر کوثر عنايت بوزد هنگام يکديگر بر کرانهاش فرود ميآيند و پيروان حق را که شيعيان پاکباز علي هستند از زلال عطوفت رباني سيراب ميسازند خواست خدا و پيامبرش با خواست علي در آميخته و اطاعت فرمان علي فرمانبرداري از دستور خداوند و رسول شناخته شده همچنان که عصيان از فرمان علي سرپيچي از اوامر پروردگار و برانگيخته اوست و زبان گوياي محمدي که همآهنگ منطق وحي است باين حقيقت عالي اشاره کرده و فرموده است «من اطاعني فقد اطاع الله و من عصاني فقد عصي الله من اطاع علينا فقد اطاعني و من عصي عليا فقد عصاني»[9] اين حقايق را پيامبر بحقيقت دريافته و شعلهاي را که بعشق خدا در نهاد پاک علي برخاسته بمعاينه ديده بود پيک وحي هم که پيغام خدائي را برسول جاويدان اسلام ميرساند همواره عنايت الهي را نسبت باين ذات هستيبخش بازگو کرده و آياتي روشن از قرآن مبين را در بيان عظمت اين شخصيت عالي روحاني از مصدر الهام رباني رسا که از منبع خواست خداوندي نيرو ميگيرد باو فرموده است «انت حجة الله و انت باب الله و انت الطريق الي الله و انت النباء العظيم و انت الصراط المستقيم و انت المثل الاعلي[10] ولي اين هراس در دل پاک پيامبر همچنان سر ميکشيد که چگونه انتصاب علي را بمقام والاي ولايت عملا تحقق دهد و با فراغ بال بملاقات پروردگار بشتابد در چنين بحبوحهاي که حرارت آفتاب بر مغز روشن و پر انديشه نبي اسلام ميتابيد فرمان قاطع پروردگار بر اجراي اين امر خطير که موجد سعادت همه مسلمانان در برخورداري از حکومت عاليه اسلامي در همه دورانهاي روزگار بود صادرگرديد وخداي برسولش چنينفرمود. يا ايهاالرسول بلغ ما انزل اليك من ربك فان لم تفعل فما بلغت رسالته[11] اينجا بود که پيغمبر باستظهار حمايت رباني در ميان تودهاي از اجتماع مسلمانان بر پايخاست و مانند هميشه قبل از همه چيز به نيايش ذات پاک پروردگار که مبدع جهان هستي است پرداخت و گفت « الحمد لله الذي علافي توحده و دني في تفرده و جل في سلطانه[12] نداي رساي رسول در آن بيابان بيکران اوج ميگرفت و دلهاي مشتاق را تکان ميداد تا آنجا که پيکره عدالت و تقوي را در برابر هزاران تن مسلمان بهتزده بالا برد و فرمود ان الله مولاي و انا مولي المؤمنين و انا اولي بهم من انفسهم فمن كنت مولاه فهذا علي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه[13] حق بر مرکزيت واقع خويش جا گرفت و نعمت بر مردم تمام گشت و اسلام بر آخرين مدرج هدايتبخش خويش نشست ولايت بنبوت پيوست و بشريت براي هميشه از مزيت يک دين کامل بهرهمند شد و منطق وحي چنين بيان کرد «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا» امروز چهارده قرن از آن هنگامه سعادت بخش شاديآور ميگذرد و با وجود طوفانهاي مهيبي که غبار عداوت را بسوي حقيقت عالي علوي را متجليتر از هر روز بهمه مردمهاي فضيلتخواه و عدالت دوست نشان ميدهد باشد که ما اجتماعي که مشرف بقبول ولايت و محبت علي و فرزندان پاکش هستيم بيش از ديگران از مزيت پيروي آن عنصر پاک ملکوتي بهرهمند شويم و سعادت دو جهان را از متابعت چنين پيشواي کريم و عزيزي دريابيم و اکنون بياد چنان روز مقدسي که منشاء سعادت جامعه بشري است با قلبي شادمان تهنيتگويان دست هم را بفشاريم و بگوئيم. «الحمدلله الذي جعلنا من المتسكين بولايت اميرالمومنين عليهالسلام» فخرالدين حجازي [1] .سوره 5 آيه 5 [2]سوره 3 آيه 17 [3] .سوره 39 آيه31 . [4]سوره 94 آيه 7و8 . [5]مناقب خوارزمي و مسند احمد حنبل . [6]سوره 4 آيه95 .[7] مسند احمد حنبل جلد 4 صفحه 164 و ينابيع الموده . [8]ربيع الابرار زمخشري و مناقب خوارزمي و تفسير کبير فخر رازي . [9]شبهاي پيشاور صفحه 164 . [10]تفسير برهان جلد چهارم صفحه 420 .[11]آيه 17 سوره 5 . [12]احتجاجات طبرسي . [13]احتجاجات طبرسي